افغان موج   

موسی عثمان هستی

یک طنزوچهارشعرازدوشاعرگمنام

دوستی دوشعرآقای استادواصف باختری رابه من ارسال کردکه درسایت حماسه زن بگراندگی یک نورچشم حزب دموکراتیک خلق وشورای نظاربنام ثریا(بها صدیق احمد زی) بنشررسیده وشمادرزیرنوشتۀ من دوشعرازمن ودوشعرازواصف رامیخوانیدوتوسط خانم احمد زی شعرتاریخی واصف باختری بخاطر خواندن درروزتاسیس کانون پژوهش های تاریخی توسط سلطان علی کشمندخسربره دوست نزدیگ من روان شادطاهربدخشی درلندن روی کارآمده وشعربلندقامت باختری درآن مجلس خواندشده واستقبال ازاین شعربلندبالاشده ودوستی که نامه نوشته وازمن خواهش کرده گفته که زیرکاسه های بزرگ سیاست این نیم کاسه هاپنهان است ودرلابلای نوشته های خودگفته من شاعر نیستم اگرشما شعرواصف باختری رااستقبال کنیداز شماخوش می شوم من که مردگمنام درشاعری هستم نمی دانم چطورمراپیدا کرده ونمی دانم که درکجا شعرمن را خوانده وبه این عقیده شده که شعرشاعر بلندبالای افغانستان رامن استقبال کرده می توانم من که همیشه فرمایش های منطقی ملت عذاب کشیده افغانستان رالبیک باپیشانی کشاده گفته ام ومی گویم یک شعرواصف باختری که درسایت حماسه زن بنشررسیده بودآنرامن اسقبال کردم وبه سایت افغانستان آزادبنشررسانیدم که ازطرف دوستان استقبال شد وکسی هم پیدانشدکه بگویدواصف باختری درشعروشاعری وادبیات جاافتاده کسی دیگری حق نداردکه درمقابل آن قدقلم راست کندازشما دوستان چه پنهان کنم من به این مغرورشدم که شعرمن کمترازشعرواصف نبوده جراات پیداکردم این شعردوم آقای واصف باختری که بازدرسایت حماسه زن سایت خانم ثریا( بها صدیق احمدزی )بنشررسیده ودرروزافتتاح کانون پژوهش های تاریخی  درلندن خوانده شده واستقبال گردیده اسقبال کنم حالا که من یکشاعر شناخته شده بعد ازاین دوشعرشناخته شده ام چراسایت هاوشعرشناسان وطن خودرا حق نقد وانتقاد ندهم می توانندکه دوشعرمن ودوشعرآقای واصف باختری را بخوانند بی طرفانه نقدکنند حتی مغرضانه وبخاطر خوشی سایت حماسه زن وکانون پژوهش های تاریخی آقای کشمند

 بهتر است که در نقد خود از جملات نغزوطنزاستفاده کنند ولی حق ندارند که بگویند من شاعر نیستم این حرف را من قبول نمی کنم (بادی را نباید ببیند در قسمت کش قضاوت کنند) بخاطریکه دوستان سر من انتقاد نکنند که من کوتاه نیا آمدم حق دارند اگر مرا توهین وتحقیر هم با قلم بکنند کاری کاتور من را حتی با شادی بکشند حق دارند ولی حق ندارند با نام مستعار که من از مستعار نویس بی وجدان وسایت مستعار پروربی وجدان نفرت دارم دوشعرمن ودوشعرمحترم استاد دانشمند( مبارزوطن پرست سابق عضو کانون نویسندگان حزب دموکراتیک خلق )را با نام مستعارخوب ویا بد صادقانه ویا خاینانه نقد کنند پیش خوانندگان اگر این سوال پیدا شده باشد اگر کس با نام مستعارنقد وبرسی کند ومغرضانه هم باشد از دست شما چه بر می آیددر قسمت این سوال  خدمت خواندگان بعرض می رسانم  اگرگردانده سایت نویسنده ونقاد رابا شهرت مکمله آن به ما معرفی نکند ما باز (تن ...) گرداندۀ سایت را می کشیم شاید یک سوال دیگری هم به خوانده پیدا شوداگر سایتی پیدا شود همین نوشته تو ودوشعر ترابادوشعروصف جان سرپا بنشر بدون کم وکاست بنشر برساند می تواند بلی چرا نه دوست ودشمن مکمل این دوشعر ونوشته را بنشر رساند می تواند بیک شرط  چون من نویسنده نیستم شاعر هستم حق گرفتن غلطی املایی من را هیچ کس حق ندارد بگیرد حتی سایت وزین افغانستان آزادیا آزاد افغانستان که در آنجا موی از خمیر جدا می کنند

دوشعرازسیدموسی عثمان هستی که دوشعر استاد واصف باختری که درسایت وزین افغانستان آزاد استقبال کرده

شعر اول من به اسقبال شعراول واصف باختری 

من واقعيت ميگويم تووجدان نشرداشته باش

ننگ به آن کسی باد که ديروزدر

 

پھلوی دستگيرپنجشيری

برسردۀ کلشنکف کف می زد و

بروزن شعرش شعرمی سرود

نفرين باد به آن کسی که

ديروز در آغوش روس بود

امروز درآغوش امپرياليسم رقيب

دلبری پيشه کرده است

ديروزھم لفاظ بود وامروز ھم لفاظ است

کسی که ديروزحامله دست سياسی بيگانه بود

امروز از تجربه خود می گويد

(تنھا خواھشی که دارم اينست که به روسپيان سياسی نيزقرض ضد حاملگی بدھيدتا نسل بی شرفان افزونی نيابد)

 شعردوم من به اسقبال شعردوم واصف باختری

سيدموسی عثمان ھستی

٠٨.٠۶.١٠

شعرانقلابی، تاريخ زدگان راانقلابی نمی سازد

تو درآئينۀ غبارآلود تاريخ

حباب موج بررود گل آلود امروزی

نه کوه استوار

چون پرقودر گردباد وحشتناک

ويا مانند شاخ تک درخت دررقص که

بی شمال می رقصی

نه چون شيری درجنگل انبوه

بل، مثال گرگسان چسپيده درلاش

خرس قطبی ديروزی

تو ای خفاش شب تيره وتار

نمی شرمی سخن ازسنگر و درفش ميگوئی؟

که اين ورد زبان مردمی باشد، سرافراز و بالنده

نه ازنامرد تاريخی

نمی دانی مگر تووامثال ترا

دردفترخشکيدۀ تاريخ چون برگ خزانی پاشيدند

زروی چه اميد داری

که از (شبنم برگ گل ھستی)

نگين سرخ بنشانی برانگشترتاريخ

 

دوشعر استاد واصف باختری که درسایت حماسه زن بگرداندگی خانم ثریا بها صدیق احمدزی بنشر رسیده وتوسط سیدموسی عثمان هستی استقبال شده

شعر اول واصف باختری در سایت  حماسه زن بنشررسیده

 

تنها خواهشی که دارم

ننگ برمن باد!

نفرین برمن باد!

اگر از شما چیزی بخواهم

تنها خواهشی که دارم اینست که به روسپیان سیاسی نیز

قرض ضد حامله گی بدهید

تا نسل بی شرفان افزونی نیابد

شعردوم واصف درسایت حماسه زن بنشر رسیده

واصف باختری

 

چرا آیینه اندوه باید بود

غریوا رود باید شد

 شکیبا کوه باید بود

 زبونی تکدرخت ناتوان را باد

غرور بارور را جنگل انبوه باید بود

عقاب از او ج ها فریاد می دارد

 

افق ها ناکرانمندست

 زباروی سیاه شهر شب پرواز باید کرد

 مباد اهرمن شب های سنگین پا

درفش خویش را بر واپسین سنگر بر افرازد

مباد این مرغ آتشبال زرین گام

که دارد لحظه های زنده گانی نام

زلرزان شاخه عمر سپنج ما کند پرواز

مبادا چون گل خشکیده بگذارند مارا در میان برگ های دفتر تاریخ

مبادا برفروزان آتشی کز هیمه ء پاک روان ما بود روشن

 فتد خاکستر تاریخ

 که گرخاموش شد این تابناک آتش

 نباشد واژه ء امید را آرش

 شبستان گسستن را اگر ازچلچراغ باز پیوستن فروغی بود

زخون خویشتن ـ این شبنم برگ گل هستی ـ

نگین سرخ بنشانیم بر انگشتر تاریخ