عمریست درین خانه که شمشیر بدست ایم
با رغبت دل خودگش و بیگانه پرست ایم
کس نیست بگوید که چرا این همه غم را
با الفت و انس در دل بیغم نه شکست ایم
نا خورده می و دیده طمع جنت فردوس
با نغمه ای بیگانه همه مست الست ایم
در فصل گل و سبزه ای بسیار بهاران
زردی زده از برف زمستانی سخت ایم
جنگ است از آن پیشه ای ما زانکه به دنیا
در آرزوی پادشاهی... تاج ایم و تخت ایم
نعمت الله ترکانی