ایرانِ سیاسی و آخوندی شیعه هرگز دوستِ تو نه میشوند.
نوشتهی محمدعثمان نجیب
دندورهی دیدار و زمینهسازی دیدارها میانِ احمد مسعود و طالبان از سوی ایران درست زمانی صورت میگیرد که جبههی مقاومتِملی فرادستی و بلنددستیهای چند جانبه نسبت به طالبان در افغانستان و جهان دارد، زمستان رو به ختم شدن میرود و مانورها میتوانند اثرگذاری داشته باشند و روحیهی ملی و مقاومتی علیه طالب و اشغالِ افغانستان کاملاً به نفع یک تحولِ سرنوشتساز و رهایی از اشغالِ کشور است.
طرح ایران برای ملاقاتِ بیلزومِ مسعودِ پسر با طالبان از هیچ منظری قابل توجیه و قناعت نیست. این فرصتسازی ایران فقط برای وقتکُشیهای پیروزی جبهه در میادینِ رزم و معرکهگاه است که پاکستان و همه کشورهای ذیدخل جنایت علیه افغانستان را پریشان ساخته است.
مسعودِ پسر اگر روال هوشیاری سیاسی و بیداری پدر مانند را از خود نهکند و خودش را از حلقهی خاص یا عامِ بیمحاسبه و بیتجربهی استخباراتی رهایی نهبخشد و واقعاً خودش را متعهد به مردمِ شاملِ مقاومت نه سازد بازنده است.
مسعود پسر باید بداند که نه ماماهای سرمایهخور و زمرد خور و نه کاکاهای ناکار سیاسی و نظامی او و نه قانونی گونههای معاملهگر نهمیتوانند به او راه انحصارگرایی را نشان دهند. دیدار ایران به رهبری که از مقاومتِملی سخن میگوید با نمایندهی صدها مرتبه پایانتر از همتایی باخودش آنهم گروهی که با آن در جنگ است هیچ معنایی جزء سرخوردهگی سیاسی نهدارد.
مسعودِ پسر و چند مشاورِ دور و بر او از این نوع بازیهای استخباراتی که ایران با آنها انجام میدهند چی انتظاری دارند؟
طالب کمتر از تسلیمی شما به چیزی راضی نه میشود و شما سنگِ داعیهی مقاومتِ دوم را بر سینهها میکوبید و غیر از ختم اشغال چیزی هم نه میخواهید. حکومتِ همه شمول چنانی است که در دو دههی پسین بوده. یعنی هیچ و بلی گو.
مسعودِ پسر باید درک کند که غیر از شمالِ کابل حتا از سنگ نوشته آنسو هم کسی را قبول نه دارد. این پارسیگویان و ازبیکها و ترکمنها و پشتونهای بومی شدهی شمال اند که او را همراهی میکنند. هرگز کسی در خوست و پکتیا و پکتیکا و لوگر و کندهار لغمان و هلمند و ولایات پشتون نشین به او بیعت نه میکنند. برای گرفتن سواره نظام و فتحِ تخیلی نهباید پیاده نظامِ در دسترس را هم نادیده بگیری.
جهان بازیهای خطرناکی دارد که پیآمدهای آنها خطرناک استند.
من اینجا در پی دو حادثه که هر دو به جنایاتِ آخوندهای ایران برمیگردد یادآوری میکنم که احمدِمسعود ملت را بیرون از پنجشیر نادیده نهگیرید، به خوش و بِشهای ایران و طالب فریب نهخورید. تمام مقاومتِ مسعودِ پدر را به خاطر آورید که همه سرانِ جهان و قبیله به نزدِ او میرفتند و دروازهی قرارگاه او را دقالباب میکردند و از او اطاعت میکردند. اگر از حالا با چنین پرتابهای بیسنجشِ سیاسی و نظامی و نادیده انگاشتنِ مولفههای یک رهبرِ تمامعیار در جنگِ پارتیزانی و استقلالخواهی و مردمی که انتظار زیادی از تو دارند را زیر پا بگذاری شروع رنگین و خدا ناخواسته پایانِ خونین خواهی داشت. تو تنها نیستی، کولهبارِ سنگینی از خواستهای هشتاد فیصد مردمِ افغانستان را به دوش داری. پسا توکل به خدا هوشیاری سیاسی و استخباراتی و دپلوماتیک و مردمی را فراموش نه کنی. مورد دوم که درست سالگشتِ سرنگونی هواپیمای مسافربری سالِپار و در همین شب و روز توسط رژیم تروریستی ایران است را به خاطرت میآورم که ثابت میسازد طالبان پیش از آشنایی و ملاقات با تو غلامِدربار آخوندهای ترور پرور بودند.
این مقاله یکسال پیش در همین هنگام نشر شده بود. که حالا خودت و مشاورینِ تان میخوانید. تاریخ قریب و بعید را در معادلاتِ تصمیمگیریهای تان از یاد نهبَرید.
(((۱۳۹۹ بهمن ۱۷, جمعه
نقل از گزارشنامهی افغانستان.
آخند شیعه را با طالب سنی چی کار؟
نوشتهی محمدعثمان نجیب
تذکر:
در محشری از اصطبل هایی که علیه کشور ما و به خواست نابخردان حاکم بر سرنوشت ما، همه وحش می پرورانند هیچ کسی کوتاهی نه کرده است.
از هیچ گوشهی جهان هیچ صدایی را نه شنفته ایم تا کسی علیه ما اعلام مستقیم جنگ و ستیز کرده باشد، مگر جهانگشایان و قدرتمندانی که نیازی به اعلام جنگیْ یا کسب اجازهییْ نه داشته اند.
روش سه صد سال پسین و با مرگ احمدشاه ابدالی بیگانه پروری قدرتطلبان سلطنت و پادشاهی های خودکامهیی بوده که برای احراز قدرت به اهرم های قدرت جهانی سر سجده خمانده و برای نمایش قدرت از کشته های افغانستانیهای اصیل پشتهها ساخته و از سرهای شان کلهمنارها.
هیچ گاهنما یا کهننگاریْ اصلیت هویت بومی و قلم رویی خراسانی یا آریایی بودن آنان را صریح و بدون حیرت نشانی نهکرده و حتا طی گذشت زمان پسا احمدشاه درانی هم که نام تحمیلی افغانستان بر کشور ما صادر کردند. و ما در حیات خود هم در واپسین دو دهه و اندی دیدیم که با قرار گرفتن در
بردهگی و غلامی موافقان و مخالفان با ملت چه ها کردند؟
آخند شیعه را با طالب سنی چی کار؟
من از این وامانده گی های منحصر به فرد کودکانه ی رهبران ایران در شگفت ام.
میگویند انقلاب اسلامی صادر می کنیم، هزاران مسلمان سنی را به شهادت می رسانند، میگویند گسترهی اسلام را گستردهتر می سازیم، علیه کشورهای اسلامی در جنگ و شماطت هستند،
میگویند راکت بالستیک ساخته ایم که عبارت نابودی اسرائیل در آنها حک شده، اما راکتها را همه طور مستقیم بر سر مسلمانان یمن و لبنان و عراق و سوریه و غیر مستقیم علیه افغانستان و کشور های مسلمان استفاده میکنند، میگویند توانایی بلند امنیتی و نظامی داریم، باز مهاجرین مجبور و ناچار افغانستان مقیم ایران را به جبر و فریب مذهبی به روال خود شان در لشکر فاطمیون می فرستند و با شهدا و زخمی های شان مانند غیر مسلمان برخورد و کالبد شکافی شان کرده همه هست و بود خداداد وجود شان را می دزدند. ملت خود را میکشند و شهید می سازند، نام شان را عُمال بیگانه مینهند.
ماجرا چیست؟
همه جهان و خود شان می دانند، اما هیچ کس به روی خود نه میآورند.
حالا فقط یک پرسش داشتم، از خمینی که چهره اش را در مهتاب میدیدند، تا خامنهیی که امیر خودخواندهی مومنان جهان مینامندش!؟ یک اقدام بسیار کوچک عملی تان، جزء لفاظی را علیه اسرائیل و آمریکا که به نفع فلسطین یا جهان اسلام باشد نام بگیرید. تمام تقابل و تصادم این آخوندهای پلید فقط با جهان اسلام و مسلمانان جهان به شمول ملت رنج دیدهی خود شان است و بس. در عوض چاق شدن پهنههای پیدا و پنهان منافع خودی این تروریست ها است که هر روز
می شکفند. چیگونه پدافند هوایی دارید که این گونه جاهل است که نه می داند کدام هدف است و کدام غیر هدف؟ آن هواپیما که از عربستان سعودی پرواز نهداشت و با بیشترین سرنشینان بیچاره و بی خبر و خود شهروندان تان از فرودگاه خمینی تان پرواز کرده بود.
حالا که اوضاع آشفته حالی افغانستان را کرگسان و لاش خوران از هر سویی به نفع خود چنگ
می اندازند و منقار های چنگ و گوشت خوار شان تیز تر کرده اند، آخند های ایران هم پر و بال گشودند تا از قافله ی لاش خوران عقب نه ماند.
آخوندهای شیعه چیگونه طالب آدمکُش را که هیچ پیوند سیاسی، مذهبی، دینی، عبادی و کشوری و زبانی با آن نه دارند در آغوش میکشمد؟ در حالی که بیست روز نه گذشته و یک مسجد اهل تسنن را در ایران شهید ساختند و اهل تسنن ایران را نه تنها ارزشی نه میدهند بل آنان را مسلمان نه میشمارد و اسلاف شان در جهان اهل تشیع بر کفر و شهید ساختن هر چی اهل سنت است فتوا داده اند.
پس به این نتیجه میرسیم که دوستی آخوندهای ایران با افغانستان نه مبنای دینی دارد و نه تقوای انسانی. و منافع کشور های جهان برای خود شان مهم تر از ملت افغانستان است همه به نام دوست ما را میکشند و ملک ما را بیران و ویران می کنند رهبران ما پلید و قبیلهگرا و خادمان هر خارجی یی که ایشان را به غلامی بپذیرند به سوی آن دروازهها میجهند.
طالب را ببینید که از اجرای فقهجعفری و مختصات مرتبط به رسیدهگی قضایای برادران اهل تشیع افغانستان جلوگیری میکنند، اما به آخوندهای ایران کمر غلامی بسته به اشارت شان هر بدی را
میکنند. وای بر این دنیا و این ملا و این آخوند و این طالب و این غلامان قبیله.)))
Sent from my iPad