گویی که عصر ما همه فیلم و نمایش است
جنگ رسـانـه غلغـل نقـل و گـزارش است
کاری بـرای صلـح و سـلامـت نمی کـنـنـد
تنها نشست وجلسه و حرف وهمایش است
تحـلـیـل و نـقــد رفــتــه ز یـاد خــردوران
بازار گـرم تبلیغ و وصف و سـتایش است
تخـریب باغ و حمله به جـان طبیعت است
زهـر اسـید و کاربـن و آلـوده بارش است
از بـس که وزن دنبه و چـربـی شـده زیاد
هرجا سخن زکاستن اوزان و کاهش است
در سـرزمـیـن فـقــر نبـاشــد غــذای روز
آن جـا بـرای وزن بـدن باز کوشش است
یک بام و دو هـواسـت به دنیای مـا کنون
زانرو پایـه های عـدالـت به لـرزش است
در هــرطـــرف ز گــرمـی بازار مـافـیـا
دود مخـدر است و بخارات خـارش است
قـتـل و تــرور و همهـمۀ انتحـاری اسـت
در زیـر تـیغ تـشـنۀ افـراط کُـرنـش است
رنگ خـزان گـرفـتـه گلـسـتان و بـاغ را
لیکن بهـار طالـب و دوران داعـش است
آتــش فـتـاده در دل گلــزار و بـوســتـان
مرغ از نـوا فتاده نـه میل سـرایش است
آیا رحم و عاطفه را گرگ خـورده است
دلهای همچو سنگ بری ازنوازش است
مغـز بـشر بـه محبس ماشین شـده اسـیر
عصرزوال فلسفه وعقل و خوانش است
عشـق ار به داد مـا نرسـد وای بـر همه
بر دورعشق عالم و آدم به گردش است
30/4/2016