عصر اطلاعات عصر پساصنعتي عصر دانشمحور عصر کامپيوتر همهي اين اصطلاحات برچسبهايي هستند که براي درک دگرگوني ژرف جوامع صنعتي در بخش پاياني قرن بيستم به کار برده شده است. عصري که عنصر وشاکلهي اصلي آن دانش و تکنولوژي زاييده از آن است خواه آن را جامعهي پساصنعتي جامعه اطلاعاتي و... بخوانيم.
در ميانهي راه گذار به جامعه و عصر جديد دانايي اطلاعات پساصنعتي شاهد شکلگيري و همزيستي گونههاي بيشتري از سازمانهاي اجتماعي به گونهاي سلسله مراتبي در کنار يکديگر هستيم و اين بر پيچيدهگي وماهيت کلي ساختار اجتماعي عصر جديد ميافزايد. به گونهاي که جامعهي اطلاعاتي يا پساصنعتي نه به معناي ازبين رفتن توليد صنعتي يا توليد کالا جامعه صنعتي است و نه به معناي پايان توليد غذا و تحصيل روزي اززمين و دريا جامعه کشاورزي يا عصر پيش از صنعتي ميباشد. در واقع امروز بيش از هر زماني غذا توليد ميشود و براي تغذيهي جمعيت فزايندهي جهان حتا به غذاي بيشتري نياز است. از شمار شاغلان بخش کشاورزيو توليد صنعتي البته به نحو چشمگيري کاسته شده است توسعهي جامعهي پساصنعتي و عصر جديد به طور کامل جايگزين هيچ يک نشده و به عبارتي جايگزين اشکال پيشين سازمان اجتماعي نگرديده است.
در عصر دانش و دانايي جهان به سه شکل سازمان اجتماعي در کنار هم تقسيم شده است. يکي از اين سازمانهاي اجتماعي جامعهي پيش ـ صنعتي است. در جامعه پيش ـ صنعتي ساختار توليد استخراجي صنايعاستخراجي همچون کشاورزي ماهيگيري توليد الوار و معدن کاوي غالب است بيشترين نيروي کار در آفريقا بخشهاي بزرگي از امريکاي لاتين و آسيا هنوز به اين فعاليت اشتغال دارند. دانيل بل نظريهپرداز بزرگ ونويسندهي کتاب آيندهي تکنولوژي اين ساختار توليد در جامعهي پيش ـ صنعتي را بازي عليه طبيعت ناميده است زيرا حاصل اين فعاليتها تغييرات شديد آب و هوا فرسايش خاک تحليل رفتن جنگلها تحليل واضمحلال ذخاير آبزيان و افزايش استخراج کانيها و فلزات بوده است. شکل ديگر سازمان اجتماعي ساختار توليد صنعتي يعني کاربرد انرژي در ماشينها براي توليد انبوه کالاها و محصولات است. به عبارتي بستن انسانبه ماشين و ايجاد يک نظام کار موزون و بسيار هماهنگ. بسياري از کشورها چون آمريکا اروپاي غربي ژاپن کشورهاي مشترکالمنافع شوروي سابق و برخي از کشورهاي جنوب شرقي و آسيا و آمريکاي لاتين اين نظاماجتماعي يعني جامعهي صنعتي را تجربه ميکنند. کار در جامعهي صنعتي بازي در برابر طبيعت مصنوع است نوع سوم سازمان اجتماعي سازمان اجتماعي پسا صنعتي است. اکثريت نيروي کار نه در توليد صنعتي يا استخراجکانيها بلکه در فعاليتهايي به کار گمارده ميشوند که ميتوان اصطلاحٹ آن را بخش خدمات ناميد.
در حال حاضر آمريکا ژاپن و چندين کشور اروپاي به اين دسته تعلق دارند. در اين جا نه بازي عليه طبيعت است و نه بازي انسان عليه ماشين طبيعت مصنوع بلکه بازي انسان در برابر انسان است و ميتوان گفت بازي ميانافراد و انسانها در زمين بازياي که تکنولوژي فکري و مباني نظري علمي خطوط آن را ترسيم ميکند.
اصول طراحي جامعهي جديد و يا شش بعد مهم آن را ميتوان اين گونه فهرست و تشريح کرد:
1ـ اصل محوري اين سازمان اجتماعي در عصر جديد رمزگذاري و زايش دانش نظري و تکنولوژي فکري و دانايي است.
تغيير محوري که در اين نظام جديد نسبت به دو نظام سابق با آن سرو کار داريم تنها فاصله گرفتن از توليد صنعتي يا گذار از سرمايه و مالکيت به دانش به مثابهي منبع جديد قدرت نيست بلکه مکانيسم اين تحولزيربنايي در تغيير خصلت خود دانش نهفته است.
امروزه نوآوري و تحول از رمزگذاري دانش نظري سرچشمه ميگيرند نه از فرايند آزمون و خطا يا صنعتگر خلاقانه. اين تغير هم در ايجاد دانش جديد و هم در توليد کالا و خدمات فوقالعاده مهم است در اينجا جامعهيمدرن به برکت نوآوري و رشد که بنيان آن دانش نظري است شکل و توسعه مييابد. در عصر جديد دانش و اطلاعات به منابع استراتژيک و دگرگون شدهي جامعه تبديل ميشوند درست همان گونه که سرمايه و کار منابعاستراتژيک و دگرگونکنندهي جامعهي صنعتي بودند. کشورها و سازمانهايي شرکتهايي که ميخواهند در کوران رقابت باقي بمانند ميبايست به دانش و اطلاعات نه به مثابهي يکي از منابع متعدد بلکه به مثابهيمهمترين منبع بنگرند.
2ـ بخش اقتصادي غالب در اين عصر جديد خدمات انساني و خدمات حرفهاي است به عبارتي جامعهي اطلاعاتي يک جامعهي خدماتي است و انواع مختلفي از خدمات جديد گسترش مييابند. براي مثال خدمات انسانيشامل آموزش بهداشت مددکاري اجتماعي و خدمات اجتماعي و خدمات حرفهاي شامل کار با کامپيوتر برنامهنويسي تحليل و برنامهريزي طراحي تحقيق و توسعه مشاوره و بسياري از رشتههاي ديگر در اين سازمانجديد شکل ميگيرند. انديشههاي قديميتر در اقتصاد کلاسيک از جمله مارکسيسم خدمات را ذاتٹ غير مواد تلقي ميکردند زيرا ثروت را با کالا يکي ميدانستند و گمان بر اين بود که وکلا قضات و ديگر کارکنان خدماتسهم اندکي در ايجاد ثروت ملي دارند ولي امروز واضح است که آموزش و بهداشت سهم اساسي در بالا بردن مهارتها و قدرت کارکنان دارند همين طور مکمل آنها خدمات حرفهاي در بهرهوري يک جامعه يا شرکتسهم اساسي دارند. خدمات انساني و حرفهاي حوزههايي هستند که امکان رشد آنها در آينده عصر دانش محور بسيار است. بخش فزايندهاي از جمعيت در مشاغل تخصصي فني و مديريتي مشغول خواهند بود و اسکانجديدي به ويژه براي زنان فراهم خواهد شد.
3ـ زيرساخت اصلي پيوند زننده اجزاي جامعه زيربناي فعاليتها و کنشهاي موجود در اين جامعهي جديد ارتباطات است.
به لحاظ تاريخي ميتوان سه نوع زيرساخت را مشخص کرد اولين زيرساخت شبکههاي حمل و نقل شامل رودخانهها جادهها آبراهها و در عصر جديد راهآهن بزرگراهها و هواپيماها است. دومين زيرساخت سيستمهايانرژي شامل نيروي آب شبکههاي برق خطوط لولههاي نفت و نظاير اينها است و سومين و تازهترين شکل زيرساخت ارتباطات است يعني سيستمهاي پستي که از بزرگراهها و راهآهن سود ميجست پس از آن تلگرافنخستين گسست در اين زنجيره تلفن راديو و اکنون مجموعهي کاملي از وسايل تکنولوژي جديد از تلفنهاي همراه با استفاده از اينترنت تا ماهوارههاي راديو ـ تلويزيوني. در اين عصر ارتباطات به عنوان مجراي اصلي پيوندمردم و شرکتها جايگزين حمل و نقل شده است.
آب و منابع طبيعي به عنوان عوامل تعيينکنندهي محل استقرار شهرها به ويژه با انقلاب مواد و کوچک شدن کارخانههاي توليدي اهميت خود را ازدست دادهاند و برخلاف چند دهه گذشته راهآهن و بزرگراهها ديگر برايموفقيت يک شرکت عاملي حياتي به شمار نميآيند. با گسترش شبکهي ارتباطات و شاهراه اطلاعاتي شاهد تحولهاي بنيادين در کسب و کار و تجارت خواهيم بود. در سالهاي آينده نيروي عمده تحولزا تغييرات درزيرساخت ارتباطات است و گسترش کامپيوتر و مخابرات يقينٹ محرک تغييرات اجتماعي گسترده در قلمرو انتقال دادهها و داد و ستد الکترونيکي در تجارت و توسعهي شبکههاي دانش ـ هم در تجارت و علم و هم درپژوهش ـ در سراسر جهان است.
4ـ يکي از سياستهاي محوري در عصر دانشمحور سياست علمي و آموزشي است. در سدههاي نوزده و بيستم ميلادي قدرت کشورها در توان اقتصاديشان نهفته بود که عمدتٹ بر حسب توليد فولاد اندازهگيري ميشد.بعد از جنگ جهاني دوم توان علمي به عامل تعيينکنندهي توانايي و قدرت کشورها تبديل شده است و سطح و ميزان تحقيق و توسعه جايگزين فولاد به عنوان سنجهي رشد اقتصادي شده است. هيچ کشوري نميتواند بدونسرمايهگذاري کافي در آموزش و پژوهش انتظار داشته باشد که در يکي از صنايعي که احتمالا در قرن بيست و يک و عصر جديد غالب خواهد بود گوي سبقت را از ديگر کشورها بربايد. از اين رو شايد تجديدنظر اساسي دردورههاي آموزشي و ارتقاي ظرفيت پژوهشي يکي از بزرگترين وظايف پيش روي کشورها باشد و ميتوان گفت که توان و قدرت اقتصادي در عصر پساصنعتي مبتني بر محيط پژوهشي زنده و حمايت جدي از توسعهيعلمي و تکنولوژيکي است.
5ـ يکي ديگر از ابعاد عصر اطلاعات و دانايي و به عبارتي چالش پيش روي کشورها جهاني شدن است. يعني نقش دولت ـ ملتها و هدفهاي سياستهاي ملي در دنيايي که اقتصاد آن در حال جهاني شدن است. در اينعصر با دو نوع نظم جهاني به طور همزمان رو به رو هستيم نظم جغرافياي سياسي که همزمان بر مفهوم دولت ملي استوار است و نظم جغرافياي اقتصادي که محرک آن نوآوري تکنولوژيک است و ارتباطات و بازار آن را بهمکانهاي جا به جا شوندهي جهان پيوند ميدهد. نظم نوين جغرافياي اقتصادي که به طور کلي دستور کار تجارت در اين عصر را تعيين ميکند دو ويژگي اصلي دارد. يکي جا به جايي سريع سرمايه است که براي کسببيشترين ميزان بازگشت سرمايه به دنبال سرمايهگذاري در هر کجاي دنياست و ديگري چيزي که بل آن را توليد پراکنده نام گذاشته يعني در اقتصاد جهاني توليد بر مبناي کمترين هزينهي نيروي کار عملا در همه جااستقرار يافته و به سرعت خود را با تغييرات تقاضاي مصرفکنندهگان سازگار ميکند. اين راهبرد جديد توليد در يک کشور تمرکز نمييابد بلکه در محيطهاي تجاري مختلف کشورها پراکنده ميگردد.
تکنولوژي به جهاني شدن سرمايه پول کالا و به طرز فزاينده توليد کمک کرده و اقتصاد در حال جهاني شدن است ولي سؤالي که مطرح است آيا جامعهاي جهاني يا فرهنگ جهاني خواهيم داشت و آيا خوب است يا بداينهاچالشهايي است که در اين عصر کشورها با آن رو به رو هستند.
6ـ يکي از ويژهگيهاي عصر پساصنعتي نگاه به آينده است. در جامعهي پيشصنعتي انسان به گذشته گرايش داشت و سنت يکي از اصول اساسي سازمان اجتماعي بود و مردم مرجع اصلي خود را در گذشته ميجستند. درجامعهي صنعتي بخشي از اين جهتگيريها به سمت گذشته به سستي گراييده است. با گسترش تکنولوژيهاي جديد تحول ساز نظامهاي نوين اجتماعي بهبود چشمگير شاخصهاي زندگي و با خطرات جديد زندگي کهجامعهي صنعتي آن را پديد آورده است نوعي تطابق ارتجاعي و مورد به مورد با پديدهها ايجاد شد ولي جهتگيري قدرتمند و باثبات به سمت آينده وجود نداشت و تأکيد بر زمان حال بود.
با آمدن جامعهي پساصنعتي جهتگيري از زمان گذشته و حال به آينده منتقل ميشود و براي نخستين بار ميتوانيم تحول تکنولوژيک را در قالب مفاهيم بريزيم و تا حدي پيشبيني کنيم. رمزگذاري دانش نظريچارچوبيآماده را ايجاد ميکند که تحول علمي و تکنولوژيک در درون آن تکامل مييابد. با وجود اين هيچ کس نميتواند آينده را پيشبيني کند ولي ميتوانيم بهتر از گذشته تحول اجتماعي را پيشبيني کنيم.
در آخر با نقطهي عطفي در تاريخ بشر رو به رو هستيم. انقلاب مواد که دانش نظري آن را ممکن ساخت و سازماندهي دوباره و دسترسي آسان به اطلاعات از طريق استفاده از تکنولوژيهاي جديد ارتباطي به ويژهکامپيوتر در حال دگرگوني شأن و سرشت علم هستند و در کنار اينها علم در حال پرده برداشتن از ژرفترين رازهاي اتم و کيهان است و پژوهش علمي به ارتقاي ارتباطات و تکنولوژيهايي ميانجامد که به زندگيروزمرهي يک فرد عادي فايده ميرساند و علم ميرود به مثابهي يک کالاي عمومي در جوامع تبديل شود و عصر جديدي را نويد ميدهد که غفلت از آن عقب ماندن از قافله دانايي زندگي بهتر و رفاه است.
دکتر پرويز حاجياني
منبع: آینده نگر