آهـــو ز آدمـی نــرمــد در دیـار عشق
تیر و کمان به دست ندارد سوار عشق
باران مهر و عاطفه میبارد از ضمیر
دریـای اشـک دیــده نمایـم نـثـار عشق
درحسرت نگاهی اگردل ز دست رفت
بر یاد جـام دل شـده ام میگسار عشق
اقلـیـم دیــده فــرش قــدمهـای یـار بـاد
یـاد فـقـیـر اگـر بکـند شـهسـوار عشق
رخ بـرمـتاب از دل آتـش گـرفـتـه یی
خـاکــستـر وجــود بــود یـادگار عشق
صبرم ربوده ازدل و تاب وتوان زتن
لیکـن نکرد چـاره دل بی قـرار عشق
عشق و امید و وصل نگردد زهم جدا
هـرکـس جـدا کند بشـود دلفگار عشق
عهد ووفا و صدق و صفای جهان دل
بـر شـیفـتگان مهـر بـود اعتبار عشق
نیـروی بی نهـایت عـالـم نهفـته اسـت
در زره زره جان و دل پرشرارعشق
ابحــار بیـکــران دل عـاشــقـان پـاک
میپــرورد گـران گهــر آبــدار عشق
از لحــــظـۀ ازل بـــرود تــا دم ابـــد
در جـادۀ تکامل انســان قـطـار عشق
بانگ صلیب وطورو حرا نغمۀ صنم
در نـای آتـشـین بـدمـد گردگار عشق
شوروامید و جذبه وشادی دهد به دل
بی رنگ وبوخزان نکند نوبهارعشق
شهد و شراب ازلب معشوقه میچکد
مستی فـزای محفل دلها خمار عشق
مرزجنون وعقل یکی میشود عجب
مجنون دشـت دل بشود هشیار عشق
رسول پویان
8/3/2017