افغان موج   

انسان‌ می‌خواهد نگران نباشد . اما نگرانی لزوما یک چیز بد نیست – اگر یک خرس در تعقیب شماست، نگرانی شما نسبت به این تعقیب زندگی‌تان را نجات می‌دهد. با همه این احوال اکثر ما در این روزها نیازی نمی‌بینیم که از خوابمان به خاطر خرس‌ها بزنیم، ‌زندگی مدرن دلایل بسیار زیاد دیگری برای نگرانی دارد: تروریسم، ‌تغییر آب و هوا، ‌ظهور هوش‌های مصنوعی که زندگی خصوصی امان را به خطر انداخته، حتی کاهش همکاری‌های بین‌المللی .


یووال نوح هراری، تاریخدان، در کتاب جدید و بسیار زیبای خود« 21 درس برای قرن بیست و یکم« یک چارچوب مفیدی برای مواجهه شدن با این ترس‌ها ریخته است. در حالی که دو کتاب پرفروش قبلی وی »انسان خردمند« و »انسان خداگونه« به گذشته و آینده می‌پردازد، ‌کتاب جدید وی تماما درباره حال است.او در این کتاب پیشنهاد می‌کند که بهترین راه برای پایان دادن به نگرانی‌های خود این است که دست از نگرانی برنداریم. بدین معنا که لازم است درباره چه چیزهایی و چه اندازه نگران باشیم. همچنان که او در مقدمه این کتاب نوشته است: »بزرگ‌ترین چالش‌ها و مهم‌ترین تغییرات امروزه چه چیزهایی هستند؟ چه مقدار باید به آنها بها دهیم ؟ به کودکان مان چه یاد بدهیم؟«

اینها یقینا سوالات مهمی هستند و به همین خاطر این یک کتاب جادویی است . فصل‌های این کتاب درباره کار، ‌جنگ، ‌ناسیونالیسم، ‌مذهب، ‌مهاجرت، ‌تحصیل و 15 مورد دیگر است. اما عنوان کتاب غلط‌انداز است. با آنکه از سراسر کتاب چند درس ناب فرامی‌گیرید اما هراری عمدتا روی توصیه‌های دم دستی تاکید می‌ورزد. او در تعریف واژه‌های کتاب بسیار علاقه‌مند است و به شما نگاه‌های تاریخی و فلسفی می‌دهد.

برای مثال او یک تفکر هوشمندانه تجربی برای برجسته کردن این موضوع که انسان تا چه حد در ایجاد تمدن جهانی نقش ایفا کرده، به‌کار می‌گیرد.او می‌گوید که تصور کنید که در سال 1016 میلادی هستید و می‌خواهید بازی‌های المپیک را مدیریت کنید. واضح است که ممکن نیست. آسیایی‌ها، آفریقایی‌ها و اروپایی‌ها نمی‌دانند که قاره‌ای به نام امریکا وجود دارد.امپراتوری سانگ چین حتی کشوری را در جهان نمی‌بینند که همسطح و اندازه خود باشد . هیچ کشوری حتی پرچمی برای برافراشته کردن یا سرودی برای نواختن در اعطای جایزه ندارد. نکاتی که در رقابت امروزه میان ملت‌ها – چه در حوزه قهرمانی و چه در زمین تجاری – «نمایانگر یک توافق جهانی» است .و اینکه توافق جهانی به همان اندازه‌ای که رقابت را آسان می‌کند همکاری را هم راحت کرده است. دفعه بعد اگر خواستید شک کنید این نکته را در نظر داشته باشید چگونه می‌توانیم یک مساله جهانی مانند تغییر آب و هوایی را حل کنیم .همکاری جهانی ممکن است که در دو سال اخیر دو گام به عقب برداشته شده باشد اما پیش از آن ما هزاران گام به جلو برداشته‌ایم.

بنابراین چرا به نظرمان می‌آید که جهان در سیر نزولی است؟ دلیل بزرگ آن این است که ما خیلی کم بدبختی و بینوایی را تحمل می‌کنیم . با آنکه تعداد خشونت‌ها در جهان خیلی کاهش یافته اما ما روی مردمی که هر ساله در جنگ‌ها می‌میرند متمرکز می‌شویم زیرا خشم ما نسبت به بی‌عدالتی‌ها بیشتر شده است. همچنانکه باید باشد.

یک نگرانی دیگری که هراری با آن سروکار دارد این است: در یک دنیای به غایت پیچیده، هر یک از ما چگونه می‌توانیم اطلاعات کافی به دست بیاوریم تا تصمیمات فرهیخته‌ای بگیریم؟ یک راه اغواگرایانه این است که به متخصصان روی بیاوریم اما از کجا می‌دانید که آنها هم گله‌وار پیروی نمی‌کنند؟ او می‌نویسد، «‌معضل گروه فکری و غفلت‌های فردی تنها شامل رای‌دهندگان عادی و مشتریان نیستند بلکه شامل مدیران شرکت‌ها و رییسان هم می‌شود.» این صدای زنگ برای فردی مثل من که در مایکروسافت و نهاد گیتس تجربه دارم بسیار آشنا است .من مجبورم مراقب باشم که خودم را به چاه حماقت موضوعاتی که فکر می‌کنم بهتر یا بدتر از آنچه که هست، ‌می‌شود، نیندازم.

هراری درباره اینکه ما نسبت به این موارد چه باید بکنیم، چه اندیشه‌ای دارد؟ آنچه در سراسر کتاب به آن پرداخته شده است توصیه‌های عملی از جمله استراتژی سه گانه‌ای برای مبارزه با تروریسم و مقابله با اخبار جعلی، ‌است. اما ایده بزرگ او به یک کلمه می‌رسد: مراقبت!البته او نمی‌گوید که اگر هر کدام از ما در موقعیت ذن بنشینیم و بگویم »اووم«مشکلات دنیا برطرف می‌شود.اما او مصرّ است که زندگی در قرن بیست و یکم نیازمند آگاهی کامل است- خودمان را بهتر بشناسیم و ببینیم که چگونه می‌توانیم در رنج زندگی خودمان شریک شویم. تقلید از این کار راحت است اما برای منی که مراحل آگاهی و مراقبت را طی کرده‌ام بسیار سخت بود.

به همان اندازه که من هراری را تحسین می‌کنم و از کتاب« 21 درس» او لذت بردم، ‌با همه‌چیزهایی که او در کتاب نوشته موافق نیستم. من خیلی خوشحال شدم که فصلی درباره نابرابری دیدم اما نسبت پیش‌بینی او که در قرن بیست و یکم داده‌ها، «زمین و ماشین‌آلات را به عنوان مهم‌ترین دارایی، ‌پشت سر خواهند گذاشت« و داده‌ها هستند که افراد ثروتمند را از هر فرد دیگری جدا خواهند کرد، ‌بدبین هستم. زمین همیشه مهم خواهد بود به ویژه در زمان‌های که جمعیت جهان به 10 میلیارد نفر نزدیک می‌شود. در همین حال، ‌داده‌های کلیدی با تلاش انسان– برای مثال چگونه غذا یا تولید انرژی را بالا ببرند- بسیار گسترده‌تر از همیشه در دسترس خواهند بود. داشتن صرف اطلاعات رقابت ایجاد نمی‌کند بلکه دانستن اینکه با اطلاعات چه می‌کنید، بسبار مهم است.

بر همین سیاق، ‌من می‌خواستم در بحث هراری از داده‌ها و حریم خصوصی مطالب بیشتری ببینم . او بدرستی یادآوری می‌کند که امروزه اطلاعات بیشتری در مورد افراد نسبت به گذشته جمع‌آوری می‌شود. اما او میان نوع داده‌هایی که جمع‌آوری می‌شود – مثل نوع کفشی که شما دوست دارید بخرید در مقابل بیماری‌هایی که به طور ژنتیک مستعد آن هستید – یا چه کسی آن را جمع‌آوری می‌کند یا چگونه از آن استفاده می‌کند، ‌فرقی نمی‌نهد. تاریخچه خرید شما و پزشکی شما توسط یک نفر جمع‌آوری یا‌ محافظت نمی‌شود و توسط همان فرد هم مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. شناخت این تمایز می‌توانست مبحث او را روشنگرایانه‌تر کند.

همچنین من از فصل او در مورد ارتباطات خوشم نیامد. هراری می‌گوید که رسانه‌های اجتماعی از جمله فیس بوک بااحازه‌ای که به کاربران داده است تا پیله‌ای دور خودشان ببافند و فقط با آنهایی که دیدگاه خودشان را سهیم می‌کند در ارتباط باشند، ‌باعث دوقطبی سیاسی در جامعه شده است. این یک نکته منصفانه‌ای است اما او منافع حاصل از ارتباط گرفتن با خانواده‌ها و دوستان در سراسر جهان را کم می‌بیند. او همچنین با این پرسش که آیا فیس بوک به تنهایی می‌تواند مشکل دو قطبی شدن را حل کند یک انسان پوشالی خلق می‌کند. البته فیس بوک به سهم خودش نمی‌تواند اما با بررسی عمق این مشکل، ‌تعجبی هم ندارد. حکومت‌ها، ‌جامعه مدنی و بخش خصوصی، همگی مجبور به ایفای نقش هستند و‌ای کاش هراری درباره آن بیشتر می‌گفت. اما هراری یک نویسنده با انگیزه‌ای است و‌ حتی اگر هم من با او موافق نباشم، می‌خواهم خواندن کتاب‌هایش را ادامه دهم و به آنها فکر بکنم. تمام کتاب‌هایش با ذهن آدم کشتی می‌گیرد و این سوال را ایجاد می‌کند: زندگی ما در دهه‌ها و قرن‌های پیش رو چه معنایی خواهد داشت؟ تا به امروز، ‌تاریخ بشر با انگیزه‌ای طولانی‌تر زندگی کرده است، ‌بهداشتی‌تر بوده و ‌خوشحال‌تر زندگی می‌کند. اگر علم در نهایت قادر باشد که رویای اکثر مردم را محقق کند و تعداد زیادی از مردم دیگر برای خورد و خوراک و پوشاک نیازی به کار کردن نداشته باشند در این صورت چه دلیلی برای بیدار شدن در صبح باقی می‌ماند ؟

این پرسش مرا به مثابه انتقاد نگیرید که بگوییم که هراری برای پاسخ به این سوال جواب کافی نداده است . بنابراین من امیدوارم که او به این سوال در آینده بیشتر بپردازد. در همین حال او درباره اینکه چگونه با مسائل قرن بیست و یکم دست و پنجه نرم کنیم، مکالمه حیاتی جهان را به سطح بسیار بالایی برده است.

منبع: نیویورک تایمز


ترجمه: منصور بیطرف

منبع: آینده نگر