آقای دولتشاهی از کدام پهلو برخاستید؟
میدانم که با ادبیات من آشنا هستید وبیاد تان هست که یکسال قبل روی همین مسایل چقدر تبادل نظر داشتیم
یاد تان است که گفته بودم نان خوردن به نرخ روز کار همین روشنفکران سیاستبازان نه سیاستمداران و جنایتکاران جنگی است. گفته بودم این مردم نه به ارزش های ملی ونه هم به قرار داد های اجتماعی باور دارند. اینها صرف برای فردای نکبت بار خود فکر میکینند که خرچ دسترخوان شان از کدام منبع حواله خواهد شد.
بلی شما بهتر میدانید زیرا در صحنۀ مبارزه از پیشاور گرفته تا کالیفرنیا صد پیراهن از من زیادتر پاره کرده اید ومیدانم هنوز هم یکه تاز میدان های پهلوانی اواخر قرن بیست هستید و خیال میکنید بانک اذان کعبه از کوه های هندوکش بلند میشود.
بلی چنانکه فرموده اید همه قبول دارند که معامله گری بخاطر رسیدن به قدرت هنوز هم ادامه دارد. این دستور هم در آخر نهج البلاغه درج شده بود که اگر در آب های هیرمند غرق نمیشد ثابت میساخت که سربازان اسلام از فلسطین گرفته تا افغانستان و عراق به آرزوی روزی اند که به دیدار مونیکا لوسکی مشرف شوند و از ویسکی اسکاچ انگلیسی پیالۀ بنوشند.
نوشته بودید وقتی چنین است... یعنی طالب را بخاطر جنگیدن علیه امریکا تائید میکنی از فردا برو به وزیرستان و خود را به ملا عمر تسلیم کن. من که نرفتم و به ملا عمر سلام ندادم. اما حالا میبینم از همین مدعیان به رتبۀ مارشالی، قائد ملی، سرتمدار نظامی و رهبر تنظیمی خود را تسلیم زر و زور میسازند و به ساز هر کسی که بود میرقصند و حامد کرزی را بار دیگر علیه سرنوشت مردم مقرر میکنند همیاری شان جهتی ندارد با هر کسی یار و مددگار میشوند و صد مرحبا به محافل شمال و یا شرق و جنوب و یا غرب... اینست آنچه شما خوشبینانه به خاطر آن مباهات داشتید و من بیچاره را زیر رگبار احساسات قرار دادید.
من از وقت میگفتم !... نه سازمان سیاسی بلکه دوکان های سیاسی به نام های جبهه متحد شمال، افغان ملت،آزدگان، افغانستان آزاد،جبهۀ فراگیر دیموکراسی نمیدانم صد شخصیت و صد نام و چنین چیز ها و آخر الامر... قصۀ عمو سام... است.
اگر انتخابات را براه بیاندازیم و اگر منتفی بدانیم همان یک قصه است ( نگار نازنین هیچی به هیچی) اگر کرزی نشود شاید مولانا برهان الدین ربانی، سیاف و یا هم حکمتیار مثلن رئیس جمهور شود و هر روز جمعه روی منبر کله های بیمغز شان را مثل بادپکۀ برقی دورداده و از اصول دین و مناسک اسلام در فشانی کنند. خوب این کدام درد مردم را دوا میکند؟
اما در مورد مردم که شما سوال کرده اید:... پس وظیفهء مردم چیست تا اوضاع به نفع عامه دگرگون شود؟
خنده ام میآید و به خاطری خنده میآید که به شما نوشته بودم. این مردم ییچاره چهار دهه است که از تمام حقوق بشری محروم اند. وباز میگویم. وظیفۀ مردم در طول نیم قرن تاریخ چه بود و از ان چه تصوری در ذهن مبارک شما جاری است. اوضاع در طی همین نیم قرنی که یاد کردم به نفع عامه و بکدام بهانه ها دیگرگون شد؟ در زمانیکه خرس های قطب شمال آمدند همین مردم خود را در مقابل تانک طیاره و تفنگ شان قرار دادند و به گفته شما؛ نه از طریق سازمان جهنمی آی اس آی پاکستان پیروز شدند . نه هم سی.آی .ا امریکا... انها از بلخ بامی آغاز کردند و به درۀ پنجشیر و هرات باستان وبامیان، کندهار و قلب افغانستان کابل سرود فتح را خواندند... سالی نگذشت که همه این افتخارات را به یانکی ها، به آنانیکه در یک سپیده دم صد هزار انسان هیروشیما و ناگاساکی را به فوسیل تبدیل ساختند. صد ها هزار ویتنامی را در مزارع برنج مدفون ساختند و هزاران عراقی را و فلسطینی را سخاوتمندانه زیر مجسمۀ ازادی در سواحل نیویارک قربانی کردند. این وطن را فروختند... خوشا به احوال شان که تاریخ هم عقب گراست و گر نه باید صد بار سر های نکبتبار شان طعمۀ حلقه های دار میشد... خوشا به احوال شان که مردم وظیفهء خود برای دیگرگون کردن وضیعت به نفع خود را فراموش کرده اند.
آری آقای عزیز حالا که از برکت جهاد مقدس شما و یاران سربکف جهادی تان وضیعت ازین قرار است. سازمان های سیاسی و رهبران سیاسی خیرخود را مقدم میشمارند و میخواهند جاودانه بر اریکه قدرت قرار داشته باشند. پس بهتر نیست که ما تنها صدای اعتراض خود را بالا کنیم .
اگر کمافی السابق شما هم درین بازار معامله گری دارید مرا کاری بکار شما نیست ولی بخاطر وعدۀ که به شما داشتم یکبار دیگر یاد آوری میکنم:
اگر شما ادعا دارید که فرصت بزرگ مردم ادای نقش انتخابات است ناگذیر یکباردیگر گوش های شما را با اهنگ خیر . شر و اعتقادات مردم آشنا ساخته بگویم.
من که به اندازۀ یک بر هزار عمر شما نه حدیت و نه فقه اسلامی خوانده ام اما شاید برایم الهام شده است اینکه:... در مملکتی که زیر اشغال اجانب و کفار باشد و در مملکتی که قوانین آن معرف اسارت و امارت آن زیر سلطۀ طاغوت و قوانین آن راهگشای اسارت باشد نه امیر، نه بادشاه و نه هم رئیس جمهوری در آن قانونیت خواهد داشت. مردم شاهد کلاهبرداری های یک مشت منفعت جوی از خدا بیخبر اند که سرنوشت مردم برای آنان ارزش یک سر مویی ندارد. این مردم به هر کس که رای بدهند بدون مبالغه روی سند اسارت و تسلیمی به اجانب نشان انگشت میگذارند.
در حالیکه میدانم درد شما از کدام ناحیه است. اجازه دهید برای شما مثلیکه در خوشبینی شما به پیروزی بارک اوباما گفته بودم یکبار دیگر خاطر نشان کنم که ایستادگی در مقابل زورمندان وصاحبان قدرت مثل امریکا و انگلیس کار هر خود فروخته بیوطن و جنرال، مارشال و پهلوان نیست.
کار هـر بلهوسی نیست ز جان بگذشتن
عاشــقی پیشه ای رندان جفــاکش باشد.
نعمت الله ترکانی
14 جون 2009-06-12