افغان موج   

نقش اشخاص در ساختار های سخت‌افزاری قدرت تنها به توانایی های رهبری و مدیریتی آنان وابسته است.‌ نه در پایایی یا فنایی یک ساختار. چون هرگونه ساختار قدرت، بدون حمایت اهرم قدرت دولت ها میسر ‌و پاینده نیست. جغرافیا، مدیریت کشوری،‌ طراحی سیاست های درونی و بیرونی کشوری، نه تنها از اجزای متشکله و مکمله‌ی قدرت دولت هاستند، بل‌که از وظایف آن‌ها اند.

 

هرگاه این موارد و موارد مشابه آن در کشور های چون روسیه، چین،‌ هند،‌ ایران، آمریکا، انگلیس و اروپا مدیریت بهینه نه شوند، کشور ها به هرج و مرج می‌روند. ده ها و صدها گردان های رزمی خصوصی در کشورها از سوی سرمایه‌داران و غول های سرمایه وجود دارند. اگر اینان به موقع از سوی دولت ها مهار نه شوند، خود شان خطر های بزرگی برای دولت ها می‌شوند. البته که تفاوت چندجانبه‌ی محسوس میان این گروه‌ها با قوای مسلح منظم کشور ها که تحت امر دولت هاستند، زمین تا آسمان است. ولی در کشور های دارای اساسات زیربنایی قانونی، ارتش ها تنها دفاع از هجوم خارجی بر حریم استقلالی و جغرافیایی کشور های خود را عهده دارند. گروه هایی مانند واگنر این تعهدات را نه دارند. آن‌ها در پی نیاز های دولت ها چنان بزرگ و قدرت‌مند می‌شوند که فراموش می‌کنند، باید تا کجا بروند. اهتمامات برای بازدارنده‌گی چنین قوای خودسر که به قوه‌ی بزرگ‌ قهریه تبدیل شده، امری‌ست در سرخط کار های دولت‌ها و ارتش های دولت‌ها. این قواعد در مورد واگنر هم می‌توانند توسط ارتش قدرت‌مند روسیه اعمال شوند. ارتش هایی که تشخیص می‌دهند یا برنامه‌های درون کودتایی علیه رژیم های شان را رقم می‌زنند، تجارب فراوانی از مواجهه‌ی شان با دولت ها دارند. چنانی که این روز ها در آفریقا نمونه های انتقال قهرآمیز قدرت را از دولت ها به ارتش ها می‌بینیم. هرگاهی که گروه هایی به پیمانه‌ی وسعت کارایی و اقتدار و مجهز بودن ابزار های گونه گونه جنگی مدرن برای یک جنگ مدرن در کشور ها به نیروی خطر اغتشاش داخلی تبدیل می‌شوند، اقدامات تا مرز نابودی همه تشکیلات شان صورت می‌گیرد. آن‌گاه دولت ها تشخیص می‌دهند که با وجود مؤثریت موجودیت چنان تشکیلات برای دفاع از ارزش های کشوری، خطر در تعارض قرارگیری شان با دولت ها بیش‌تر است. در این زمان است که عطای چنین تشکیلات را به لقای شان بخشیده، یا آن ها را به صراط مستقیم هدایت می‌کنند و یا اگر دیدند که نه می‌شود، نه بودش را بهتر از بودنش می‌دانند و نابودش می‌کنند. چنانی که گفتیم این گروه هایی مانند واگنر هرقدر هم قوی باشند، صلاحیت اداره‌ی فضایی و اراضی روسیه را نه دارند. چون هر دو عنصر لازمه‌ی قدرت فراگیری دولت است. پس اگر واگنر هزار بال بم‌افگن آخرین مدل را دارا باشد، همهدرمین‌گیر اند و به فضا پرواز کرده نه می‌توانند. اگر هم چنین بختی را به حماقت بیازمایند، نتیجه اش سرنگونی تمام دار و نه دار واگنر از سوی ارتش روسیه خواهد بود. حالا که دیدیم، همان گونه که نه باید از نقش مثبت رهبری کننده‌ی واگنر توسط پری‌کوژین در دفاع از روسیه چشم بپوشیم، این سو تر بسنجیم که اگر پوتین یا کرملین یا شورای امنیت ملی داخلی روسیه نه می‌بودند و ساختار های دولتی نه می‌بودند و حمایت های بی و دریغ آنان و آن‌ها از واگنر و پری‌کوژین نه می‌بودند، واگنر و پری‌کوژین چنان توانایی جهانی می‌داشتند؟ نه.‌ دیدیم که پری‌کوژین بار ها به وزیر دفاع ‌و رییس ستاد ارتش روسیه تاخت و هر از گاهی خواهان برکناری آنان یا تعداد دگری از کرسی های شان بود تا افرادی به خواست خودش آن کرسی ها را اشغال کند. پوتین تشخیص داد که عنان تحمیل خواست های واگنر نه باید به دست پری‌کوژین داده شود که او هر لحظه بخواهد از خودش یک شخصیت مقام ساز بتراشد و جهان فکر کند. که اگر کوژین نه‌ بود روسیه نیست. در جنگ های اسلامی هم دیدیم که حضرت عمر رض، خالد بن ولید را چه‌گونه‌ کنار گذاشت. بار ها هم اذعان کرد که خطایی در کار خالد بن ولید نه می‌بیند، ولی می‌ترسد اگر مردم به این فیصله برسند که کاری بدون خالد بن ولید شده نه می‌تواند، آن گاه اسلام همه فتوحاتش را از دست می‌دهد. و تاریخ گواهی می‌دهد که فرمانده نستوهی چون خالد بن ولید نه در جبهه که در زیر لحاف و با حسرت شهادت جان داد. پس حالا به این گمان بی چون و چرا می‌رسیم که که برای روسیه، نه پری‌کوژین که خود واگنر ارزش دارد. حتا اگر واگنر هم منحل شود، روسیه ده ها واگنر دگری به میان می‌آورد. هم اکنون که من این مقاله را در روز یک شنبه ۲۷آگوست ۲۰۲۳ساعت یازده به وقت اروپا می‌نویسم، رسانه ها گزارش دادند که بیش از ده هزار نیروی واگنر در بلاروس گیر آورده شده اند و توانایی مانور از آنان گرفته شده است. حیات و ممات پری‌کوژین یک سرگرمی برای مقامات آمریکا و متحدانش است. بازی اوپراتیفی که پوتین آنان را به آن سرگرم کرده. من نه می‌دانم چرا غرب و آمریکا خودش پری‌کوژین نه دارند؟ آنان باید بدانند که تا دانشِ تفکیکِ ارزش ها و تفاوت ها را نیاموزیم و جای گاه مان را نه یابیم گفتار و نوشتار آرمانی فقط در روی کاغذ می ماند و بس. این فال‌‌بینی های مقامات غربی در مورد پری‌کوژین جزء آشفته حالی وامانده‌گی چیز دگری نیست. پوتين هوشیارتر از آن است که مرگ فرمانده واگنر را دستور دهد. آن هم در این حالات حاد نظامی جنگی. معما گشوده می‌شود، ولی زمان‌گیر است. پس در داوری به رخ‌داد‌‌های داغی چون مرگ نام‌داران جهان احتیاط مهم است. هیچ خبری، بی ترفندی نی‌ست. پری‌کوژین بازی‌گر عجیبی‌ست. حتا اگر هزار بار بمیرد. پری‌کوژین هزار بار می‌میرد و زنده می‌شود. چون هزاران پری‌کوژین دگر گفته اند که برای روسیه می‌جنگند. حد اقل این مورد ننگی برای وزیر دفاع فراری ملت غرقه‌ی خون افغانستان. دردی که ملت ما را تباه کرد. من و هم‌‌فکران من به این اندیشه‌ و نوستالژی ایم که وزیر دفاع ما حتا برابر پری‌گوژین هم توانایی ره‌بری نه داشت با آن همه ساز و برگی که از آمریکا مانده بود و آن ارتش مجهز. در دوره‌ی ریاست جمهوری کرزی وظایف معینی داشتم. عادتم بود مثل دوران دهه‌ی شصت کاستی ها را برشمارم. به نام های وام‌ گرفته شده می‌نوشتم. گاهی هم به نام خودم. مواردی که در زمان کرزی می‌‌نوشتم،‌ همه جنایات،‌ کم‌بودی‌ها را به گونه‌ی مستند نوشته و به نشانی تارنگاشت های وزین برون‌مرزی افغانستان مانند آریایی و چندین تای دگر می‌فرستادم. جالب بود که با نام های عاریتی هم کسی متوجه اصل محتوا نه می‌شد و بدون کوچک‌ترین درنگی می‌نوشتند این آقای جواد بسیار شهرت‌طلب است. حالا پسا بیست سال هم وقتی از راستی سخن ‌می‌‌گویم‌ باز هم من را شهرت‌طلب و دیوانه و برخی دوستان دوران جوانی‌ام به گونه‌ی غیر مستقیم فاحشه‌‌ی سیاسی می‌خوانند. این گروه چه وقت هوشیار می‌شوند؟ پس وقتی مرا در نام مستعار هم شهرت طلب خطاب کردید. چه نیاز است که من تشویش کنم! چون شما ها خرد را در خدمت احساس قرار داده اید. احساسی که من در یک نوشته‌ی دگر گفتم، آن احساسی نیست که شما برداشت کرده اید. احساسی که ترا از حق‌نگری و واقع‌نگری باز دارد و عقل‌ترا در خدمت خود گیرد، آن احساس نه بودش بِه از بودش.‌ پسین هرگز کسی را که مخالف من است،‌ بی احساسی نه می‌گویم که مراد آنان است. یا که برای خودم عقل از خدا می‌خواهم، این حق من است که صاحب عقل بیش‌تر شوم. چون عقل ره‌گشای احساس پاک است،‌ نه احساسات که عقل را گروگان گیرد.‌ آیا ما نه می‌توانستیم با خردورزی وزیر دفاع مان یک واگنر داشته‌گی مان را ره‌بری کنیم؟ این‌جاست که توانایی وطن‌دوستی پری‌کوژین و نه ترس بودن او بر بسم‌الله محمدی چیره می‌شود. ‌اینان و غربی ها چرا در هم‌صدایی با یک‌دگر شیپور‌های تراژدی مرگِ ملت ما و ملت های خود را به صدا در آوردند…؟ دو سال پس از سپردن کشور ما به طالبان، دیدید که حالا طالب را چه کسی قتل و مردار می‌کند؟ همان چریک های قهرمانی که شما ها به طالبان سپردیدشان. آمریکا و غرب پاسخ بدهند که در پهلوی طالب قرارگرفته چقدر افغانستانی دیگر را شهید و زخمی و بی خانمان می‌سازید؟ و چرا همه‌ی تان از پری‌کوژین و‌ واگنر مثل موش ها ترسیده اید؟ کاش افغانستان پیشا فروپاشی توسط شما، یک پری‌کوژین می‌داشت. ولی، مطمئن باشید، روزی می‌رسد که وطن ما به اثر جان‌بازی فرزندان رشیدِ آن آزاد می‌شود. مگر سوگ‌مندانه آن‌گاه باز هم هزارها عقاب!؟ ولد زنا، به حمایت پدران و مادران حرام‌خور و وطن‌فروش از هر سویی سر می‌کَشَند و ملت را رنج می‌دهند. مگر نه. این بار نسل دوم مقاومت پوزهای شان را به خاک سیاه می‌مالند. روزی، برخی لمیده‌ها و کان های غیرت در عشرت سراهای اروپا و غرب، خود شان را پیش‌تر از مبارزان قلم و قدم و سنگر های آزادی خود‌نمایی خواهند کرد. مگر نه. تاریخ سیاه‌رویی را برای شان رقم می‌زند. غربی های وارخطا، حد اقل جان های خود تان را حفظ کنید. من مطمئنم اگر مثلاً تا حال هر ماه، ۱۰۰۰نفر به خارج انتقال شده باشد، ۹۰۰نفر آن تروریست های طالبانی اند که با اغتنام فرصت به کشور های خود شما غربی‌ها صادر و توسط خودتان بسیار راحت انتقال داده شدند. شما زود خبر هایی را خواهید شنید که مصداق گفتار ماست. خود را نه کُشید.

نیچه در پايان توانایی 

های خردورزی و اندیشه 

گفت:

«…سرنوشتم را می‌دانم روزی نام من خاطره‌ی حادثه‌ی مهیبی پیوند خواهد خورد…»

من با تفسیر اوضاع واگنر و برابری آن با جبونی مقامات دفاعی جمهوری غنی بابای چوغکۍ فراری، این گفته‌ی نیچه را پس از آن هرگز سخن نه گفت‌‌ و خواهرش هم به او خیانت کرد، به آن هایی می‌نویسم که روزی آرمانی را طنین داشتند، رهبری را تکریم داشتند، اندیشه‌یی را ترویج داشتند و از همان سکوها به هر شهرتی و قدرتی رسیدند. ام‌روز همه چیز را فراموش کرده و در کنایه های عیان و نهان، به دگران که تداوم دهنده‌‌گان بی‌لرزه‌ی اندیشه اند و اپورتونی‌ست نیستند و به نرخ‌ روز نان نه می‌خورند، برچسپ شهرت طلب و دیوانه و ‌روان‌پریش و نفاق افگن می‌زنند. من و هم‌سالان و امثالان من روزی خواهیم مُرد. شما اگر مُرده باشید که هیچ و بازمانده های تان این نوشته را خواهند خواند. چون بیوگرافی تان می‌رساند که کی بودید؟ کی‌ شدید؟ چه‌گونه دو رو ‌و دو رخ شدید. اگر زنده هستید حالا با خواندن این نوشته عرق شرم‌ساری را از پیشانی و رخسار چند رخ تان پاک خواهید کرد. من برای وطنم و‌مردمم و هویتم و زبان مادری ام و سرزمین کوه‌دامنی ام تا پای جانم می‌رزمم. و پس از آن برای کشورم تا جایی می‌اندیشم که هم‌وطنانم خود را برتر از من و من را بدتر از خود نه دانند. چون من هیچ‌کس را برتر و بدتر از خود نه می‌دانم. عجیب آدم های هستیم، عادت مان شده وقتی از بحث علمی و مستند و نقد مستدل عاجز ماندیم، گریزگاه ما برچسپ زدن ها است که حالا به حربه‌ی یک گند سیاسی عرض وجود کرده است. خود را زحمت بدهید، تحقیق کنید و بنویسید و به رخ بکشید. ببینید چرا واگنر و پری‌کوژین غرب راذحیرتذزده و ره‌گم ساخته و این جنرالان بی‌‌غیرت گریزی جمهوری غنی چه کمی از آنان داشتند که همه افتخارات ده ها نسل را برباد دادند؟به خاطر مان باشد که تاریخ با هر کشف تازه ‌با هر روی‌داد نو، مسیر جدیدی می گیرد. قدامت و ثقم صحت یک مورد تا زمانی مدار اعتبار است که دلیلی بر رد آن وارد شود. و لو این تاریخ یک میلیون سال قبل نگاشته شده باشد. تاریخ عاطفه کار نه دارد. این را به به گروه بی‌کار خرده‌گیر ناقی می‌گویم،‌به آن که می داند کی است:

اگر پوتین به خصوصیت بارز استبداد رای پری‌کوژین و گروه او ارزش می‌داد، روسیه‌ی ام‌روز در جنگی‌های پیروز‌مندانه و هم‌زمان اقتصاد پویای جهانی سخن اول را نه می‌گفت. شما ها که پوتینی نه داشتید، پرسش من از هریک تان این است. ای‌ کم اندیشان و بلی گویان، چرا اقوام خود تان از تحمیل مظالم رهبران مستبد بر ملت برحذر نه داشتید؟ چه‌گونه این جنایات تان را توجیه می‌کنید که حتا خودتان مجری یک بخشی از این استبداد بالای اقوام تان بودید؟ مردم عزیز: داستان کوتاهی از واگنر را خواندید، شما هرگز در پی آن نه باشید که عدالت را از قبیله سالاران بوی‌ناک دریابید. دیدید که چه سان در بحر جنایات خود غرق مان کردند؟ اگر این آقایان غلام‌بچه های دربار غنی چوغک، از تبار وحشت بودند که گِله‌یی نه داشتیم. پری‌کوژین در مارش به سوی ماسکو، در جا ایستاد و گفت ما بر ضد روسیه و برای ویرانی و کشتار مردم روسیه گام بر نه می‌داریم. ولی از امرالله و عبدالله و بسم‌الله و خلیلی و دانش و م محقق و دوستم و عطا، دراز و کوتاه همه‌‌ی ما را به دشمنان خونی ما تسلیم کردند. ارگ چه غلام‌ بچه هایی از خودمان بر ضد خود مان داشت. مرتضوی که نماد غلام ارگ است. از آن هایی که من و شما یاد کردیم ‌‌یا یاد هم‌ کنیم، گله یی نیست. چون وظیفه‌ی شان حقیت نگری نه بود و نیست. حتا حالا که دوسال از سقوط دادن عمدی کشور گذشت همه‌ی این جبونان خاطرات شان را نه نوشتند و از مردم معذرت خواهی نه کردند. به مخالفان خود هم می‌گویم، من تاریخی را به یادگار خواهم ماند که اگر هزار بار هم من را جاسوس و خریده شده خطاب کنید، سوی نه خواهد داشت، مگر افشای جنایات راستی و چپی و مجاهد و مقاومت چی و تکنوکرات و همه خاینان. همین که شخصیت من را اتهام بستید، به درستی نشانه رفته و کار عالی انجام داده اید. چون من اولین تاریخی را برای مردم و نسل آینده و میانه به جا گذاشته و می‌گذارم که رو های هر جنایت‌کار، معامله‌گر و خاین به وطن و قوم را سیاه می‌کند. این‌

فرمایشات ذوق زده‌ی میان تهی توجیه دیدگاه های تان علیه من به تعصب، غیر حقیقت است. اما به عنوان یک نظریه ی روی کاغذ، که هیچ جایی، به شمول افغانستان اثر گذار بوده نه می توانند. در غیر آن تهمت های تا به حیث یک بحث غیر مستند و غیر علمی و آرمانی برای خود تان ماندگاری دارند.

هم‌وطن عزیز من: مبحث ام‌روز ما، در مورد پری‌کوژین بهانه‌ی بود برای عبور از دشواری هایی که اشخاصی به نام سیاست مدار، بر ملت ما تحمیل کرده و کشور را به پرت‌گاه نیستی برده اند. انسان ها همه، انبار های عالم خلقت اند، که درون مایه یی شان الگوی شهامت و شجاعت و عطر آگینه از صفای باطن و صدای قلب انسانی آن ها است.. اما این انبار ها همه یک سان نیستند و برترین های ماندگار و بی تکرار کارگاه انسانیت و صداقت و عطوفت اندک دارند که تو برازنده ترین همه برترین های عاطفه و اخلاق و تکیه گاهی بسیار باوقار من هستی. ولی هم خودت به یادداشته باشی و هم به فرزندانت بفهمانی که همه‌ی ما چند تایی از ما های بی‌گانه پرور فروختند و تباه کردند. و در رده‌ی بعد از تو، من و ترا فقط می توان مخلوق خداوند متعال دید با رنجی که بر ما تحمیل کردند. هم‌وطن! عبور از بحران این نیست که من و تو داریم. بودن ‌‌نبودن این و آن نظام در این یا آن کشور برای ما اهمیتی نه دارد، که گاهی از شادی در لباس نه گنجیم. و گاهی از حُزن برنه خیزیم. اینان همه وظیفه دارانِ ویران‌گری اند نه معماری. طالب پروری جهان، گدایی ره‌بر نماهای دی روز از طالب برای نشست با آنان، چی سودی برای ما دارد که همه‌ی ما را از پرداختن به اصل ماجرا باز داشته است؟ هیچ. این گپ های فراری های جمهوری همه دروغ و فریب اند. طرحِ یک دروغ، یک جعل، یک جهل در افغانستان کم‌تر از یک دقیقه میلیون بار پذیرش داشته اما زدودنِ آن‌ها صدها سال وقت نیاز دارد. آن هم شود یا نه شود. بدرود

 

محمدعثمان نجیب

 

 

Sent from my iPad