افغان موج   

نوروز باستان (سال نو 1398 خورشیدی) بر همگان خجسته باد.
 
بـاز آمــد جـشـن نـوروز وطـن
یـادگاری از خــراســـان کهــن
قصه کن ازباغ وراغ وبوستان
از نبات و سبزه و سروو چمن

بلبلان چهچه زنان بر شاخسار
مطـربان نغـمه سـرا در انجمن
کلک نقاشان کشد نقـش ظریف
شـاعـران در سـفتن دُرّ سـخـن
فـرش رنگیـن بهـاران را نگـر
بـر فـــراز دره و کــوه و دمـن
بوی گل باموج آب وعطرخاک
رقص رقصان آمده بافوت وفن
رخـت از کنج سـرا بـربند زود
سیر صحرا کن وگلگشت چمن
بهـر نـوروز و تمـاشـای بهــار
مرده بیرون می کند سراز کفن
بسکه بوی سبزه زاران میرسد
اســبان خاصـه بـرکـنـده رسـن
می بروبد از نهان جسم و جان
نـور نـوروزی تـم لای و لجـن
فکر وگفتار وعمل گرنیک شد
سـنگ خـارا میشود لطف پرن
مـیــلۀ نــوروز از اعمــاق دل
میزداید رنج وغم دردو محـن
از پری آمـوزحسن خلق نیک
نه ز افـراطی و دیو اهـرمـن
ســال نــَو دارد پـیـام زنـدگی
بر مسـلمان و نصارا و شمن
عشق نوروزی تان پیروزباد
تا که باشد نیروی جان وبدن
28/12/1397
مطابق به
19/3/2019

 

رسول پویان

پاسخ عقل و عرفان

خـانـه ام اشـغال و من در قـید زندانم هنوز

می خورم سیلی زهر سوزار ونالانم هنوز

می شـود هـردم تجـاوز بـر حریـم پاک دل

چونکه سرشاراز فروغ عشق انسانم هنوز

کـس نـیـابـد در نهـاد عـشـق دل افـراطیـت

جلـوه گاه فـطـرت زیـبـای وجـدانـم هـنـوز

در تمـدن ریـشـه هایم رفـته تا عـمق زمین

عـرصـه گاه خـیـزش امـید و ارمـانم هنوز

گربریزد قطره های خون دل برچشم خاک

بیشـتر از آن که پنداری تـو؛ رویانـم هنوز

منـبـــع افکار انـســـانی شـــدم در زنـدگی

هیچ عیبی نیست، گر محکوم نادانـم هنوز

مهــربـانـی و مــدارا و کـرم از دل شــنـو

پـیـرو خـیـام و حـافــظ، یار رنـدانـم هنوز

قـدرت و پـول تـو را با حلم پاسخ می دهم

تا که پراز نور عقل و علم وعرفانم هنوز

کلـبـه ام را کــورۀ آتـش کـنـی گـر بـارهـا

همچـو پولاد قـوی بـر روی سـندانم هنوز

مادرمیهن به گوش دل بسی شهنامه خواند

دشـمن دیـو ســیـه آن پـور دســتانـم هنوز

ابرهای تیره گر گیرند نـورم را به چنگ

آفـتـاب مـشـرق و نــور خـراســانـم هنوز

گر بیفـتم بارهـا در چنگ افـراط و ترور

حامی فـرهنگ و دانـش در دبستانم هنوز

صلـح و آزادی انـسـانی بـود مقصـود دل

ورنه موج سـرکش و نیروی توفانم هنوز

زورمن شمشیرنه؛ بلکه فروغ خامه است

از مـیــان دفـتـر و دیـوان نمـایـانـم هنوز

گفته و کردار و پندارم بـود نیکو خصال

تا تمـدن را بـه گیتی اصل و بنیانم هنوز

«از بـدی حادثـه این جـا آمدم بهـر پناه»

بس نمـا بی احترامی خسته مهمانم هنوز

23/3/2019