سیدموسی عثمان هستی سردبیرماهنامه طنزی وانتقادی بینام درآگولف ایالت نتریوی کانادا
درطول سیاست دیدم چیزهای بسیار
آنکه ادعای صداقت میکرد بودغدار
جیک، جیک شیران دیدم بار،بار
روباه ها بودند درجنگلها بی وقهار
شاعربی وزن وبی ترازو
دراین روزها هوا در کانادا سرد شده می رود خصوصاً شهر گولف ایالت آنتریوکانادا سرد ترنسبت به شهرهای همجوارخود می باشد گناه شهرما نیست درنارت (شمال) واقع شده بیشترازدیگرملیت های افغان ها ملت های ازبک و ترکمن افغانستان بیشترمی باشند.
ملیت های ازبک وتُرک گولف مردمان آرام واکثر شان به خاطریکه درمناطق ازبک نشین وترک نشین افغانستان ماموریت داشتم مرا با تمام مشخصات زندگی گذشته من ازنزدیک می شناسند وشهرگولف را افغانهای کانادا به نام پل گذرگاه کابل یاد میکنند. درپهلوی زمستان سرباد تند وخشک هم دارد ودرزمستان لباس سفید ملایی دبل سرا پای شهر را از برف پوشانیده که فگرافغانها را به کوه سربه فلک بدخشان می برد.
سن من که به 77 سال رسیده وهیچ وقت ازاین سن پائین نیامده ام توان راننده گی را ندارم؛ زیاتر در خانه می باشم به مسجد هم کمترمی روم. بزرگان می گفتند کشاورزان وطن ما از بیکاری در زمستان خصیه های خود را تول می کنند.
من که درکنج خانه هستم زیاتر به کتابخانه شخصی بستره تنبلی هموار کرده ام واطاق کتابخانه به حالت بی سروسامانی مانند کتاب خانه های افغانستان منظم نیست واولاد ها هم بخاطر تنبلی من خسته شده اند.
شما اگرخواسته باشید که کتابی راپیدا کنید مثلیکه سوزن درکاهدان جستجو کنید باید سرگردان دنبال یک کتاب بگردید تا کتاب مورد نظرخود را پیدا کنید. وقت زیاد مراهم می گیرد.
می خواستم کتابی رادرکتابخانه پیدا کنم. کتابی بدستم افتاد که او را فراموش کرده بودم. دربین کتابهای ناخوانده همبستروهمسرشده بود. این کتاب "تاریخ،فرهنگ ومبارزه ی مردم پنجشیر نوشته وپژوهش اکامیسن دستگیرپنجشیری در زمستان 1390با تصویر یک دره سرسبز که ازگریبان آن دره دریای خروشان جاری است. درپشت کتاب عکس محترم دستگیرخان پنجشیری و درزیرعکس بازهم (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) تکرار نوشته شده و در زیرنام اکادمیسن شعر پخته با درنظرداشت قوانین ادبی! این بیت زیبا دیده میشود شعرساده وروان است قابل تفسیرنیست من که باسواد کم خود معنی ومقصد شاعر رافهمیده ام بردیگران قابل فهم وتفسیراست.
ازقریه ی قابضان پنجشیرمنم
ازدیدن رنج آدمی سیر منم
آزده ام دنیا نشوم
یار قلم وکتاب وشمشیر منم
(فروغ هستی)
در پایان این بیت یک تصویرکوچک است شاید حلقه زنجیرباشد درزیرحلقه نوشته شده انتشارات خیام آدرس:جوی شیرتماس:0708198469
حالا به اجازه محترم (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) که ازنگاه علمی یک رتبه بالاتراز نامزد اکادمیسن محترم سیستانی صاحب شخصیت تاریخی وطن ما! می باشد.ازپنجره کتاب داخل خانه کتاب با قلم نشترمانند داخل می شوم با اعصاب آرام طنزگونه نه بشکل توهین آمیز و مانند دزد نادیده کاهدان نقد شکاف نمی کنم. مستقیماً سرهدف می روم کتاب را درتوان قدرت وفهم خود بیطرفانه نقد قلم خود می کنم که این معنی را داشته باشد«اعطای شمابرلقای شما»...
کتاب مانند یک دریایی خت شده است که موج وفروغ هستی اش مرده ماهی کورمطلب درآن فراوان دیده می شود. تنها دوماهی ازاین دریای خت آلود به اجازه شما و به اجازه (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) به نقد می گیرم. روزی نوشته آقای شیون طنزنویس چیره دست وطن ما (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) دریک نوشته خود کودک شش ساله خواند بود مورد اعتراض دیگرطنزنویسان قرارگرفت که (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) را دو سال بزرگ ازسن اصلی اش مانند ماموران احصائیه درنوشته طنزکونه خود نوشته...
من به نوشته طنزنویس چیره دست وطن ما زنده یاد شیون که درسایتها دیده نمی شود یا در سایت گمنام مانند سایت بزمقدس به نام مستعار اگردقلم کش می کند من نمیدانم. ولی دلم به خاطر نبودن نوشته های طنزی اش خیلی تنگ شده. پیدا کردن اش مشکل نیست یا ازمحترم داکترصاحب سیاه سنگ ویا از کاروانک شعر تورنتو احوال سلامتی آن را می گیرم.
کتاب به شکل تاریخ شفاهی "تاریخ،فرهنگ ومبارزه ی مردم پنجشیر"نوشته شده دست(اکامیسن دستگیرپنجشیری!) درنوشته آزاد بوده درجنگل قلم وکاغذ مانند روباه جست وخیز زیاد قلمی زده. شکار بر شیر بخشیده وازکله کندن گرگ آموخته بدخشی ها ،باعث ها حفیظ ها شاپورها وصدها شکاربه شیرزمان بخشیده«حفیظ الله» ...
این مهارت هرکی هم ندارد نمی گویم درنوشته اش بزدلی وطنداری ومحافظه کاری کرده ! تنها می گویم امورمملکت خویش خسروان دانند.
(اکامیسن دستگیرپنجشیری!) در ص(13) کتاب دوعکس ملنگی دو پسرخود را به نشر رسانده ومنتها از شرافت قلمی! کار گرفته به خاطراینکه روح (احمدشاه مسعود) قهرمان ملی وطن ما! را اذیت نکرده باشد ((اکامیسن دستگیرپنجشیری!)) وازشورای نظار وازاحمدشاه مسعود نام نبرده تنها کاری که کرده یک بزدربغل یکی ازپسران خود داده که از نگاه طنزنویسی ثابت می کند که مقصداش ازاحمدشاه مسعود بوده ازنام او و شورای نظارخود داری کرده خرهم میداند که هدف(اکامیسن دستگیرپنجشیری!) احمدشاه مسعود بوده چون بزشادگل به گفته داکترصاحب سیاه سنگ درآغوش یکی ازپسران (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) دیده می شود واگرمقصد دربغل گرفتن بزدرآغوش پسر(اکامیسن دستگیرپنجشیری!) نشان می دهد که این هردو برادر به دستورشورای نظاردرزندان مسوول قصابی اجساد دستگیرشده بودند بزدربغل گرفتن هم این معنی رامی دهد. ازبعدگرفتاری ساطورقصابی به آنهاداده شد تحت نظر سارنوال طارق پنجشیری که ازجنایتکاران مشهورشورای نظاربود تحت فرمان احمدشاه مسعود مخالفین واسیراجنگی را به کشتارگاه می بردندوآنهارامانندپهلون احمدجان سلاخی می کردند بدون این دومعنی درآغوش گرفتن بزدرایام زندانی بودندمعنی چیزدیگری نمی دهدوازلباس های پسران (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) درزمانی طوریکه معلوم می شود لباس سلاخی درتن دارنددراین جای شک نبوده که دروقت زندانی شورای نظاربودند جفا هم شده سر این دوبرادرزندانی جبراً نام مسلمانی ازطرف شورای نظارگذاشته شده بود،مانندهندوی ایکه مسلمان می شودازطرف مسلمانان نام هندوی اورا تبدیل به نام مسلمانی میکند.
در(98) کتاب دست نویس (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) از زنده گی قهرمان ملی وطن ما زنده یاد پهلوان احمدجان نام می برد وعکس او را درهمین صفحه(98) کتاب به نشرمی رساند وچند جمله گنگ و بی مفهوم درقسمت زنده یاد پهلوان احمدجان می نویسد. قسمی نوشته میکند که نام زنده یاد پهلوان احمدجان درج تاریخ درآینده نشود.
(اکادمیسن دستگیرپنجشیری!) ازنام قاتلین پهلوان احمدجان (شورای نظار و احمدشاه مسعود) خودداری میکند بازهم شهادت او را به قبیله نسبت میدهد. آفرین بر وجدان وشرافت این مرد که می خواهد درتاریخ نویسی ازدیگرتاریخ نویسان سکتاریستی پس نماند. دست به بزدلی ومخفی گری می زند تا چهره درخشان خورشیدی تاریخ را با دوانگشت پنهان کند کلمه مرگ را جانشین کلمه شهید جا بجا نموده.
نوشته های (اکامیسن دستگیرپنجشیری!) مرا به یاد تاریخ های شفاهی انداخت.
میگویند که قبل ازاینکه حبیب الله کلکانی وسید حسین سبزی کاربه سلطنت برسند مانند داعش هم به دشمنان خود سرمیزدند وهم دشمنان آنها درتلاش بودند که امیرکلکانی وهمسنگران آنها را بکشند وسربزنند. روزی شخصی نزد امیرکلکانی وسید حسین که درقریه دولانه پروان درخانه چغل خان ذغال فروش که دو پسرچغل خان به نام حسین وحسن ازجمله رفقای نزدیگ امیرکلکانی وسید حسین وزیرجنگ امیرکلکانی بودند آمدند. همین روزیک نفرجاسوس بزدل نزد حبیب الله وسیدحسین درخانه چغل آمد گفت فلان رفیق شما فوت کرد حبیب الله که برسردسترخوان نشسته بود ازاین خبرسخت ناراحت شد دستان خودرا درکنج دسترخوان مویی پاک کرد پرسید: مریض بود...جاسوس گفت نخیر! سکته کرده. حبیب الله گفت تعریف کن ! جاسوس گفت: اوکشته شده... جاسوس بیچاره ازترس قاتلین که نه فهمند جاسوس ازآنها نام برده؛ دوراندخته مطلب خود را به امیرکلکان می کفت وازنام قاتلین خود داری می کرد. امیرکلکانی فهمید که این شخص قاتلین را می شناسد ولی نام ازقاتلین نمی برد وازسر داستان کشته شده بی خیال وسرسری ازبزدلی میگذرد وازگفتن داستان شهادت مرد کشته شده به خاطرقاتلین اش می خواهد دورانداخته بیان کند. امیرکلکانی که درپله چنارعلاقه غیرآن طرف خط دیورند زندگی کرده بود و به سیاست انگلیسها آشنایی داشت پرسید: چرا ازقاتلین نام نمی برید؟ درحالیکه می دانی اوکشته شده اگرنام نمی برید من ازتومی پرسم مقتول توسط ننه من یاننه توکشته شده؟ جاسوس بی جواب ماند ازحبیب الله ترسید سرافگنده شد وبه فکراین شد که حبیب الله می داند قاتل رفیق اش کی می باشد.
حالا که دستگیرپنجشیرمانندآن جاسوس ازهرچیزخبرداشته و دارد ازنام بردن قاتلین زنده یادپهلوان احمدجان وشورای نظارخود داری می کند کنایه گویان داستان کشته شده پهلوان احمدجان درکتاب بی سروبی دم خودنوشته می کند و ازبردن نام خودداری میکند! پس به گفته امیرکلکانی شاید توسط ننه اخوان ویا توسط ننه حزب دموکراتیک خلق کشته شده باشد. این نوع نوشته های گنگ و بزدلانه دراین کتاب مانند حباب دریا زیاد است وخوانده را در دشت سراب پنهان کاری وعده آب میدهد. تاخوانندگان بی سواد دنبال سراب بروند وازتشنگی از پا درافتند.
نوشته کتاب که توسط نویسنده کتاب درقسمت زنده یاد پهلوان احمدجان قهرمان واقعی ملی افغانستان نوشته را بدون کم وکاست درزیراین نوشته می آورم تا خواننده گان قضاوت کنند وهم پنجشیری بداند که مردم شریف ومبارز پنجشیرکه زاده سیاست وشجاعت هستند خرنیستند وهم دوستان وهمسنگران زنده یاد پهلوان احمدجان نه تنها خرنیستند بلکه همه چیزرا می دانند وتاریخ روشن مبارزات وشهادت زنده یاد پهلوان احمدجان پنجشیری را که یکی ازقهرمانان پُرافتخارتاریخ روشن افغانستان درج تاریخ شده، ازترس مورخین بزدل ونویسنده های بزدل دوستان اش نوشته اند تا درقسمت زندیاد پهلوان احمدجان قهرمان ملی وارونه نویسی وپنهان کاری نشودونسلهای بعدی درچهارراه بیخبری قرارنگیرند ومانند دستگیرخان پنجشیری ویاران اش به دوانگشت آفتاب را پنهان نکنند.
درزیر عکس های پسران دستگیرپنجشیرازکلمه نظارخودداری کرد.
تصویرشماره(4)جیحون وعقاب کوهی دوفرزند اسیرمولف درزندان شورای ازکلمه نظارخودداری شده...
آن وقت که وفای سگان رامن دیدم
از حیوان صفتان انسان نما بریدم
دیدم تاریخ وطن راوارونه نمودن
ناچهار شدم گریبان قلم را دریدم
حجرالنسر
دستگیرپنجشیری درصحفه بالا که ازکتاب عکس برداری شده ازشجاعت وجوانمردی زنده یادپهلوان احمدجان به قدردانی یاد میکند که زنده یادپهلوان احمدجان زمانی که من درکوهستان زندانی بودم این مردشجاع ووطن دوست کسی بود که ازمن احوال گیری کرد وجای زندانی شدن مرا به خانواده ام گفت ودستگیرپنجشیری عوض اینکه به پاس لطف زنده یادپهلوان احمدجان نام ازجنایات شورای نظار، احمدشاه مسعود وقاتلین زنده یادپهلوان احمدجان مفصل می نوشت درحالیکه نوشته نکرده وازجنایتکاران نام ببرد می خواهد که برخ تاریخ روشن زنده یادپهلوان احمدجان پرده قلمی کش کند.
اگردستگیرخان پنجشیری ازبزدلی ،یا ازنگاه سکتاریستی تاریخ روشن پهلوان احمدجان باغبارقلم پوشانده شده آقای حمیدخان محتاط مورخ مشهوروطن پرده ازروی جنایت ها وقاتلین زنده یادپهلوان احمدجان دریک مقالعه نقاب پاره کند دینی که دربرابر وطن دارد اداء گردد.
توپرده نه برداری وما با دشمنان دود کنیم
شرط انصاف نباشد درغم سازوسرود کنیم