این خواهرانِ ما پرسش هایی را در پیامگیر مطرح کرده بودند که متأسفانه نسبتِ فراموشی دیرتر پاسخ دادم. این پاسخ ها به خصوص در موردِ ارجحیتِ برتری شهدای مقاومت در پنجشیر و اندراب ها و تخارستان و کاپیسا و شمالی و قره باغ و همهی کشور بودند. پاسخ های شرعی به این پرسش ها فقط میتوانستند در قرآنِکریم جستوجو شوند و در احادیثِ نبوی «ص».
من عالمِ دین نیستم، اما بر مبنای حکمِ قرآن در این باره هم به قرآنِکریم رجوع کردم. اَمرِ به معروف و نهیاز منکر یا توضیحِ در حدِ توانِ امورِ دینی متکی به احکامِ قرآن وظیفهی هر مؤمن و مؤمنه و هر مُسلم و مُسلمه است و مانعی ندارد و امورِ دینی در انحصار کسی یا گروهی به طور خاص هم نیست. البته فهمِ من از دین برابر نیست به بفهمی که عُلمای محترم و حقیقی دین دارند. اما پرداختن به پاسخِ این پرسش های مهم را در حیطهی صلاحیتِ ناچیزِ خود ضرور دانستم. ارچند پرسش های خواهرِ ما از هالند عمومی مطرح شدند، ولی پاسخ های شان فقط از منظرِ دین داده شد. در بحثِ روانشناختی های انسانی و جامعه شناسی و اثراتی که مرگ بر اجتماعِ پس از مُردهی یک انسان یا یک گروه دارند، بستهگی به دانستنِ علومِ کسبی است که متخصصان و روانپزشکان و روان شناختهای جهان و کشورِ ما بهتر به آن پی برده و ما را در روشنایی رهنمایی های استادانهی شان قرار میدهند.
سوالِ اولِ مهربانو سهیل از هالند:
چه چیزی پایان زندگی را مشخص میکند؟
پاسخ:
زندهگی در بی پایانی است. مگر این که انسان نتواند آن را پای بسازد. رحلت از جهان پایانِ زندهگی ظاهری انسان است. در پایانِ زندهگی ظاهری آنچه از انسان به یادگار میماند او را زندهگی بیپایایی میدهد. خوشبخت کسیست که اثراتِ باقی ماندهی پسا عمرش او را در دورانِ بعد از مرگ هم زنده نگهدارد. یعنی به حُکمِ قرآنِ کریم « یصلح لکم اعمالکم…» اعمال صالح داشته بوده باشد. آن گاه هر مقطعی که از او و در نبود و در غیبتِ او سخنی از به میان آید، اعمالِ نیکِ او پیشِ چشمانِ حاضران سبز میشوند و برایش طلبِ مغفرت میکنند. این نوعِ مُردن فقط مُردنِ جسمی است. برعکس اگر انسان خدای نخواسته اعمالِ صالحه نداشته بوده باشد، خودش احکامِ خدا یعنی
« لَا تُلْقُوا بِایدیکمْ اِلَی التّهْلکهِ » را به جا نیاورده و به دستِ خود، برای خود موجباتِ هلاکت تعذیب را فراهم کرده است. این نوع مُردن هلاکتی است که بنده به آمر خدا نکرده و خودش را به تَهْلْکَه انداخته است و شاملِ تمامِ انواعِ سرکَشی ها از جمله حقالعبدی انسانهایی میشود که متوفیٰ به آنان ضرر های احتمالی زبانی، گفتاری، کرداری، رفتاری، خیانت در امانت، جفا کاری در هنگامِ قدرت داری، تکبر، غرور و ده ها موردی را خطای عمدی انجام داده و از کسی معذرت نخواسته باشد و با طینتِ شیاطنت بمیرد، بنده در حقالله صلاحیتِ تداخل ندارد. اما خداوند با همان بزرگی اش حقالناس را نمیبخشد وامر میکند که باید رضایتِ متضرر حاصل شود. چنین مرگ ها، مرگهای انتباهی اند،
دیدیم که بنده در هر دو حالتِ بودنِ روح در بدن یا خروجِ روح از بدن و رفتن به دیارِ ابدیت باز هم به نوعی زنده است و جوابده. اینجا به نتیجه میرسیم که وقتی روحِ انسانی، اعمالِ انسانی و کردارِ انسانی نداشتیم، اگر زنده هم باشیم، مُرده های متحرکی هستیم. مردم از ما بیزار و گریزان. این پایانِ زندهگی جسمانی ماست تا رسیدن به انتقالِ جسمِ بی روحِ ما به خاکِ گور و آنجا محاسبه است که خدا میداند و بنده.
سوالِ دوم:
آیا مرگ پایان حیات ما است یا زمانی که دیگر هیچکس به یاد ما نیست؟؟؟
پاسخ:
اگر مرامِ تان مرگِ جسمی و نبودِ فیزیکی شخص باشد. همان است که به امر خدا شخص روح را از قالبِ جسم رها کرد دگر نامی از او نیست و بیتوقف مُرده و جنازه خطاب میشود. بقایش در دنیا تا دفن کردن است.
و اگر مرامِ تان از زنده شدنِ پس از مرگ است. الغیب و عندالله. اما خداوند برای زنده شدنِ پس از مرگ وعده داده است. نه تنها وعده که معجزه هایی نیز آشکار کرده. تا انسان از علمالیقین به عینالیقین گذر کند. هر چند برخی مواردِ علمالیقین و عینالیقین مربوط به درخواستِ انبیاعلیهمالسلام از جمله حضرتِ ایراهیم ع و موسی ع از پروردگارِماستند. اما کلیتِ آن ها برای همه بشر درسِ عبرت است. آیه های زیاد آسمانی با توضیح شأنِ نزولِ شان وجود دارند که خداوند برای ابراهیم علیه السلام و زنده ساختنِ پس ازمرگ چهار پرنده و یا گوساله به درخواستِ موسی علیهالسلام. و میراندن و زنده کردنِ حضرت عُزَیرْ را که بینِ پیامبر بودن و پیامبر نه بودن شان اختلاف علماست و اصحابِ کهف با سگِ شان را به بنده های آن زمان و بعد از آنان یعنی ما نشان داد. پس معلوم است که اگر جسمِ ما هنگامِ مرگ چیزی را به یاد ندارد روحِ. ما همه اعمال و داشته و یادها و یادداشت های ما را بایگانی کرده است. و هر چیز را به یاد خواهیم داشت. والله العلم
پروردگار انسان را همزمان با خلقتش خبر ِمرگ را داد و فرمود: « کل نفسهً دائقةالموت » و در چند موردِ دیگر هم تأکید به مرگِ حتمی انسان و صاحبانِ نَفْس و نَفَسْ کرد که «… کلً من علیها فان …» و یا «… اجلً مسمیٰ…» یا « اذاجاء اجلهم…» و مواردِ بیشتر از این ها در قرآنـ کریم. البته خداوند برای بندهگانِ عٰالَمِ برزخ را نیز وعده داده است و مفسرین و مجتهدین آن را مکانِ حایل بین دنیا و عقبا میدانند. بیشترین ها این آیهی مبارک را اشاره به قبرِ انسان ها میدانند که بینِ دنیا و عقبا یا آخرت و
بعثِ بعدالموت قرار دارد. یعنی انسان ها تا زمانی که در قیامت دو باره برانگیختانده میشوند، در نقطهی حایلی بینِ دنیا و آخرت خُفته اند و قرار دارند که همان قبر است. و خداوند هم به ورائهم برزخ الی یوم یُبعثون وعده داده و بحثِ عالمِ برزخ بسیار طویل بوده و در قرآنِکریم یک بار صریح بیان شده است. اما در آیاتِ متبرکهی دیگری از قرآن در نوعی به آن پرداخته شده است.
نتیجه این که وقتی همه چیز برای انسان، روحِ او است پس به دلیلِ عقلی و استنباط از احکامِ قرآن و تحلیل های مفسرانِ دینی مییابیم که مرگ پایانِ حیاتِ جسمی و دنیایی ماست تا زمانی که قیامت برپا شود، خدا نجات بدهد از روزِ جزا و کامیاب بگرداندِمان در روزِ بازپرس و برانگیخته شدنِ دوباره.
پرسشِ امینه مبشر خواهرِ دیگرِ ما از بدخشان:
شهدای مقاومت چه مکانی نزدِ خدا دارند؟
پاسخ:
برای توضیحِ حُکمِ قرآن و نصوصِ شرعی در موردِ شهدای مقاومت و شهدای راهِ وطن در پنجشیر و اندراب ها و شمالی و تخارستان و کاپیسا یا تر گوشهی دیگری از وطن بود. که خدمت چنین عرض میکنم:
البته پاسخ های من از فکرِ خودم نیستند و همه متکی به آحکامِ آیات قرآنی اند.
شهدای راهِ وطن به حُکمِ صریحِ قرآن جنت مکان اند و پروردگار هرگز ایشان مُرده نشمرده و به ما نیز حُکم میکند تا آنان را مُرده نه شماریم.
ترجمهی آیت مبارکه در این مورد چنین است:
«و به آنان که در راه خدا کشته شوند مرده نگویید، بلکه زنده ابدی هستند و لیکن همه شما این حقیقت را درنخواهید یافت.».
بناً ما هیچ شکی نداریم که مبارزانِ سنگر های مقاومت علیهِ اشغالگرانِ طالب و متجاوزانِ پاکستانی یا هر متجاوزِدیگر بر خاک و خانه و کاشانهی شان شهدای حراست از ناموس و وطن اند. من اینجا برای قناعتِ خاطرِ شما برخی آیاتِ کلام الله مجید را با ترجمه اقتباس کرده و نشر میکنم تا به آن توجه کنیم. در زندهگی بشر هیچ کتابی با ارزشها از قرآنِ پاک و احادیثِ پیامبرِ اکرم ص نیستند، من برای شما که بهتر از من به امورِ دین بلدیت دارید فقط یک جمعاوری کوتاه از احکامِ قران را نمودم. خداوند ج ما را به دفاع از سرزمین های ما در مقابلِ تجاوز امر میکند و امر خدا فرضِ عین است.
«در آیه ی 190 سوره ی بقره میخوانیم: وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقاتِلُونَکمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ: «در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید و از حد تجاوز ننمایید که خدا تجاوزکاران را دوست نمی دارد.
در این آیه در واقع به سه نکته اشاره شده: نخست این که جنگ باید برای خدا و در راه خدا باشد نه به خاطر جاه طلبی و انتقام جویی.
دیگر اینکه جنگ در برابر متجاوز باشد، یعنی تا جنگ بر شما تحمیل نشود دست به اسلحه نبرید.
سوم در میدان جنگ از حد تجاوز نکنید
فَمَنِ اعْتَدی عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ: «هر کس به شما تجاوز کند به مانند آن بر او تجاوز کنید و از خدا بپرهیزید (و تعدّی و زیاده روی ننمایید) و بدانید خدا با پرهیزکاران است.»
در آیه ی39 سوره ی حج که به عقیده ی بعضی نخستین آیه ی جهاد است می خوانیم: أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ: «به آنها که مورد تهاجم دشمن و جنگ قرار گرفته اند اجازه ی جهاد داده شده است و خداوند قادر بر یاری آنهاست.»
سپس به دنبال این آیه در توضیح مطلب می افزاید: الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ: «همان کسانی که به ناحق از خانه و کاشانه ی خود بدون هیچ دلیلی اخراج شدند جز اینکه می گفتند پروردگار ما الله (و خداوند یکتا) است.» تعبیر آیه که با «اذن» شروع شده تناسب زیادی با گفته ی کسانی دارد که آن را نخستین آیات جهاد می دانند و نشان می دهد که قبلاً چنین اذنی وجود نداشت.
آیه ی 75 سوره ی نساء مسلمانان را دعوت به جهاد برای حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان می کند و می گوید: وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصِیراً: «چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند پیکار نمی کنید؟ همان مظلومانی که می گویند خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر و برای ما از سوی خود یار و یاوری قرار ده»! »
آرزو دارم جناتِ نعیم مکانِ شهدای ما باشد، آن چنانی که خداوند وعده داده اند و بی شک وعدهی خدا حق است. بدرود.
منبع:
قرآن کریم،سوره های:
بقره
کهف
آلِ عمران
نساء
حج و بخش های دیگری از قرآن.
ویکی پدیا.
دانشنامهی بزرگ اسلامی.
Sent from my iPad