افغان موج   

به قلم الهه افتخار

" خترناکترین نوع بشر، کسی است که فهمش کم واعتقادش زیاد است!"

امروز زلزله مرگ فرخنده ی قهرمان پاک سرشت حتی قامت پامیر و هندوکش و حتی سقف آسمان خدا را به لرزش درآورده است. قامت زنان سرزمین درد مند من چگونه این سنگینی وحشت را بر دارد؟ . اولین موج های این زلزله تن و روحم را گویی همچو شیشه ذره ذره ساخت . آه آه آه آه که قلبم دارد می ترقد، نفسم میگیرد، وجودم یخ بسته است. آه آه آه آه چرا فرخنده ؟ چرا فرخنده همجنس و همدرد و همذاتم  این چنین میشد؟

او که به مشیت آفریدگار به دنیا آمده بود تا زندگی کند؛ تا زندگی را ؛ زندگی و تداوم ببخشاید؛ با چی گناهی، با چه منطقی باید چنین به کام مرگ میرفت و دنیا را رها میکرد؟

گویی روزهای نوروز و سال نو و جشن و میله گل سرخ؛ همه برایم همچو ظلمت شب؛ تاریک و ملال انگیزاست، اطرافیانم هم همه خاموش و سکوت مانده اند و متحیر، گویی همه جا بهار هم لاله ی زارش را با خون فرخنده شهید اعلا؛ باز آرایی میکند.

 

فرخنده: دختر زیبا و با شرافت  روز پنجشنبه آخر سال 1393 و یک روز مانده به سال نو و بهاران 1394؛ مانند همه زنان و دختران آزاده و با جرأت وشجاعت، از منزل بیرون میشود و در زیارت مسجد شاه دوشمشیره برای ادای نماز و دعا و عرض حاجت میرود. اما؛ ناگهان درگیر یک فاجعه  سنگین و وحشتناک میشود.

می گویند فرخنده نسخه ای از قران را آتش زده است . این را مجاور زیارت صدا میزند و آنگاه چند تا حیوان درنده و شیطان صفت و نا فهم و کوردل  بدون هیچ دقت و تأملی هجوم برده و  فرخنده را زیر رگبار سنگ و چوب و میله های آهنی و مشت و لگد می گیرند.

چنانکه گویی صدای یک مجاور، صدای پادشاه یا کلانترین قوماندان باشد! همه بدون  این که ذره ای به دفاعیات  و سخنان منطقی فرخنده  گوش دهند پس از لت و کوب و مجروح و خون آلود و نیمه جان کردن آن جنس لطیف؛ موتری را از روی جسمش میگذرانند، با این وحشییت جان پر دردش از تن می برآید و سپس جنازه اش را به موتر بسته روی سرک کش میکنند. به این ددمنشی هم اکتفا نمیشود؛ جسد را به دریا می اندازند  آتش میزنند  تا کباب و خاکستر میگردد. این توحش و سبوعیت بیش از دوساعت وقت ادامه می یابد.

اما سوال اینجا است که فرخنده دختری که از درالعلوم فارغ گردیده وحافظ قران بوده است، چگونه میتواند قران را به آتش بزند و چرا؟ و باز در موجودیت دولت و قضا و قانون چرا؛ یک مشت اوباش کوچه و بازار در مورد او قاضی و تنبیه کننده و مجازات کننده میگردد؟

این سوال را از کی بپرسم، در دنیا فقط آدم ها که انسان سالم باشند، میتوانند سوال را بشنوند و بفهمند و جواب بدهند نه حیوانات گوناگون. آیا جاهلان اوباش و فاسق و لچک در این سطح و سویه هستند؟ که نیستند، آنهم اوباش جامعه بدبخت ما... ما در همچو جامعه گنده فرهنگ محکوم به جان کندن استیم که هرگز زن را انسان نشمرده.  ما از سر جهل با کمترین اطلاعات  ـ  بزرگترین تصمیمات را میگیریم . و گر نه تصمیمی چنین وحشیانه، چطور گرفته شده میتواند؟ وقتی میببنی در میان جمعیت ده ها نفری که با سنگ و چوب بر فرخنده تنها و بی پناه هجوم دارند، حتی ذره ای آثار عقل و فکر متبارز نمیشود، در می یابی که آدمیزاد بد تربیت و بد فرهنگ بدتر از بدترین جانوران بار میآمده است، بد فرهنگ، پیش از همه بد عقیده است. درعمق جهالت غرق است . آنتوان چخوف میگوید." خترناکترین نوع بشر، کسی است که فهمش کم واعتقادش زیاد است!"

متأسفانه  در جامعه ای زندگی میکنیم که بزرگ ترین مسئله اش نادانی و بی دانشی و کور اندیشی های باطل و تبهکارانه میباشد. این را خوب درک کردم که هیچ حیوانی وحشتناکتر از انسان کم دانش و زورگوی و سرتمبه نیست ؛ لعنت به همه آنانی که با استعمار گری و اشغالگری و حکومت های خرمنش جامعه سرزمین مارا گرفتار جهل و جنون و مرض سگ دیوانه گردانیده اند.

هیچ درنده ای حاضر نیست حتی برای طعمه ی خود همنوع خود را هدف قرار دهد. اما؛ در آدم های سرگشته و علم و فضل نیاموخته ما، شیطان صفتی، وحشیت و بربریت عوض خون در رگهایشان جاریست وعقاید باطل و تاریک اندیشی های شوم  یکی دو زن و مرد را نی که جامعه و ملت را در کام خود خفه میکند.

آنچی که در طول تاریخ انسان ها را به کام نابودی کشانیده خشکه مقدسات وعقاید ابلهانه بوده است. به علت بدی شرایط زیستی و فقر تکاملی ـ انسان ها عموماً نادان و ناتوان می بوده اند ولی برای نادانی و ناتوانی خود ، عقاید و باور های غلط و چه  بسا شوم می بافته اند و قرن ها نسل پی نسل در دام آن عقاید گیر می افتاده اند. درست است که خداوند برای بشر استعداد عقل بخشیده ولی خود عقل را نبخشیده. بشر باید استعداد عقلی اش را به کار می انداخته تا عقل می یافته و از نعمت آن برخور دار میشده است.

انسانها این ناموس خداوندی را به آسانی نتوانستند کشف کنند این است که به فرموده دانشمندان " در  99درصد تاریخ 99درصد انسان ها از عقل محروم بوده اند و تنها 1 تا 2 درصد کم و بیش توانسته اند از عقل فیض و بهره برند.  به قول دکتورهلاکویی جامعه شناس و روانشناس تربیتی" در جامعه ای که سطح آگاهی و بیداری مردم حتی گاهی 100  ضرب صفراست  واقعن فاجعه پشت فاجعه به بار میآید."

جامعه ما بدبختانه همچو جامعه ایست. خوش خیال نباشیم که لومپن ها و لچک های جنایتکار متذکره، همه مکتب ندیده بوده باشند، بترسید که خیلی فارغان پوهنتون هم خواهد باشند برای اینکه معارف و پوهنتون چنین جامعه عقل سوز و جهالت گستر است، معارف و دانشگاه که بیداری اذهان تاریک را ببار آورد و زوایای جامعه را روشن سازد و اهالی را آگاه نماید، به دست جاهلان لایعقل که بر ما حاکم بوده اند، ساخته شده نمی توانست. پس آیا مسجد و منبر چنین جامعه مکان امن واطمینان و آگاهی شده میتواند؟  یا محل برای وحشت و ظلم و حهالت پروری . محل تجاوز بر دختر و ناموس مردم ؟ تا مکان برای قتل و کشتار و سوزاندن انسان های بی گناه و بی پناه؟

من هم خواهر تنی دارم به اسم فرخنده. خوب میدانم فرخنده ها چگونه شجاع و با جسارتند. میدانم چگونه ابر زن استند. فرخنده شهید ستم کش شده،  چنانکه اسناد صحنه ها نشان میدهد تا آخرین نفس هایش برای زنده ماندن یعنی فریضه حیات رزمید، برای فهماندن حقیقت به مردان اوباش ددمنش و پست فطرت مبارزه کرد. اما؛ حیف که کسی نشنید و به شمول پولیس ها، به دادش نرسید. این چنین فجیعانه دختری مظلوم افغانستان، ناموس مردم افغانستان را به خاک و خون و آتش  سپردند. یک بار دیگر گویی اسماعیل را قربانی کردند ؛ اما این بار برای آزمون خدا نبود، برای آزمون ددمنشی، نادانی تاریک اندیشی، خودخواهی و بربریت زمانه بود. و این اسماعیل؛ فرخنده ی رشید و رعنا بود که در سکوت مظلومانه و فرشته صفت جان داد.

اما چه کس بخواهد و چه نخواهد آتشفشان خون فرخنده شهید، چون آفتاب روشنگر تابان و خروشان بساط جهل سیاه و ظلمت بد طینتی و بد فرهنگی را دریده و برچیده میرود، دیگر فرخنده فصل جنبش انقلابی عقلانیت و عدالت را آغاز کرده و با شهادتش در سکوت مظلومانه،  خالق عالمیان را با برترین فریاد طلبیده است.

قلبم آرامش میابد وقتی میبینم و چشم می اندازم به رسانه ها؛ به صدای داد خواهی مردم برای جفایی که در حق فرخنده ها میشود. همه در سراسر کشور حرکت های میلیونی به راه انداخته اند . ازاعتراضات جامعه مدنی و جنبش فیسبوکی تا خشم و خروش  مردم هرات و بلخ و کابل و هرکجای افغانستان در داخل و هموطنان در خارج و سایر جوامع بشری. منجمله وقتی تنها به فیسبوک میببنم که میلیون ها افغان چگونه تلاش میکنند تا خون فرخنده بر زمین نماند و فرخنده شهید به اسطوره ی زن آزاده و مبارز و عدالت خواه مبدل شود.

فرخنده قهرمان؛ دیگر پرچم گلگون انقلاب رهایی ما و میهن ما از چنگال ظلم و ظلمت و بیخردی است!

چه شکوهمند است دیدن زبونی آنانیکه در لحظاتی از زنده فرخنده حذر نداشتند ولی اینک از مرده فرخنده؛ جاودانه می ترسند!