چـشـمان خـسـته پـیـروی دل میکنند
خود را ز عقل و فلسفه غافل میکنند
مسجدودیرومدرسـه از حق جدا شدند
یاران به کوی عشق تو منزل میکنند
ازگپ حور و قصۀ غلمان دلم گرفت
دیـوانگان بـه میکــده محـفـل میکنند
با جرعهیی ز ساغر دل در کنار یار
دیـوانــه را بـه عاطـفه عاقـل میکنند
با چنگ وبا نوای نی و نغمه وسرود
آهو و کبک و شیربچـه مایل میکنند
بارنگ مهربانی و از بوی عشق دل
رفتار وحسن وذایقه خوشکل میکنند
خوبان چرا به غمزۀ بسیاروقهروناز
کار را برای عـاشـقی مشکل میکنند
اول دهند وعده و لیکن به گاه وصل
قـول و قــرار را هـمه بـاطـل میکنند
گاهی به میخ وگاه بهنعل میزندرقیب
دیـوار را دو رویـگی کاهـگل میکنند
گل میدهند به آب و از بهرقیل و قال
ریگ کـدو ز آهـن و سنگچـل میکنند
میزان عــدل از صـف زنـدانیان شـنو
یک را اضـافـه بـر عـدد چـل میکنند
کفکـیـر میزنـنـد تهـی دیـگ بیمـواد
حلوا بـه کفچـه بخش و یا بیل میکنند
افراط و جهل و قاتل و تریاک باهماند
انـسـان را بــه مــرگ مقـابـل میکنند
حرف از قبیله و ستم داعشست وبس
تا پـول خـون به جیب اراذل میکنند
رسول پویان
15/12/2017