سه غزل از طبع: مهندس علی فایز
صدا
آخر صداي كيست كه درياي شكوه هاست
يا اهتزاز تار نفس بيز لحــــــظه هاست
آخر صداي كيست كه بادل برابر است
ياشورش زمانه در اشراق واژه هاست
آخر صداي كيست ،بهار من است و عشق
چون بستر تولد آهنگ جــلوه هاست
از هر چه در صداي تر ش چنگ ميزند
باغ ترانه هاي دل انگيز پرده هاست
آخر صداي كيست ، پيام سر خداست
زيباترين ترنم احســاس سينه هاست
اين وزوز خفيف به رگ هاي جان من
ازگرمي عبور صدايي فرشته هاست
درلاي كهكشان غزل موج ميزند
هرلحظه اين صداي تواوج ترانه هاست
انگيزۀ طراوت هربيشه زار دل
ازيك صداي سبز بلورين سبزه هاست
آخر صداي كيست كه در ساز ميدمد
روحي غزل گرفته صبح كرانه هاست
آرزو
در خاطرم نشسته گل آرزوي تو
اما چه آرزو چو به دل آرزو نماند
تنديس مژده را زگلستان كنم درست
درشوره زارخشك دلم رنگ و بو نماند
آسان نميرود زبهار و خزان من
ابري كه آسمان خيالم در او نماند
ازكوچه يي گذشته شبستان خاطرم
پاي هوس شكست ورۀ جستجو نماند
بيهوده زندگي زپي هيچ وپوچ رفت
ان لحظه هاي سركش پر هاي هو نماند
گيرم كه ميشود دلم از عشق منقلب
اما دلي كه پر شود ازآن سبونماند
هردم گريز وسوسه را ميكنم فعان
بيم صداي زجۀ من در گلو نماند
دارم هزار نكته نا گفته بر دهان
برپرده هاي ساز دلم گفتگو نماند
قفس
ديوار ها زعكس تو تصوير ميشود
آييــــنه در نگاه تو تعبير ميشود
عمري خيال جلوه روي تو كرده ايم
بازآ كه در طلوع تو تاخير ميشود
امشب گلوي ماه نظر ميشودخراش
شبنامۀ سفيـــد شفق گيــــر ميشود
بر بال سينه بسته زاغان شبپرست
خاك قفس نشسته و تقدير ميشود
از بسكه در سراچه مهرتو خفته ايم
خط عبور خاطــــره ها پير ميشود
آمد صداي زمزمه دخت گلفروش
گلهاي دل به پاي تو زنجير ميشود
ديدم كه ميزند به كمين حيا دلي
پيراهن تحـــمل ما چير ميشود