افغان موج   

گویی که عصر ما همه فیلم و نمایش است

جنگ رسـانـه غلغـل نقـل و گـزارش است

کاری بـرای صلـح و سـلامـت نمی کـنـنـد

تنها نشست وجلسه و حرف وهمایش است

تحـلـیـل و نـقــد رفــتــه ز یـاد خــردوران

بازار گـرم تبلیغ و وصف و سـتایش است

تخـریب باغ و حمله به جـان طبیعت است

زهـر اسـید و کاربـن و آلـوده بارش است

از بـس که وزن دنبه و چـربـی شـده زیاد

هرجا سخن زکاستن اوزان و کاهش است

در سـرزمـیـن فـقــر نبـاشــد غــذای روز

آن جـا بـرای وزن بـدن باز کوشش است

یک بام و دو هـواسـت به دنیای مـا کنون

زانرو پایـه های عـدالـت به لـرزش است

در هــرطـــرف ز گــرمـی بازار مـافـیـا

دود مخـدر است و بخارات خـارش است

قـتـل و تــرور و همهـمۀ انتحـاری اسـت

در زیـر تـیغ تـشـنۀ افـراط کُـرنـش است

رنگ خـزان گـرفـتـه گلـسـتان و بـاغ را

لیکن بهـار طالـب و دوران داعـش است

آتــش فـتـاده در دل گلــزار و بـوســتـان

مرغ از نـوا فتاده نـه میل سـرایش است

آیا رحم و عاطفه را گرگ خـورده است

دلهای همچو سنگ بری ازنوازش است

مغـز بـشر بـه محبس ماشین شـده اسـیر

عصرزوال فلسفه وعقل و خوانش است

عشـق ار به داد مـا نرسـد وای بـر همه

بر دورعشق عالم و آدم به گردش است

30/4/2016