سرود وحدت
رسول پویان
عشـق را در تار میهن ساز کـن قـصـۀ مهـر و وفــا آغـاز کـن
کینه را از دل برون افکن بسوز در دل شب مشعـل دانش فـروز
خـانۀ جـان از عـداوت پاک ساز داستـان مهـــربـانـی کـــن دراز
چیست آخرحاصل جنگ و ستیز جـز خـرابـی و تبـاهـی و گـریز
هردلی در درد میهن ریش ریش خاطـرهـرهموطن زار و پریش
کس نیـابی خنـده رو و شـاد کـام کس نبیـنی فـارغ از رنج مـدام
لــرزۀ وحشــت بـدل افکـنـده اند ریشـۀ صلح و صفا را کنـده اند
خصـم میهـن آتـش افـروزی کند غــارت آرامــش و روزی کـنـد
نیست رحمی در دل چون آهنش گرگ وحشی خفتـه در پیراهنش
کـشتـه با تیــغ ستــم چــوپـان را بر دریــده قــلب گــوسفنــدان را
خاک در چشم و طن پاشیده است دیده پرخون کرده بخراشیده است
مـام طفـلان وطــن را کشتـه زار طفـلـکان هـــرسـو فتـاده بـی قرار
نه عروسک بازی و نه نان وآب برده فقرو وحشت ازچشمان خواب
خــــورده دیــوانـی پــریــزاد ورا خـــــــــــــاطــــر آرام و آزاد ورا
تخم یأس و نا امیدی کاشت خصم برکت ازحاصل مگربرداشت خصم
خــار وحشــت میــوۀ تـلــخ آورد از جنــوب و شـــرق تا بلــخ آورد
می کـند در کـام میهـن زهـر مار می بـرد شـهـد و شکـر را از دیار
یـار، میهـن را شـکـر باران کنـد وحشت و غـم را زبن ویـران کـند
آتـــش انـــدازد بــه بنیــاد نـفـــاق بـرکنــــد بیـــخ کـهــن زاد نـفـــاق
نـغمـه یاران ســرود وحـدت است اتحـــاد مـــــردم با غــیــرت اسـت
نرگس و سوسن رفیق سنبل است نـسترن یــار و نـدیــم بـلـبـل اسـت
خار وحشت از چمـن بیرون کشید نیــش مـار از پیـکر هـامـون کشید
بـا وطـنــداران وطـنـــداری کنیــد غـم زدلهـا دور و غمـخواری کنیـد
طــرح نــو آریــد بـمـیـدان وطـــن
پـاس داریـد عـهـد و پیمـان وطــن