افغان موج   

چشم غزال و صورت هامون کشیده اند

با رنگ عشـق قـصۀ مجـنون کشیده اند

بیت و غـزل چـو لؤلؤی رخـشندۀ سـپید

از قـلـب درّه از دل جیحـون کشـیده اند

یاقـوت و لعـل و خون گل رُز را ز دل

بـا خـامـۀ خیال چـه گلگـون کـشیده اند

احساس عشق وعاطفه را در کتاب دل

از چنگ دین و فلسفه بیرون کشیده اند

ازقیل و قال وهمهمه دل میشود پریـش

دیوانگان ز مدرسه مضمون کشیده اند

گـویی که نقـش بند ازل در دم نخـست

سـیمای عـاشـقانـه دگرگـون کشیده اند

از قعـر التماس برآمـد سـروش وصل

شاید بناز و غـمزه و افسون کشیده اند

ازکشت وصل شکّ و تحیّر دگر مجو

آخـر ز بـاغ دانــۀ مظـنـون کـشیده اند

سنگین دلانِ زوروزرووحشتو ستیز

بنیاد عشق وعاطفه درخون کشیده اند

بشکسـته اند قلم، و با تیغ خون چکان

جای فرشته صورت ملعون کشیده اند

نـقـش نگار و واژۀ شـیـریـن و آبـدار

بامکروحیله کاذب ووارون کشیده اند

مهر و وفـا و جاذبه را در نهاد عشق

دوباره عاشقان چه موزون کشیده اند

17/8/2014