خُمِّ نیرنگ
جرأتِ آخ
تقلب ره سپرده تادلِ کاخ
گرفته ازجماعت جرأتِ آخ
زدستِ این همه سردرگمیها
بر آورده سرِفریادِ من شاخ
روزی نامه ها
بُریدی سر، سراسر خامه هارا
کشیدی بر ،سرِ خودکامه هارا
تملُّق را چنان افسانه گرم است
که رونق داده روزی نامه هارا
خیر
به این صحنه چسانت صبرِ سَیر است
که ناموس وطن در چنگ غیر است
سرا پا شهــــــــر مارا شَر گرفته
تماشا میکـــنی یعنی که خیر است
؟؟!!
گرفتی گردنِ کوه و کمررا
زدی آتش روانِ دشت ودررا
نپرسیدی که بن لادن کجا شد؟
ندیدی از چه رو ملا عمر را؟
سودِ محسُود
در آنجا یی که دیدی سودِخودرا
به آنی کُشته یی -محسُودِ- خودرا
ولی اینجا به دستِ دُشمنِ عشق
تنـــــــیدی تارتارِ پودِ خود را
دستِ سنگ ها
روانِ ملتی را خســــته کردند
وطن رادسته دسته دسته کردند
دهانِ یاوه گویان بازِ باز است
که دستِ سنگ هارابسته کردند
نازِ عُقده ها
منُ و افشای بوی راز از نو
چه گندی گشته بالا باز از نو
تقلب آنچنان سامان گــرفته
که داده عقده ها را ناز ازنو
مشکوک
مگرگشتی زجایی کـــــوک جانا
که انسان میزنی مـــشکوک جانا
چه پوکی ها شده جاری درین شهر
چـــــرا بر فـرقِ دلها پوک جانا
خُمِّ نیرنگ
جمود وجهلُ و جور اینجا امیرند
جنایت پیشگان از یک خمیرند
شغالان غوطه ور درخَّمِ نیرنگ
ولی شیران میدان سر به زیرند
تختِ جفا
زخامی خویشتن راپخته گُم کرد
اسیرِزرق وبرقِ رنگِ خُم کرد
چولختی تکیه برتختِ جفا داد
در ِشادیِ شهــــری را پُلُم کرد.
عینِ ماش
به هررنگُ وبه هر شکلی که باشند
جنایت پیشـــــگان از یک قماشند
گهی غلتان به این سو گه به آنسو
سخن کــوته که اینـان عینِ ماشند
نورالله وثوق
۱۳۸۸/۷/۹
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید