افغان موج   

"بیا تا گــل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم"

هرآنچه بی ادب گوید دو گوش خود کر اندازیم

الا صـــــــــوفی بنوش اینـجا ز آب تلخ میخانه

"که از پای خمت یک دم به حوض کوثر اندازیم"

تبارز مــــــــــــیدهم نفرت ز ارباب ستمگستر

خس و خاشاک گیتی را به کام اخگر اندازیم

اگر دلبر ز نیش تیر طالب خفته در خاک است

نمی شاید ازین حالت به زودی دل بر اندازیم

کمر بستم به آهنگ سفر در عرصه ی پیکار

به پا و سینه ی داعش تناب و خنجر اندازیم

به زیر سنگ طفلان همچو مجنون بی دم و دودم

ازین طفلان نباید خویش را در بستر اندازیم

به فکرت هموطن روزی جهان کهنه نو گردد

به تن در عرصه ی میدان لباس و مغفر اندازیم

محیطم خانه ی رنج و حوادث سخت طوفانیست

بیا ای ناخدا اینجا به ساحـــــــل لنگر اندازیم

ز نادانی کمر بستن به کـــــــار بی سرانجامی

نه انصاف ار گناه خود به چرخ چنبر اندازیم

تو همرزمم بیا زنگ دویی از سینه برداریم

شود آیینه تا روشن سرش خاکستر اندازیم

حقیقت میشود عریان اگر فـــــکرت دهد یاری

دو چشم روشنابین بر جــــهان شش در اندازیم

به فرق مهر و مه رفتن به بال مــــرغ دانایی

که تا صیقل شود فکرت نظر بر دفتر اندازیم

ندارد جلوه فرخاری که سر سایم به گوساله

به کوه طور سینا جلوه ی افسونگر اندازیم

مولانا عبدالکبیر فرخاری

ونکوور - کانادا