محمد عالم افتخار
(قسمت سوم و پایانی)
توهم ها و افسانه ها، در گذشتهی تاریخ، از جمله ابزارهای مهم برای نوع بشر بوده اند. ابزاری که به بشر کمک میکرد به تمام چیزهایی که «معنی» آن را نمیفهمید، «معنا» دهد!
امروزه هم چنانکه در قسمت های قبلی این مقال؛ اشاره داشتیم؛ 90 تا 98 درصد افراد بشری، در تحلیل معنا و تلاش برای درک جهان، به دنبال حقیقت نیستند؛ بلکه به دنبال داستانی هستند که ساده، شیرین و جذاب بوده و بتواند به جمع های آنان، گرما و معنا ببخشدو خواب راحتی هم به دنبال آورد.
در اکنونِ جهان که در یک حد؛ ولی به گونه فزاینده و روز افزون؛ علم و ساینس و سیستم های اندیشه و شناخت و هنر و فن مبتنی بر آنها؛ حرف اول را میزند؛ مباحث و شعبده بازی های «شبه علمی» مانند اغلب سریال ها و فیلم ها، نشریات رسانه های معروف به «زرد» وغیره برای توده های بیحوصله و تخدیر طلب؛ همین نقش را به خوبی ایفا مینماید…
با اینکه تثبیت گزاره های علم در مورد پدیده های طبیعی؛ و در نتیجه تفکیک آنها از ایده های شبه علمی و خرافاتی؛ حدوداً توسط 5 فاکتور میسر شدنی میباشد؛ معهذا مدعیات «شبه علمی» در مورد پدیده ها و کارکرد های طبیعی؛ نیز بیحد و بیمرز است تا چه رسد در مورد گزاره های علوم اجتماعی که تثبیت و تدقیق آنها به ده ها و صدها فاکتور(علت و انگیزه و مُنَبِه و محرکو جاذب و دافع وغیره) که اغلب "متغییر" میباشند؛ نیازمند است.
ایده ها یا تیزیس های جناب رزاق مامون که در قسمت های پیشتر؛ بر شمردیم؛ متعلق به پدیده ها و جریانات اجتماعی ـ آنهم نه به سطح محدود و مشخص که در سطح نامحدود و نامشخص منطقوی ـ جهانی (مخفی) میباشد و بنابرین تثبیت صحت و سقم آنها و بالنتیحه «علمی» بودن و یا «شبه علمی» بودن آنها؛ کار ساده و سهل و مفت و ارزانی نیست.
در نگاه اول؛ این ایده ها و تیزیس ها؛ یا خوش مان می آید و یا نه؛ یا طرف قبول مان قرار می گیرد و یا به نظر مان مردود می آید.
ولی تمام این حالات؛ فقط حس و احساس است و به مراکز عاطفی تعلق داشته؛ کم از کم ناشی از کارکرد مراکز تعقلی دماغ در سطحی نیست که بر اساس آن بتوان؛ حُکم کرد که این ایده ها و تیزیس ها درست استند یا نادرست؛ «علمی» یعنی حقیقت استند یا «شبه علمی» یعنی حقیقت نما و فریبنده!
دست کم یکی از عزیزان طی تماس تلیفونی ضمن ابراز محبت؛ میگفت؛ چون سبک محترم رزاق مامون «کوتاه نوشت» است؛ بهتر بود؛ مانند خودشان در یک «کوتاه نوشت» سخن را تمام میکردی؛ یعنی اینکه یا تائید و تحسین و یا رد و تقبیح می نمودی!
من درینجا برای ابراز نظر در مورد «کوتاه نوشت» که در انگلیسی همان «شارت نوت short knots» میشود؛ مجال ندارم ولی به نظرم خاصتاً در مباحث جدی علمی؛ چنین سبکی وجود ندارد؛ خوب رسانه ها و به ویژه شبکه های اجتماعی که تخته مشق هر قسم آدمی هست و خواهد بود؛ معمولاً کوتاه نویسی و چاشنی پراگنی و «لایک» بازی؛ میکنند؛ چنانکه مردمان عادی؛ باهم بگو و بگردان میداشته باشند.
ولی چنانکه بگو بگردان مردم عادی ـ ولو هرقدر پر کبکبه و سیر دبدبه باشد؛ آنانرا از "مردم عادی" بودن بیرون نمیکند؛ «کوتاه نویسی و شارت نوت» خوانی محض هم؛ احدی را دانشی و دانشمند نمیگرداند و به وصال "شاهد" حقیقت نمیرساند.
به خاطری این مورد را یاد آور شدم که ناگزیرم مختصراً وضاحت دهم که در زبانهای علمی بین المللی چندین مقوله متفاوت هست که متأسفانه؛ ما همه را در محاورات؛ معادل «علم» می گیریم؛ و این حقیقت؛ مزیدِ علت این است که سخن ما در مورد چیز های مانند «علم» و «شبه علم» زیاد مختصر شده نتواند:
واژه «علم»؛ در زبان فارسی؛ مشترکِ لفظی است و معنا های گوناگونی دارد. مهمترین معانی علم به قرار ذیل اند:
۱ ـ علم به معنای مطلق آگاهی که معادل واژه معرفت ـ شناخت است و در زبان یونانی به آن epistemeگفته میشد که در زبان انگلیسی نیز رایج است «اپیستمه».
۲ـ علم به معنای عام و کلی دانشها (اعم از تجربی، تاریخی، اساطیری) که معادل Knowledge«نالیج» است.
۳ـ علم به معنای مجموعه ای از گزاره های منسجم و مربوط به هم در باره موضوعی معین که معادل Discipline«دیسیپلین» است؛ دانش هایی مانند ریاضیات، ادبیات، حقوق و فقه به این اعتبار؛ دیسیپلین محسوب میشوند.
۴ ـ علم به معنای اطلاعات خام و پردازش نشده که معادل Information«انفارمیشن» میباشد.
۵ ـ علم به معنای دانش متکی به روش تحقیق تجربی که معادل Science«ساینس» است.
در زبان یونانی اصطلاحات دیگری هم که با علم ارتباط معنایی دارند؛ رایج بوده است؛ مانند تخنه که به معنای هنر، دانش کاربردی و نهایتاَ فن و تکنیک به کار میرود.
در این نوشتار«علم» در معنای scienceیعنی دانش های متکی به روش تحقیق تجربی که اساساً مختص به علوم تجربی طبیعی است؛ بکار میرود. دانش هایی مانندِ فیزیک، کیهان شناسی، مکانیک، شیمی، زیست شناسی، روانشناسی تجربی و ….
دانش های اجتماعی نیز که نظر به علوم طبیعی با فاکتور ها و متغییر های به مراتب زیادتر؛ سرو کار دارند؛ ناگزیر از بهره گیری از مجموعه امکانات و میتود ها و تسهیلات علوم تجربی طبیعی استند؛ علاوه بر اینها؛ برای تبیین فاکتور های مزید؛ اسلوب ها و میتود های بیشتر و بیشتری را به جهت تدقیق و تثبیت گزاره های خویشتن ابداع کرده اند و از آنها بهره میگیرند.
چنانکه در مطالعات علمی جامعه شناسی؛ یکی از مهمترین اسلوب های تحقیق؛ تمرکز مقایسوی بر تشابهات و بر اختلافات آحاد بزرگ اجتماع (Nبزرگ) و یا آحاد کوچک و متوسط اجتماع (Nکوچک و متوسط) با هم طور دو تایی یا چند و چندین تایی است و این اسلوب که هم به مقایسه درونی و هم به مقایسه بیرونی ساختار های مورد مطالعه انهماک می ورزد؛ جامعه شناسی را از حالت عام و کلی و نکره به حالت معرفه و مشخص و تطبیقی در می آورد که کاربردی ترین نوع این علم میباشد.
منطق پژوهشي اين گونه تحقيق بر اين امر استوار است كه، ماهيت پديده هاي اجتماعي در مقام نیازمندی برای عملکرد و پلانگذاری طرح و پروژه و پیشبینی؛ را نمي توان بر اساس رويكرد های ميكانيكي و ساده انگارانه و نامرتبط به زمان و مکان و بسا واقعیت های دیگر پیرامونی؛ تبیین نمود، بلكه بر اساس يك پيكربندي و درك روابط زنجيره اي علل و تأثیرات؛ همراه با يك رويكرد وابسته به تحليل هاي تاريخي و اجتماعي ـ فرهنگی در قالب سير تحول زنجيره اي و احتمال گرايانه بايد آنرا مورد تفسير، تشريح و تبيين قرار داد؛ و القصه بايد از رويكردهای انفرادگرايانه و انقطاعی در مورد ساختار (ارگانیزیسیون) پديده اجتماعي برحذر بود.چیزی که اقلاً طی نیم قرن اخیر نیرو های چپ و راست و میانهِ سیاسی و نظامی در افغانستان و کشور های مماثل به گونه های فاجعه انگیز مرتکب شده اند و مرتکب میشوند!
درست جناب رزاق مامون هم؛ حُکم خویش را در مورد یک N(بخش شمال افغانستان) با یک احتجاج تجربی؟ در مورد Nدیگر (بخش جنوب افغانستان) مدلل میسازند؛ توجه کنید:
شمال (افغانسان) قابل دفاع نیست؛ همان طوری که هیچ نیرویی از جنوب نتوانست دفاع کند.
معلوم است که هم شمال و هم جنوب افغانستان؛ محض تکه هایی از طبیعت یعنی صرف اراضی نیستند؛ با اینکه جناب مامون به این مفهوم هم کم علاقه نمی باشند؛ توجه کنید:
*ـ جنگ کنونی در شمال، خصلت تراتزیتی دارد و هیچ نیرویی قادر نیست مسیر کوهستانی و پیچ در پیچ را سد بندی کند.
بدینگونه «جنگ کنونی در شمال» شباهت به سفینه استقامت یابی خواهد داشت که گویا از نقطه ای شلیک شده و خط السیر مقرر را طبق قاعده فیزیکی در فضا (اینجا: مسیر کوهستانی و پیچ در پیچ) طی و از آن عبور میکند و هیچ نیرویی قادر نیست مسیر آن را سد بندی نماید؛ چونکه در واقع نیرویی وجود ندارد!
با اینهم؛ انتقال جنگ از داخل افغانستان؛ به سوی میدان های سرشار از نفت و گاز آسیای میانه؛ چیزی است که (ما!) ازآن، ضرر نمی کنیم؛ چنانکه از حفظ جنگ در درون خانه خود ما، ضرر کرده ایم!
پس؛ از آنجا که ضرر نمی کنیم؛ باید آنچه را که میتوانیم در جهت تسهیل این انتقال (ونه حفظ بیشتر آن در درون خانه خود ما!)؛ انجام دهیم.
از این فرمایش بر میآید که "ما هم؛ هستیم" تا حدی که توانسته ایم جنگ را در درون خانه خود حبس کنیم و محبوس نگهداریم و اگر به توصیه جناب مامون عمل ننماییم هنوز توانایی نگهداری جنگ را در درون خانه خود دارا میباشیم ولی باید به انتقال جنگ کمک کنیم که از آن ضرر نمی کنیم! وانگهی «تغییر محور جنگ، به خشنودی یا اوقات تلخی هیچ گروه یا شخصی (از ما!) ارتباط ندارد (و صرف به اراده قادر متعال مربوط است!). همان گونه که «جهاد»، ظهور طالب و «مقاومت» بدون هیچ اجازه یی؛ (از ملکوت اعلی!) پدید آمدند. این یک روند عمومی؛ از مولفه های جنگ منطقه یی – جهانی (مخفی [وبهتر: غیبی!]) است.»
تازه اینجاست که ما از برهوت واقعیت طبیعی؛ وارد برزخ واقعیت اجتماعی شدیم. چرا که «جهاد»، «طالب» و «مقاومت» و همچنان «ما!» پدیده های اجتماعی استند و موضوع علم الاجتماع!
دگر جناب رزاق مامون؛ هم از منبر علم الاجتماع تصریح میفرمایند که:
«تغییر جغرافیای جنگ، صرفاً برای شمال نیست که ماشین ویرانی و جنگ جا به جا بچرخد. صلح شمال درکجاست که به خطر بیافتد؟ تا وقتی که این ماشین در جنوب میچرخید؛ پروژه جهانی استقرار استراتیژیک در جریان بود؛ که این پروژه؛ در زمان کرزی و فهیم تکمیل شد. اکنون در فاز تاریخی، جنگ؛ مطابق نسخۀ گردش جنگ از افغانستان به بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه به جریان خود ادامه میدهد.»
اهل خبره میدانند که این تیزیس به حدی بریژنسکی وار است که اگر آنرا بدون ذکر نام جناب رزاق مامون در رسانه های دست اول دنیا گذاشته و مورد سوال قرار دهند؛ مردمان ملیون در ملیونی خواهند گفت که اندیشه و سخن برژینسکی است!
تا کنون تنها بریژنسکی و شاید هنری کسینجر ـ متفکران و نظریه پردازان کمیته 300 ـ میتوانسته اند چنان «نسخه گردش جنگ 20 ـ 30 ـ 40 ساله در اقصا نقاط جهان و منجمله منطقه ما؛ طراحی کنند که در فاز تاریخی اول خود؛ استقرار استراتیژیک ابر قدرت امریکا طی دوران کرزی ـ فهیم ـ را تکمیل نماید و در فاز تاریخی دیگر خود ـ طی دوران غنی ـ عبدالله؟ ـ «از افغانستان به بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه (بلا مانع و بدون تأخر و تعلل و سکتگی) به جریان خود ادامه دهد!»
اینک به نظر میرسد که افغانستان در وجود جناب مامون؛ هم برژنسکی دارد و هم هنری کسینجر... و همو با پشتوانه شبکه های تحلیلی و اطلاعات پخته شدهِ لا در لای بیحد و حصر؛ توسط نبوغ کم نظیر خویش تبیین میدارد که:
«شمال، تخته خیز و معبر لوژستیک و ترانزیت است. مدیریت جنگ داعشی نه در دست پاکستان و دکترغنی، که در اختیار کشورهایی است که پول اردوی ملی، پلیس، و نیمی از بودجۀ دولتی از آن جا می آید و متولیان کعبه و مدینه که از پول نقد و زرق و برق طلا خسته شده اند؛ عضو باشگاه «بازی بزرگ» اند. کسی که سالیانه شش میلیارد دالر برای شما خرج میکند؛ جنگ را هم به هرجایی که میخواهد؛ انتقال میدهد. می بینید که ما جزء یک پروسه کثیرالجوانب هستیم نه صاحب پروسه.»
شمال افغانستان؛ تخته خیز و معبر لوژیستیک و ترانزیت جنگ داعشی است که مدیریت آن نه در دست پاکستان و دکتر غنی که در اختیار کشور های به اصطلاح دونر ماست!
طرح کردن و فریاد زدن مؤکد و مشددِ چنین ادعای بلند بالا و سرسام آور؛ ولو از جانب هرکسی باشد؛ یا دلالت به هذیان گویی زیر فشار تب 40 درجه ای دارد و یا بر عکس ناشی از دسترسی به حجم بیحد بزرگ اطلاعات و اسرار دست اول و اشد محرم ابرقدرت ها ست!
دقت فرمائید؛ جناب مامون نمیگوید که نیرو هایی در صدد اند یا نیت و خواست و تلاش دارند که شمال افغانستان را به تخته خیز و معبر لوژیستیک و ترانزیت جنگ داعشی تبدیل نمایند بلکه یکی و پُخته میفرماید: شمال افغانستان؛ تخته خیز و معبر لوژیستیک و ترانزیت جنگ داعشی هست و والسلام!
و مدیریت این تخته خیز و معبر؛ یا هم در مجموع مدیریت خودِ جنگ داعشی؛ چنانکه قبلاً در مورد رهبران و قوماندانان ردهِ اول «جهاد» و بعداً در مورد سناریو ها و نفرات «طالبان» بود؛ دیگر در دست پاکستان نیست!
لذا با اینکه در جای جایی اینسو و آنسوی دیورند بیرق سفید طالبان به بیرق سیاه داعش تغییر یافته دیگر قیمومیت پاکستان و آی ایس آی هم "پایان" گرفته است.
جناب مامون قبل بر این با همان قاطعیت و بدون ذره ای اما و اگر و احتمال...؛ تصریح فرمودند: تا وقتی که این ماشین (جنگ) در جنوب می چرخید؛ پروژه جهانی استقرار استراتیژیک در جریان بود؛ که این پروژه؛ در زمان کرزی و فهیم تکمیل شد.
آری؛ کم از کم در پانزده سال گذشته؛ فشار جنگ که پاکستانی ـ طالبانی و القاعده ای بود؛ نه داعشی؛ عمدتاً برجنوب و جنوب شرق کشور تمرکز داشت؛ اینک جناب رزاق مامون؛ ما و تاریخ افغانستان را آگاهی می بخشد که این فشار جنگی که به گردش ماشینی لابُد مانند بلدوزر و رولر جاده سازی؛ تشبیه شده است؛ به منظور تحقق «پروژه جهانی استقرار استراتیژیک» وارد می آمد و پروژه در زمان کرزی ـ فهیم؛ تکمیل شد.
بگذریم از اینکه ادعایی چنین قاطع و بین المللی؛ می بایستی عالمی از براهین و قرائین اثباتیه داشته باشد که جناب مامون شاید منجمله به لحاظ ناموس «کوتاه نوشت»؛ همه را مسکوت و مخفی میگذارند؛ اما اینجا واقعیت اثبات شده علمی هم است که اساساً «پروژه جهانی استقرار استراتیژیک» در هندوکش بر اساس داده های تحقیقات مستقل که در باره حادثه 11 سپتامبر 2001 در ایالات متحده امریکا و بیرون از آن صورت گرفته است؛ مدت ها قبل از این حادثه؛ طراحی شده بوده و با عملیاتی ساختن دسیسه بزرگ و دنیا لرزانِ انهدام ظاهراً تروریستی برج های تجارت جهانی در نیویارک؛ عملاً آغاز گردیده است.
تمام داستان حمله ائتلاف بین المللی ضد تروریزم! به افغانستان و اشغال کشور؛ تا لمحه "ختم" جلوس شاه شجاع دست نشانده "حامد کرزی" در ارگ کابل را پیش نظر آورید!
با اینهمه؛ "گذشته" گذشته؛ قصد جناب مامون "برداشتن بیل عقب آب رفته" نیست. او اینهمه را میگوید تا "اکنون و آینده" را روشن نموده باشد:
«اکنون در فاز تاریخی، جنگ؛ مطابق نسخۀ گردش جنگ از افغانستان به بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه به جریان خود ادامه میدهد.... مدیریت جنگ داعشی نه در دست پاکستان و دکترغنی، که در اختیار کشورهایی است که پول اردوی ملی، پلیس، و نیمی از بودجۀ دولتی از آن جا می آید و متولیان کعبه و مدینه که از پول نقد و زرق و برق طلا خسته شده اند؛ عضو باشگاه «بازی بزرگ» اند.»
دقت کنید که سخن جناب مامون بر سر چیزی کمتر از «بازی بزرگ» نه بلکه بر سر چیزی بیشتر از آن هم هست! «بازی بزرگ» قدیم میان بریتانیا و روسیه تزاری بود؛ شک نیست که هم بریتانیا طی آن؛ متحدین و همکاران علنی و مخفی (استخباراتی) در منطقه و جهان و درون افغانستان داشت و هم روسیه تزاری؛ معهذا وضع الجیشی چنین که مدیریت «بازی بزرگ» به دست کشور های متعدد درون و بیرون سازمان نظامی جهانی بلا رقیب "ناتو" به زعامت ایالات متحده امریکا باشد و «متولیان کعبه و مدینه» به معنای اصطلاحی سیاسی ـ هژمونیک؛ یعنی همان مجموعه «سلطان نشین های عرب» که در بحر پول نقد و طلا غوطه ور بوده و حتی از آن «خسته شده اند»؛ عضو باشگاه «بازی بزرگ» باشند؛ نبوده و اوضاع و ترتیب و توازن قوت های کنونی با آنچه که تاریخ به یاد دارد؛ در مقام مقایسه چندین برابر افزون تر و سنگین تر و سهمگین تر میباشد.
با اینهم پرسیدنی است که آیا چیزی به عنوان «بازی بزرگ» سوای آنچه در تاریخ قرن 19 بوده؛ سخن «علمی» است یا «شبه علمی» یعنی اینکه دارای حقیقت آزموده است یا صرف همهمه تبلیغاتی ـ رسانه ای برای اهداف دیگر میباشد.
گرچه بزرگان شعر و اندیشه و تصوف ما زیاد با اطمینان خاطر فرموده رفته اند که «آفتاب آمد؛ دلیل آفتاب!» معهذا ما وارثان شان اغلب یا اصلاً به آفتاب و مهتاب و تمیز و تفکیک آنها کاری نداریم و یا اینکه وقتی به آنها منهمک میشویم که آنها را درون دهلچه چاه بیابیم که مانعی در راه رسیدن مان به آب و رفع تشنگی معلوم شود. بعد هم شاید مانند ملانصرالدین؛ زوری بزنیم که بیچاره ها را از آب بیرون آوریم!
و الا حد اقل اگر چشم مان بینا و سواد مان توانا بوده است؛ جایی نه جایی به نظر مان آمده است که : «طالبان؛ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید»
هان! یک مسأله دارد که این؛ درازتر از یک "لایک" بوده و سرنامه کدام «کوتاه نوشت» محبوب مان نمی باشد. به ما که باید توسط «کوتاه نوشت» هست و نیست و بود و نبود عالم وآدم را بگویند تا چه رسد به علم و ساینس و ریاضیات و فیزیک مواد و فیزیک ذرات... تا چه رسد به سیاست و دیپلوماسی و جاسوسی و استخبارات... تا چه رسد به بازی کوچک و بازی بزرگ!
وانگهی؛ بازی ها که حالا همه کمپیوتری شده است!!؟
به هرحال؛ زندگی دشوار و کار بسیار است؛ وقت برای مطالعه مقاله و رساله و کتاب نیست؛ اینها باشد برای دوران های طولانی فراغت پس از مرگ و "بعث بعد الموت"!
بدینگونه افغانستانی ها و ایرانی ها و پاکستانی ها و شرق الاوسطی ها و افریقه ای ها و آسیای میانه ای ها... کتاب «طالبان؛ اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید» تحقیق و تألیف ژورنالیست درون معرکه؛ احمد رشید و پیشینه آن کتاب «بازی شیطانی» تحقیق و تألیف ژورنالیست و نویسنده بزرگ جهانی رابرت درایفوس را "انشاء الله تعالی" در مقابر شان خواهند خواند و بعد خواهند دانست که «بازی بزرگ 2» مانند «بازی بزرگ 1»؛ حقیقت علمی داشته است و یا خیر و به آنان و سرنوشت و هستی و بقا و شأن و شرف و خانواده و اولادهِ شان ربطی پیدا میکرده است یا چطور؟
متأسفانه؛ اینجا هم علم فضول رها کردنی نیست و می طلبد که به جهت اینکه مطمین باشیم؛ افغانستانی ها و ایرانی ها و پاکستانی ها و شرق الاوسطی ها و افریقه ای ها و آسیای میانه ای ها... در گورستان های خود کتاب خواهند خواند یا نه؛ باید همین اکنون به سراغ آنانِ شان برویم که قربانی همین «بازی بزرگ» شده از زندگی محروم و مقیم قبر ها گردیده اند!
این پروسس تجربی را به وقت دیگر گذاشته محضاً از پشته های کُشته های «بازی بزرگ جدید» همین نتیجه را میگیرم که آن؛ حقیقت علمی است نه سراب شبه علمی!
لذا با دعای شاگردی که در پارچه امتحان؛ لندن را پایتخت فرانسه نوشته است؛ لندن؛ پایتخت فرانسه نمیشود و حقیقت روشن علمیِ «بازی بزرگ جدید» که با اسلام و نفت عجین بوده، و جهادی و طالبی و القاعده ای و داعشی ... اسامی ی رمز بخش های پیهماش میباشد، افسانه شبه علمی و معادل ها شده نمیتواند!
یعنی اینکه سخن و طرح و تیزیس جناب رزاق مامون؛ به گونه قُرچ و محکم علمی! است و هرچند تلخ و شوم؛ قطعاً حقیقت دارد!
این سخنان نه تنها به گونه قُرچ و محکم؛ علمی است بلکه به گونه قُرچ و محکم؛ حقایق تکاندهنده و مهم و حیاتی ـ مماتی دیگر را هم از تحت ملافه های اختفا، آفتابی میدارد؛ دقت فرمائید:
« تا وقتی که این ماشین(ماشین جنگ متعلق به بازی بزرگ نوین) در جنوب (افغانستان) می چرخید؛ پروژه جهانی استقرار استراتیژیک در جریان بود؛ که این پروژه؛ در زمان کرزی و فهیم تکمیل شد. اکنون در (این) فاز تاریخی (زمان غنی ـ عبدالله یا "حکومت وحدت ملی")، جنگ؛ مطابق نسخۀ گردش جنگ از افغانستان به بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه به جریان خود ادامه میدهد.»
چنانکه دیدیم و به کرات و مرات اثبات شده است؛ دسیسه سونامی وار 11 سپتامبر 2001 در امریکا و تمامی آنچه به ارتباط آن تا ختم دوره کرزی در ارگ کابل؛ به دنبال آمد؛ صورت های عملیاتی شدن فازی از «بازی بزرگ جدید» بود که طی آن «پروژه جهانی استقرار استراتیژیک (در کوهپایه های افغانستان) جریان داشت.
آدم های دارای عقل نسبتاً سلیم میدانند که «استقرار استراتیژیک»؛ گرفتن یک وضع الجیش میباشد؛ و هیچگاه و هرگز به ذات خود؛ هدف نیست. اتخاذ وضع الجیش استراتيژیک؛ معطوف به دسترسی برای هدفی ستراتیژیک میباشد!
این هدف مسلماً مواردی را در داخل افغانستان و بخصوص در شمال کشور احتوا میکند؛ ولی بلا تردید «بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه» بخش محوری این هدف استراتیژیک میباشد. و بنابر این نه تنها طی چهارده سال گذشته؛ همه چیز معطوف به همین بخش محوری هدف؛ بوده و طبق ایجابات آن سازماندهی و طراحی و پخته کاری گردیده بلکه اساساً تمام آنچه طی انتخابات سرشار از تقلبات رسوای دور دوم ریاست جمهوری افغانستان؛ ایجاد بحران وخیم سراسر کشوری و بالاخره ترتیب و سرهم کردن عمدی ملغمه «حکومت وحدت ملی» با مداخله عریان امریکا؛ برای همین هدف بوده، هست و خواهد بود!
لذا منبعد از تمامی این فرمایشات دیگر جناب رزاق مامون ابهام زدایی میشود که: «خیز بلند دکترغنی به هدف حمایت از ائتلاف ضد «حوثی ها» در یمن به رهبری عربستان سعودی، یگانه موضع گیری کارتمام و دادن پاسخ روشن و واضح به «ضرورت زمان» است.»
دکتور غنی؛ چنانکه آگاه امور سیاسی و استخباراتی «بازی بزرگ جدید» جناب وحیده مژده فاش کرده اند منجمله با تحفه 100 ملیون دالری عربستان سعودی؛ «دور دوم انتخابات افغانستان را مهندسی کرد» و سپس هم با دستان اوباما و جان کری زعمای امریکایی؛ رئیس جمهور افغانستان ساخته شد تا «ضرورت زمان» را درک و مطابق آن عمل کند!
پس مگر میشود او مسئولیتی در حفظ حالت «استقرار استراتیژیک» و در پیشبرد فاز تاریخی آتی «بازی بزرگ جدید» نداشته باشد؟ لهذا نخستین چیزی که برای«استقرار استراتیژیک» و «ضرورت زمان» برای تحقق «تخته خیز و معبر لوژستیک و ترانزیت»شدن شمال افغانستان؛ الزامی میباشد؛ بی معنی شدن و حتی «بادام تلخ» شدن سیاست و دپلوماسی «بیطرفی» افغانستان است.
و این است که «دکترغنی؛ با پیوستن به ائتلاف تحت رهبری عربستان - امریکا؛ اثبات کرد که زبان جئوپلتیک را خوب میداند!»؛ جیوپولتیکی که توسط دسایس شیطانی، زحمات بشری، مخارج ملیارد ها دلاری و تلفات هنگفت جانهای ملکی و نظامی؛ جبراً تغییر داده شده است و با حالت یک دهه قبل، به سختی ناهمگون میباشد!
چنانکه در کلیه آثار تحقیقی پیرامون گستره های «بازی بزرگ جدید» منجمله در کتاب های یادشده رابرت درایفوس و احمد رشید و نیز در رساله «دروغ بزرگ» تری میسان پیرامون حقایق 11 سپتامبر و کتاب اعترافات دگروال محمد یوسف افسر نخبه سازمان آی آیس آی پاکستان یعنی «تلک خرس» و انبوه دیگر؛ مشهود است؛ «اغوای مردم (افغانستان) به نام جهاد» از گذشته ها تا اکنون، سهلترین کاریست که در گستره جنگ و سیاست میتوان انجام داد و به همین دلیل هم این مردم؛ در «شهید پروری» شهره آفاق و انفس اند.
مگر به تصریح جناب رزاق مامون؛ «اغوای مردم به نام جهاد؛ اگر ارزشی داشته باشد؛ همانا دراستفاده سیاسی واقتصادی از آن است.» و «تاریخ نشان داد که جهادِ غیرتجارتی (ولو با بهانه) برای حفاظت از منافع مردم افغانستان، خود ویرانگری است.»
با اینکه یک موضوع گنگ و غیر ثابت فرمایشات جناب مامون؛ همین «جهاد غیر تجارتی» است؛ چرا که نه در گذشته ها و نه در اکنون های دنیای اسلامیت و مسیحیت و سایر کیش های جهاد باور؛ حتی نمونه ناچیز از تحریک و سازماندهی و راه اندازی جهادی به مصداق غیر تجارتی و غیر انتفاعی متصور نیست؛ (البته آن بُلَها و سُفَها که هیزم سوخت کوره های جهاد میشوند؛ نه مدنظر جناب مامون میباشد و نه اینجا قابل اعتناست!) مگر معلوم میشود که هدف؛ گران و گرانتر و با مزایده فروختن جهاد و جهادی ها پس از این؛ خواهد بود.
به هرحال خوشبختانه! دیگر جای نگرانی نیست؛ «حکومت دکترغنی از یک رؤیای تلخ بیدار شده است و درک میکند که از نیروی رایگان «جهاد» و همچنان موقعیت حساس جئوپلتیک افغانستان، باید برای تأمین منافع کشور، استفاده تجارتی شود.»؛ خاصه اکنون که شرعاً «جهاد النکاح» هم روا و بلکه واجب گردیده است؛ میشود از نیروی رایگان جنسی خوب و خوش خریدار و متاع های مادینه و نرینه باب جهاد النکاح هم برای «تأمین منافع کشور، استفاده تجارتی گردد.»
تمام این موارد چنانکه ملاحظه میفرمائید؛ مهم و سنگین و سهمگین بودند و هستند؛
آزادی بیان و اندیشه هم محترم ترین اصل حقوقی مورد اعتراف و مورد احترام همه ماست و از این منظر نمیتوان جناب رزاق مامون را ملامت و خدای نخواسته مذمت کرد.
معهذا اینجا سخن از جنگ و بر سر جنگ است که اقلاً 30 سال قبل در قالب یک بازی بزرگ جدید در وطن و سرزمین ما آغاز گردیده و نه تنها ادامه دارد که وارد فاز دیگر و بلند تر نیز میگردد.
این جنگ با سرنوشت و حیات و ممات و شرف و غرور 30 ملیون نفر اهالی افغانستان بلا فصل مربوط است. معلوم است که در حالت جنگ؛ آنهم جنگ تحمیلی اجانب آنسوی اقیانوس ها؛ حتی بیطرف بودن؛ امر غیر ملی و ضد وطنی است؛ ولی به طرف دشمن بودن و علیه مردم و وطن خویش؛ تبلغات غلیظ و شنیع و مضر به احضارات محاربوی؛ مورال نظامی و نیروی روحی ـ روانی قوای دفاعی و امنیتی و مردمان دهات و شهر ها نمودن در لفافه حق گویی و علم خوانی و با خبری از اسرار وغیره میتواند حتی جنایت اخلاقی؛ خیانت ملی و جرایم علیه امنیت داخلی و خارجی کشور تلقی گردد.
احکام بی باکانه ـ گیریم بعضاً در ماهیت درست و علمی و حقیقی؛ ولی اغلب بی پایه و اساس و مطلقاً غلط و دروغین ـ آتی را یک بار دیگر به دقت هرچه کاملتر ملاحظه کنید و آنگاه بفرمائید که جایگاه و سنگر جناب رزاق مامون در جنگ علیه کشور و مردم و تاریخ و فرهنگ و گذشته و آینده مان و فرزندان مان در کجا و به کدام جانب است؟
همسایه ها و همتباران و همزبانان و همکیشان و همفرهنگان آسیای میانه ای مان که در نظر جناب مأمون اصلاً چه به لحاظ نوعی و چه به لحاظ حقوق و منزلت بشری؛ «داخل» آدم در حساب نیستند.
«*ـ دکترغنی؛ با پیوستن به ائتلاف تحت رهبری عربستان- امریکا؛ اثبات کرد که زبان جئوپلتیک را خوب میداند!
*ـ شمال افغانسان قابل دفاع نیست؛ همان طوری که هیچ نیرویی از جنوب نتوانست دفاع کند. (یعنی در مجموع افغانستان بیدفاع و در نهایت استیصال و بیچارگی است و جز تسلیم و برده شدن و غلام گشتن توان و توش و سرنوشتی ندارد.)
*ـ جنگ کنونی در شمال، خصلت تراتزیتی دارد و هیچ نیرویی قادر نیست مسیر کوهستانی و پیچ در پیچ را سد بندی کند.
*ـ انتقال جنگ از داخل افغانستان؛ به سوی میدان های سرشار از نفت و گاز آسیای میانه؛ چیزی است که ازآن، ضرر نمی کنیم؛ چنانکه از حفظ جنگ در درون خانه خود ما، ضرر کرده ایم!
*ـ تغییر محور جنگ، به خشنودی یا اوقات تلخی هیچ گروه یا شخصی ارتباط ندارد. همان گونه که «جهاد»، ظهور طالب و «مقاومت» بدون هیچ اجازه یی پدید آمدند. این یک روند عمومی؛ از مولفه های جنگ منطقه یی – جهانی (مخفی) است.
*ـ تغییر جغرافیای جنگ، صرفاً برای شمال نیست که ماشین ویرانی و جنگ جا به جا بچرخد. صلح شمال درکجاست که به خطر بیافتد؟ تا وقتی که این ماشین در جنوب میچرخید؛ پروژه جهانی استقرار استراتیژیک در جریان بود؛ که این پروژه؛ در زمان کرزی و فهیم تکمیل شد. اکنون در فاز تاریخی، جنگ؛ مطابق نسخۀ گردش جنگ از افغانستان به بستر های غنی از نفت و گاز آسیای میانه به جریان خود ادامه میدهد.