افغان موج   

هـنـوز دامـن سـبـز بهـار خـونـین است

گلـوی نـازک گل زیـر تیغ گلچین است

به هـر طرف نگـری داغ لاله می بینی

بنفشه خون جگر درعزای نسرین است

ز چشـم نـرگس مستانـه اشک می بارد

خدنگ خار خسان در دل ریاحین است

کشیده بر سـر شمشاد و نسترن شمشیر

به خـون دامـن خصم بهار رنگین است

نـبـات و آدم و حـیـوان را که می بـیـنم

دریـده سـینه و سـر از دم تبرزین است

نــوا ز حـنـجــرۀ بـلـبــلان نمـی خـیـزد

دل شکـستۀ عـشاق تـا که غمگین است

ز آسـیـاب ســتم بــوی خــون مـی آیــد

دل رمیده به بالای سنگ زیـریـن است

محیط باغ وچمن غرق کشمکش گردید

تفنگ و تـیغ و تبر جـای گل آذین است

نشـد آتش ایـن جنگ و دشمنی خاموش

هزار بار فـزون تـر ز عهد پیشن است

ز عـرش می شـنوم نـالـۀ سکوت خلـق

توگویی گوش خداهم دیگرسنگین است

نمی شود به سخن خون دست قاتل پاک

چرا که مشرب او قتل و ظلم آیین است

کسی که حُب وطن را به خصم بفروشد

به پیش خلق سرش تابه حشرپایین است

به قـول و وعـدۀ دشمن نمی شـود بـاور

که ایـن دروغ ازان قولهای پارین است

 

17/3/2016

رسول پویان