غزل
بریز باده که میخواره های روز الســتیم
ز رنگ های تعلق به نور باده گسستیم
به کارزار طریقت نه مثل زاهد این شهر
هزار توبه نمودیم هزار بار شکستیم
برای کس نگشودیم دری بسوی جهنم
بروی کس ز جهالت در بهشت نبستیم
نبود در دل ما جز ادای خدمت محبوب
ازین طریقه به مردانگی گواه بدستیم
بروز واقعه تا ژرفنای حادثه رفتم
بفکر آن نشدیم که از کجاستیم و که هستیم
نعمت الله ترکانی اطریش 12.05.06