دوستان گرامی ؛آگاهان سیاسی افغانستانی بارها تأکید میکردند که طالبان،داعش ؛لشکرطبیه ؛القاعده ودیگر دسته های تروریست و جنیتکار را امریکا؛انگلیس واسرائیل به همدستی شیوخ عرب و کارسازی استخبارات پاکستان ؛ایجاد، تجهیز وتمویل می کنند وبه قدرت می رسانند؛ولی بعضی ها دران شک می کردند.
اینک که ایالات متحده ازطریق آقای خلیلزاد درمذاکرات طولانی قطر طالبان خون آشام ؛این لشکرنیابتی پاکستان را درافغانستان به قدرت رسانیده است؛ مسؤولیت جنایت ها وکشتار های گذشته و آیندۀآنان بدوش رهبران امریکا به ویژه آقای جوبایدن افتاده است. بایدن با این خیانت آشکارش پرده از دموکراسی دروغین وعوام فریبانۀ امپریالست های امریکایی در جهان برداشت وچهرۀ کریه این دموکراسی را یکباردیگربه مردم جهان نمایش د اد وشرم تاریخی وسقوط ارزش های انسانی رهبران کاخ سپید را مسجل ساخت.
اینکه 35 ملیون انسان ساکن افغانستان را درجهنم سوزان طالبان فرو افگند؛ برهمه گان روشن است.
دیروز مقاله ای راکه به قلم دوست هم اندیشم ؛جناب انجنیر عالِم جمال درمورد طالبان نوشته بود وهویت فکری وسیاسی آنها را برمبنای حقایق تاریخی مسجل کرده بود،من هم آنرادرصفحۀ فیسبوکم به نشررسانیدم .امروز دست اندر کاران فیسبوک این مقاله را از صفحۀ انجنیر جمال وفیسبوک من حذف کرده اند . فیسبوک نویسندۀمقاله را 35 روز مسدودنموده اند،اما فیسبوک مرا تاکنون نبسته اند.ادارۀ استخبارات مرکزی امریکا سی،آی،ای که فیسبوک تحت نظر آن کارش را پیش میبرد، اگردر خدمت طالب نیست، چگونه موضوعات روشنگرانه را که میتواند ماهیت جنایتکاران طالب وپاکستان را افشاکند؛ ازصفحات فیسبوک پاک میکند ؟!
درین مورد نظرشما خواننده گان عزیز را بااختصارخواهانم . جهت آگاهی شما مقالۀ مذکورراکه یک نوشتۀ علمی وتحلیلی است باقبول انسداد صفحۀ فیسبوکم باردیگر به نشر میرسانم :
تغییر سیاست امارت اسلامی طالبان؟
اینکه مقصر اصلی وضع موجود در گام نخست حاکمیت های طراز فاشیستی ودست نشاندۀ کرزی ـ غنی و در گام بعدی رهبران مقاومت پیشین، گروه هایی زیر نام احزاب سیاسی که تمام عم وغم شان شریک شدن در گله دزدی و استفاده از خوان تنعم قدرت بود، مقصر اند که نتوانستند در برابر این وضع بایستند؛ در آن هیچ جای تردید نیست. سپس خود مردم و آنچه زیر نام جامعۀ مدنی معروف شده است، مسئوولیت این وضع را به دوش دارند. مردم باهمه افتادن وبر خاستن نتوانستند جای شان را در صف اصلاحات سیاسی، بیشتر کردن دخالت شان در شکل دهی قدرت واداره امور، عدالت خواهی وعدالت جویی وحرکت رو به پیشرفت جامعه مشخص کنند. پیوسته به دنبال چند چهره ای از گله دزدان رفتند که وسعت دید سیاسی شان از وسعت جیب شان فراتر نمی رفت ودر تمام این مدت حتی با پول دادن ورشوه سیاسی هم احزاب تأثیر گذار سیاسی سراسری شکل نگرفت واین دقیقا به شوره زار بودن خود جامعه دلالت می کند .
مقصر دیگر این وضع به گفتۀ دوستان،« جامعه بین المللی » در وجود ناتو زیر رهبری ایالات متحده امریکا است که پیوسته از گروه های اسلام سیاسی، سلفی و وهابی و کشور های اصلی حامی تروریزم در برابر دشمنان وحریفان منطقه یی وبین المللی خود استفاده ابزاری کرده است ودر واقع تروریزم را جهانی ساخته است. هرچند آقای بایدن رئیس جمهوری امریکا تلاش کرد همه مسئوولیت را به گردن جاسوسان افغان تبار امریکایی وحاکمیت وابستۀخویش بی اندازد و وانمود کند، که به تمام اهداف شان در افغانستان رسیده اند؛ اما همه میدانیم ومیدانند که شبکه های تروریستی چند برابر بیشتر شده است و امریکا با تجاوزش شکست مفتضحانه خورده است و وفاجعه ای که در میدان هوایی کابل رخ داد، تکرار تاریخ فاجعۀ ویتنام برای امریکا بود .
موازی به این شکست فاجعه بار، امریکایی ها و الیگارشی فدراسیون قبایل در قالب حاکمیت، مردمی راکه هزاران امید و آرمان برای میهن داشتند در کام جهنم تروریزم، دهشت افگنی و بربریت قرون وسطایی رها کردند. رسانه ها برای تبری جویی از خیانت، مغز شویی و انحراف افکار عامه در راستای منافع استعماری قدرتهای بزرگ دست اندرکار اندو مطالبی را به خورد مردم میدهند که گویا سیاست پیشین طالبان تغییر کرده است و آنها با راهکار های مدنی با مردم سخن خواهند گفت .
ذبیح الله مجاهد، سخن گویی رسمی طالبان که نسبت به دلقک های رسانه ای کرزئ واحمدزئ یک سر وگردن بالا در مرکز رسانه ها ظاهر شد و با اصول وقواعد ژورنالیستیک با خبرنگاران سخن زد و به پرسش های آنها پاسخ داد، نیز چند بار بر تغییر روش طلبان در حکومتداری وتعامل با جوامع واقوام برادر تأکید کرد. چرا طالبان نیاز دارند حرف از تغییر بزنند؟ برای اینکه طالبان نیازمند شناسایی رسمی بین المللی وکمک و مشروعیت جهانی اند و با این اداها وکرشمه فروختن ها میخواهند مشکل انزوای سیاسی وبین المللی شان را حل کنند. اگر در آغاز تعدادی مامور، خدمه وعمله وفعله از مخالفان را بپذیرند، به طور قطع این اقدامات مؤقتی خواهد بود وطالبان همان اند که بودند .
همه میدانیم که اکثریت قاطع سفارت خانه ها در کابل بسته شده اند و این به معنای انزوای بین المللی طالبان است که در عرصۀمناسبات بین المللی یک شکست بزرگ برای طالبان را نشان میدهد. اطوار طالبان با قلقلۀ زبانی در مورد رعایت حقوق زنان وموازین حقوق بشری و تأویل وتفسیر این واژه ها در چوکات شریعت اسلامی خود بیانگر قاطع عدم تغییر سیاست طالبان است. چون میدانیم که بیش از نیم مواد منشور جهانی حقوق بشر با شریعت اسلام سازگاری وسازش ندارد. دید منشور جهانی حقوق بشر یک مفهوم مدرن است، در حالیکه دید شریعت اسلام نسبت به حقوق انسان دید 1400 سال قبل است .
همینطور حقوق مدرن سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و آزادی زن در چوکات شریعت اسلامی نمی گنجد و این پرادوکس هایی است، که طالبان نمی توانند با حقوق بشر وحقوق زنان در چوکات تفکر وسیاست شان تعامل کنند و این روزمره گی ها در باره تغییر سیاست، خوشخور کردن طالبان برای « جامعۀ جهانی» است و هیچگاه مصداق عملی روشن نخواهند یافت .
هرچند پیش بینی رفتار وکردار سیاسی طالبان به عنوان یک گروه وابستۀ ارتش پاکستان که خود فاقد ارادۀسیاسی وملی وتابع امر ونهی بادار اند، دشوار است، اما با توجه به سرعت حوادث، برخورد طالبان به مفاهیم قدرت و سیاست وحکومتداری در چند روز آینده روشنتر خواهد شد و به همه دعواها، پیش داوریها و پیش فرضیه ها پاسخ خواهد گفت.
: واما انچه از طالبان میدانیم
گروه طالبان بیشتر فارغان مدرسه های حقانیه، دیو بند وآموزشگاه های مذهبی وهابی ها استند، که بیشتر بر روحیۀ جهاد گری، اعمال خشونت دینی ـ قبیله یی تربیت شده اند و وحتی در عمل به نیمی از قرآن که در مکه به پیامبر نازل شده است و در آن بیشتر به تبلیغ، ارشاد ومدارا با ادیان دیگر تاکید شده است، چندان اعتنایی ندارند. استناد اصلی واساسی طالبان بر آیه های مدنی و حدیث هایی است که در مدینه به پیامبر اسلام فرستاده شده ویا از زبان راویان مختلف از پیامبر روایت شده است که بیشتر همان تجسم دین قبیله ای و اسلام سیاسی است که پایه در قدرت وحاکمیت دارد .
طالبان نخواهند توانست با اقوام برادر غیر پشتون تعامل کنند؛ زیرا در حکومت وامارت اسلامی بیشتر به عنعنۀ پشتونولی معتقد اند که ریشه در تفکر بستۀ قبیله یی دارد ودر واقع بخشی از شریعت طالبان را تشکیل میدهد و این عاملی دیگر است که طالبان را حتی در برابر بیگانه های مسلمان وحنفی مذهب به دشمنی وامیدارد. طالبان حکومت وقدرت را مال موروثی پشتون ها می پندارند وحفظ وانحصار بر قدرت را ننگ قومی میدانند که باید از شراکت مسلمان های غیر پشتون در آن جلوگیری کنند. وقتی به حاکمیت به عنوان میراث وننگ قومی نگریسته شود، شراکت دیگران را در آن ناممکن می سازد
تفکرطالبانی تفکر سلفی است و سلفیت یعنی برگشتاندن زمان به 1400 سال پیش و انکار ازدستآوردهای انسان و تمدن امروزی که پایۀاصلی آن دانش تجربی انسان است. تفکر وسیاستی که مردم مارا باید دوباره به دوران مغاره نشینی برگرداند. سلفی گری همین است . در حالیکه پیامبر خودش برای تغییر قیام کرد و در برابر ادیان ومذاهبی که با زمان سازگاری شان را از دست داده بودند، اعتراض کرد وآیین جدیدی را جاگزین ادیان آسمانی گذشته نمود.
در شریعت استفاده از شمشیر،کشتار،غنیمت، مصادرۀ مال، گرفتن زن به حیث کنیز و استفادۀ جنسی از پسران نابالغ به عنوان غلام وجهاد برای توسعۀ اسلام که حالا در قالب حملات تروریستی درآمده است، سنگسار، دست بریدن و پای بریدن کاملا جواز شرعی دارد؛ در حالیکه این ها همه بر خلاف موازین حقوق بشری است. در حکومتداری وشریعت طالبان حکومت کردن حق ملاها است، برقراری حجاب برای زنان وریش برای مردان و ایجاد دسته های تفتیش عقاید زیر نام «امر بالمعروف ونهی از منکر» دینی سازی آموزش و...، از اصول حکومت داری آنها بود ودر این دور نیز آن را به منصۀ اجرا قرار خواهند داد. طالبان بارها اعلام کرده اند که طرفدار یک حاکمیت قوی متمرکز مرکزی اند، که باید از یک دست به طور فشرده اداره شود و این مسأله هرنوع شراکت مردم را در سیاست واداره منتفی می سازد .
درامارت،امیرالمونین ازهمه صلاحیت های خارج قانون،عرف سیاسی و حکومت داری برخوردار است. در واقع حاکمیت طالبان حکومت یک نفرۀ امیر المونین بر پایه سیاست وتفکر دین قبیله یی است .
طالبان هنر وموسیقی و آثار تاریخی را اعدام کردند. به جز مسجد رفتن ومدرسه رفتن کار دیگری نباید کرد.به لحاظ فکری طالبان یک جریان ضد آزادی اندیشه و بیان و دیگر اندیشی، تجدد گرایی، لیبرال دموکراسی و گرایش های چپ استند و این جریانها را جریانهای انحرافی میدانند، که باید پیروان آن ها به قتل برسند و بر این امر پا میفشارند، که مذهب وسیاست حکم واحد دارد و مسلمان ها باید تحت حاکمیت قدرتمند مذهبی به جهاد بپردازند. در اسلام انتخابات حرام است و مساله انتخاب امیر توسط شورای حل وعقد ( تعدادی از پیشوایان دینی ) حل وفصل میشود وحاکمیت از آن خداوند است و نباید از ارادۀ مردم منشأ بگیرد. ترور و کشتن مخالفان سیاسی امر شرعی است ونباید برای مخالفان مجال داده شود، که فعال شوند . گروه های چپ ، سیکولار وملی گرا همه مرتد اند و باید همه گردن زده شوند .
بر اساس منشور خلافت هیچکس حق ندارد با امیر المونین مخالفت کند و مخالفت باامیر از جمله گناهان کبیره است و بغاوت از امر خلیفه گناه کبیره وحکمش قتل است. بنابران امارت چیزی به نام مخالف سیاسی را بر نمی تابد. طالبان معتقد اند که دموکراسی در اسلام جای ندارد. قانون سازی و قوای مقننه را قبول ندارند. آنها قانون گذاری را تنها از جانب خدا قبول دارند. ومعتقد اند این امر تنها از سوی خدا ممکن است، خدا مصدر اساسی حکومت است، نه مردم و اساس حکم آنها تسلیم کامل به اولی لامر است ودیگران باید تسلیم باشند. امیر المومنین تا زمان حیاتش حاکم بلا منازع است. صلاحیت کامل در دست امیر است ونیازی به تقسیم قدرت به قوای علیحده نیست. نقش شورایی که در اسلام از آن نام برده شده نقش مشورتی است. اصل همان اطاعت از امیر است. به امیر بیعت می شود، مردم نه حق انتخاب دارند ونه انتخابات در آن مطرح است .
موسیقی حرام است. نشرات تمثیلی و سینمایی از دید آنها حرام است. صدای زن عورت است که باید هیچگاه از رسانه صوتی وتصویری بلند نشود. چاپ تصویر در جراید حرام است.درزمان حاکمیت شان ورود هرنوع کتاب، نشریه، فلم و به ویژه کتاب به زبان فارسی دری ممنوع بود. کتاب فروشی ها حق فروش کتاب را نداشتند و در برابر اوامر طالبان مسئول بودند. جای کار برای زنان همان خانه است وبدون ضرورت اساسی باید از خانه بیرون نشوند و تنها میتوانند با محرم شرعی سفر کنند. سر باید تنها با دستار پوشانده شود. طالبان تشکیل احزاب را شرعی نمیدانند و حزب تنها میتواند یکی باشد و ان حزب اسلام است .
امارت اسلامی طالبان را از 1396 تا 2001 تجربه کرده ایم، نمایش مضحکی از حاکمیت الهی در کشور که نه تنها تفکر، دانش، آزادی، و دیگر اندیشی را به بند کشید، بلکه خدا را در روی زمین نیزمورد بهره کشی قرار داده بود. طالبان پدیده ای اند از چهارده قرن پیش، که بیوقت تولد شده اند وهمان گلوله های و سنگهای اتشین دوزخ اند که در قرن بیست ویک به زمین کشور برخورد کرده اند. امنیت طالبانی یعنی زنده گی مجسمه ها وپیکره ها در یک جغرافیای زندان مانند، که حق ریش، پوشش،زندگی وتفکر وسیاست را ندارند وباید با کوک طالبان پیچ وتاب بخورند!.
نویسنده: