افغان موج   
تصویرِ درد را بِنِگر در نگاه من
ای آفتِ  بَپا شده  در دیدگاه  من
 
من ملتی که زاده شده در تنور جنگ
می‌سوزی‌ ام خدا به کدامین گناهِ من
 
آزاده‌ گیست آنچه مرا می‌کَشد به خود
باید شکنجه شد، من از این اشتباهِ من
 
در من هنوز سنگری از عشق مانده است
جز من کِی می‌کَشد غمت ای زادگاه من
 
بر سمتِ گرگ‌ها ببر ای سرخ‌پیرهن
ای بخت! سال‌هاست که شور است چاه من
 
پایم به جبهه رفته و عشق است جبهه‌ام
جایی که غیر زخم نمانده به راهِ من
 
اینَک منم، کسی که لبِ پرتگاهِ توست
خاتونِ قصه‌ های من و تکیه‌ گاهِ من
 
 
سروده ای اسحاق ثاقبی داراب