افغان موج   

مسوزان بال پـرواز پرستـوهـای زیبا را

 میفگـن در قفسهای طلایی مرغ رویا را

بیـا بر قایـق بشکـسته چشـمان من بنشین

اگـر داری هـوای گـردش امواج دریا را

هوای گـردش چشمی به دل افتاده از اول

که با نیم نگاهی می کـنـد شرمنده مینا را

دلم از کودکی داغ جـفایی می کشد باخود

که با هـر آه سـوزانی کشد نقش سویدا را

بگردشمع هجـران سوختن پروانه رازیبد

نسـوزد آتش مـا سینـه هـر بی سر وپا را

بصحـرای شکنج زلف لیلامیروم هـرشب

که تا شـاید بیابـم حـالـت مجنـون شیـدا را

نمی بینم خریـداری برای جنـس مرغـوبم

 ولی مـی پـرورم تاپـرکنـد بازار فـردا را

جدا از مادر میهن اگر خوار وزمین گیرم

همـای هـمتـم در زیـر پــردارد ثـــریـا را

فغانی گرکشم ازسوز دل بر شاخه غربت

مــزن با سنــگ بی جا بلبل باغ هریوا را

 

رسول پویان

 

29/9/1364