افغان موج   

دام بگـسستم ولـی در بـنـد صیادم هنوز

لـب فـروبـسـتم ولی آهنگ فریادم هنوز

در هـوای دادخواهی رسـتم از بند سـتم

بـاز بـا طرز دیگـر در قید بیدادم هنوز

خـواسـتم از کورۀ آهنگران بیرون پـرم

زیر پتک کـورماشین مثل پـولادم هنوز

گرچه ازنـوک زبان خامه ام زر میچکد

کـس ندانـد ارزشـم؛ محتاج امـدادم هنوز

میهنم ویرانه گشت و لانه ام آتش گرفت

زیـن سـبـب آواره و بیچـاره افتادم هنوز

یک وجب خاکی نـدیدم تا بسازم لانه یی

چـون پرستوی مهاجر خانه بربادم هنوز

گرچه غمپروردۀ خون و سرشک وآتشم

با دل تنها دریـن غربت سـرا شادم هنوز

هر قـدر احساس قید و بند زندان می کنم

در دل زنجیر هستی مست و آزادم هنوز

عشق رادرسینه پروردم ولی حاصل نداد

داســتان کهـنۀ مجـنـون و فـرهـادم هنوز

نـوبهاران حیاتم سـر به سـر پاییز گشـت

تا کنون در انـتـظار صبح خـردادم هنوز

نقش هـای سـیـنـۀ تـاریـخ را از نـو کشـم

غـرق ارژنگم و محو طرح بهزادم هنوز

آتــش پـاکان نـســوزانـــد تـــن آزدادگـان

قصه و افسانه هایی زین سخن یادم هنوز

گرچه می بارد تبر درریشۀ فرهنگ باغ

عـاشــق گلـواژگان اصـل و بنیـادم هنوز

فـرصتی نامـد که بگشایـم معـمای وجـود

همچو گنج بسته یی درگیر اضدادم هنوز

28/1/2016

رسول پویان