گفت و گوی با نیلاب سلام
شیرین نظیری فعال حقوق زن
کارشناسان معتقدند که خشونت ابتدا درذهن شكل می گيرد وبراساس گفتمان فرهنگی جامعه بنيان نهاده می شود .درواقع هويت وريشه يابی خشونت ورزی رابايد درساختارفكريی-فرهنگی جامعه جستجو كرد. خشونت گرچه درمناسبات اجتماعی وفردی انسانها بروز میيابد اما بيش ازآن درالگوی رفتاری وساختارفرهنگی جامعه به رسميت شناخته ومبتنی برانسان شناسی وفلسفه اجتماعی هرجامعه والبته تجربيات تاريخی يك تمدن خاص بنا میشود.
پدیده ای بنام خشونت دربرابرزنان سده های متمادی است که درچپیره ، فرهنگ وخصلت مردان وزنان افغانستان ریشه دوانیده است.افزایشخشونت دربرابرزنان ازخانواده آغازتا جایکاروآموزش به گونه یگسترده ی درنا برابری های جنسیتی، سنت های سخت گیرانه مذهبی، فرهنگمرد سالاری، فقر،عقب مانده گی اجتماعی، فرهنگی ، کاستی های قانونی ، بیتوجهی نهادهای حمایتی وهزاران عامل دیگردرگسترش این امردخیل بودهو روزتا روز گلوی زنان بی گناهی ما را می فشارد وبه گودال نیستی می فرستد. برای اینکه علل وعوامل این انگیزه را تا حدودی ریشه یابی نمایم وراه های کاهش آنرا دریابیم، گفتمانی داریم با بانو نیلاب سلام نویسندۀ مستعد کشور ـ نویسندۀ کتابهای "پرنیان سخن" و "گردنبند مروارید".
پرسش: نیلاب سلام، درود برشما. با توجه به اینکه کهنه گرایی مانند ابرسیاه برشانه های مرد و زن افغانستان نشسته وسبب تأثیرمنفی برچپیره ی ما شده است. چگونه می توان با این پدیده زشت مبارزه کرد وتغییرمثبتی بمیان آورد؟
ـ درود بر شما و خوانندگان خوب این گفت و شنید. به نظرم عقبگرایان تنها طالبان، به اصطلاح مجاهدان آخوندان نیستند. یک شمار قلم بدستان و تیوری پردازان نیز تاکنون نتوانسته اند خویش را از بند عقبگرایی برهانند. به واقع آنانی که توانمندی سمت و سو دادن مردم را دارند ـ موازیانه با سیاسیون ـ نویسندگان، شاعران و هنرمندان اند که میتوانند با سخن و هنرشان طیف کلان مردم را به سوی مبارزه با تاریک اندیشی سوق بدهند. وعقبگرایان تنها درسرزمین مان و کشورهای همجوار با آن نمیزیند. نیز در اروپا و امریکا به سر میبرند. کهنه گرایی در حجابپوشی نمیچکد چنانچه نوگرایی در مینی ژوپپوشی نه. استند مردان و زنانی مدرن نمایی که از آموزش و دانش فاصله دارند و مهمتر اینکه فاصله میجویند. استند روحانیون روشنفکری که برای رسیدن به یک دنیای بهترو روشن کار میکنند. مبارزه با عقبگرایی ـ تاریک اندیشی بایستی در سمتهای فراوان و شکلهای گونه گونآغازیافته جریان بیابد. اگر بگوییم هر که بایستی از خویش بیاغازد تا وارد کارزار گشته بتواند، خیلی دقیق نیست.زیرااین سخن از سوی بیشترینان به زبان رانده و درعمل رد میگردد.
اما به گونۀ نمونه شوراهای فرهنگی میتوانند تحت برنامه های مشخص، سمینارها و نشستهای کاری برای بالا بردن سطح آگاهی زنان و مردان را پیریزی و سازماندهی نموده به مرور از حلقه های خورد به حلقه های کلانش گسترش بدهند. روزنامه نگاران و نویسندگان میتوانند اندیشه های عقبگرایانه را به چالش کشیده، کاویده و رد بکنند. نیز ادبیات تحقیقی در وابستگی نقش بسزا بازی میکند.
عقبگرایی فعلی افغانستان وارداتیست. از سوی به ویژه دو همسایۀ افغانستان ـ ایران و پاکستان. ایران و پاکستان سرمایه گذاری قابل ملاحظه یی در افغانستان انجام داده اند تا به منافع شان رسیده باشند. آسانترین و تاثیرگزار ترین شیوه در کشور مذهبی و سنتی که لایۀ کلان مردمش از نعمت سواد محروم نگهداشته شده، پاشیدن زهر مذهبگراییست. در صورت لزوم ایندو همسایه که بدبختیها و مصیبتهای فراوان به ویژه طی سی سال فرجامین به افغانستان به بار آورده اند، همیار میشوند. آنها پایه های مکتبهای مذهبی را در افغانستان از خیلی وقت بنا گذاشته و این مکتبگونه ها در حال تحکیم اند. نوجوانان و جوانان هموطن ما در تشکلهای مذهبی جذب و ناآگاهانه به کارسیاسی ضد مردم و سرزمین خویش گماشته میشوند. در اینجا خرد جوانان افغانستان به ویژه دانشجویان مورد پرسش قرار میگیرد. زیرا سواستفاده ازمذهب یک انگارۀ نو نیست بلکه از سده ها بدینسو نه تنها در کشورهای اسلامی بلکه نیز در اروپا از سوی کلیسا کاربرد داشته. پس مبارزه با عقبگرایی جدیتر و دشوارتر از آنست که مبارزۀ انفرادی و کار فرهنگی که پیشتر از آن گفتم به تنهایی از عهدۀ نبرد با آن بربیاید. ایجاد یک تشکل نوگرا با حفظ سلیقه های گونه گون و وابستگیهای متمایز ملیتی، قومی، زبانی و فرهنگی با در نظرداشت منافع مردم و کشور افغانستان برای نجات افغانستان ازین قهقرا یگانه راه نجات به نظرم می آید که میتواند کارهای نهادینه و سنگین انجام بدهد. من به این باور ام که افغانها توانمندی به سوی یکدیگر رفتن و دست هم فشردن را یافته اند. هدف باید مشترک شود. این هدف بایستی از رنجهای بیکران مردم افغانستان ـ رنجهای مان آب بخورد که مستلزم کارسیاسیست وقتی براندازی نظام ناکارآمد و بی کفایت مطرح میشود. و کارسیاسی جمعی صورت میگیرد نه فردی. آفتابیست، آنانی که امروز در افغانستان قدرت را به دست دارند و جوابده این دورۀ تاریک اند، اختیاری از کرسی قدرت کنار نمیروند. گیریم چنان کنند کجاست یک اپوزیسیون قوی ضد عقبگرایی تا امورمملکت را با درنظرداشت شرایط امروز جهان و برپاسازی مناسبات دپلماتیک به نفع افغانستان روی دست گرفته پرستیژ به هیچ برابر ساختۀ افغانستان را احیا نماید. کجاست اپوزیسیونی که با جلب اعتماد جامعۀ جهانی سیاستی که بر محور منافع اقتصادی و سیاسی افغانستان بچرخد را پیش ببرد. پس ایجاد تشکلی که روی اندیشه، انرژی و توانایی نوگرایان و جوانان افغانستان حساب نماید، یک باید است.
پرسش: درکشورما ازهمان آوان کودکی تفکيک جنسيتی بوجود می آید. مادران وپدران با کودکان نوزاد دختروپسر؛رفتاروکردار دوگونه دارند. آیا این تفکیک سبب برترشمردن و قدرت مند ساختن؛ مردان دربرابر زنان نمی گردد؟
پاسخ: بیگمان چنین است. بنای نابرابری جنسیتی از آوان در پندارها نهاده میشود. در پیرامون این معضله یعنی اینکه در افغانستان و کشورهایی که به صورت نسبی با کشور ما سزاوار مقایسه اند، محیط خانواده، مکتب و فروگیرندگان نقش کلیدی بازی میکنند. برتری جویی ذاتی نیست بلکه کسب میشود. بیایید بنگریم، این گونۀ برداشت و رفتار مادران و پدران ریشه در کجا دارد؟ باور خانواده ها متاثر از جامعه است. وقتی جامعه دستپروردۀ حاکمیتهای جابر وعقبگرا بوده و مستبدان برای بلند بردن سطح آگاهی مردم کاری نکرده که جهش توده ها برای فراگیری دانش را به بن بست مواجه کرده اند، پروسه دشوارتر و درازتر از آنچه هست، میگردد. منظور من نه انجام کارهای نمایشی بخاطر از میان برداشتن تفکیک جنسیتیست بلکه کارهای بنیادی و اثر گزار. میدانیم که تفکیک جنسی تفاوتهای بیولوژیکی میان زن و مرد را مشخص مینماید و تفکیک جنسیتی تبعیضگریست یعنی برازندگیهای انسانی زن را زیر سوال میبرد. وقتی در یک جامعۀ عقب مانده به کودکان پسر به چشم برتر از کودکان دختر نگریسته شود و آنان به مرور توجۀ بیشتر و بهتر بیابند، پسران حس برتری جویی مییابند. "برتر بودن" در فضای مکتب، دانشگاه و کار تقویت مییابد. و گاهی که سیاست نیز پشتیبان این ادعای ناروا میگردد، روشنست، مردان "قدرت" شانرا به نمایش میگذارند. چشمداشت نه از لایۀ بیسواد بلکه از آنانیست که به خوبی از عهدۀ شناسایی و تحلیل خیلی از مسایل در پرتو حق و خرد بر می آیند اما میخواهند هر آنچه به حق انسانی و شهروندی زن برمیگردد را به راحتی فراموش کرده غیر مسوولانه برخورد نمایند. بعد دیگر معضله را نباید از دیده به دور گذاشت. پدران و مادران با به دنیا آمدن فرزند پسر شادمان میشوند زیرا طبق آموزشهای ابتدایی پسران نان آوران خانه میشوند. دختران به خانۀ شوهر میروند ولی پسران همسر به خانه می آورند. به همین سبب معمولاً میگویند دختر مال بیگانه است. به ویژه در خانواده های فقیر شرایط اقتصادی برای ارتکاب خشونت بر زن مسالۀ کلیدیست. همچنان پسران در کشور به شدت مذهبی و سنتی مانند افغانستان از رنجهایی که فراراه دختران قرار میگیرند، تا جایی در امان اند.
پرسش: ازنظرشما عدم آگاهی زنان ازحقوق ابتدائی شان ؛ميتواند یکی ازدلايل عمده اعمال خشونت باشد؟
پاسخ: نبود آگاهی از حقوق اولیه انسان یک دلیل برای پذیرفتن خشونت است. نبود آگاهی منجر به نرسیدن به خودآگاهی میشود. بایستی در کاربرد مفاهیم "آگاهی" و "خودآگاهی" مواظب باشیم زیرا هر دو یک معنا را نمیرسانند. در جریان بلند بردن آگاهی به خودآگاهی میرسیم. نبود خودآگاهی انگیزه ییست تا زنان استعداد و برازندگی خود را نشاسند، خویش را جدی نگیرند، به خویشتن ارزش قایل نشوند و در نهایت به طرف اجازۀ انجام خشونت بر خویشتن را بدهند. در خیلی از مواقع مفعول همراهی کنندۀ فاعل است. ناآگاهانه. یعنی زنان میگذارند در برابر شان از خشونت کار گرفته شود. باید زنان تحت خشونت را دسته بندی و به باریکیها توجه کرد. آیا ما از نداشتن "آگاهی زنان از حقوق اولیه" در پیرامون زن افغانستان در ولایتها سخن میرانیم؟ اگر بلی، او با مفهوم خشونت آگاه نیست چه رسد به راههای برون رفت و جلوگیری از آن. سپس گیریم او با این پدیده آشنا باشد، وقتی خانوادۀ همسر، پلیس و جامعه درکنارش نیستند؛ در بدترین حالت خانوادۀ خودش در کنارش نیست، او چه میتواند انجام بدهد؟ گاهی که به دفتر پلیس مراجعه میکند، پلیس به جای رسیدگی به قضیه و بازپرسی از خشونتکار، زن را زندانی مینماید. این سریال را میشناسیم. حتا شماری از زنان در زندانگونه مورد تجاوز قرار میگیرند. به همین سبب زن در برابر خویش خشن میشوند. روانش توانایی مقابله با خشونتکار را از دست داده او راه نادرست یعنی جدال با خویشتن را در پیش میگیرد تا از یکسوی به بیچارگیهای خویش به قول خودش نقطۀ فرجام گذاشته و از سوی دیگر به شکلی از اشکال وضعیت رقتبار خویش را نشان داده باشد. یک نمونۀ آن خودسوزیست. زن یگانه راه نجات را در زخمی نمودن و نابود ساختن خودش میبیند. این سوژه را در قالب داستان "... پری دریایی شده بودم" آورده ام. ویا منظور شما از زن افغانستان در اروپا و امریکاست؟ دراین صورت بکلی با شما همنظر استم. وقتی زن در اروپا و امریکا خویش را به آگاهی لازم نمیرساند تا به خودآگاهی رسیده و به خشونت نه گفته باشد، بیپرواییش در برابر خودش را نشان میدهد. زیرا زن در اینجاها با معضلات افغانستان دست به گریبان نیست.
پرسش:بیش ازیک دهه از ثبت ۲۵ نوامبر به عنوان روز جهانی مبارزه عليه خشونت بر زنان ميگذرد، دولتها وسازمانهای بين المللی اين پديده را به عنوان مسئله ای مهم واساسی درنظرگرفته اند واقدامات وپيشگيريهای لازم را تاحدی هم انجام داده اند.با اين حال هم کماکان شاهد گسترش آماراين نوع خشونتها درسطح جهان هستيم.شما علت آنرادرچه می بينيد؟
پاسخ: آمار نشان میدهند که خشونت بر زن در لایه های پایینی جامعه نسبت به لایه های بالایی بیشتراست. وقتی می بینیم، تنها در آلمان در دو سال فرجامین سرمایۀ ثروتمندان دو خانه یی بلند رفته و درعین حال شمار خانواده های نادار رو به فزونیست، نگرش ژرف به کار داریم تا این دوران ـ حرکت در دایرۀ شیطانی را نگریسته بتوانیم. ثروتمندان ثروتمندتر میشوند و ناداران نادارتر. لایۀ میانه در نابودیست. روشنست که به ویژه در کشورهای در گیر جنگ نخستین قربانیان کودکان و زنان اند. و میدانیم دنیایی که در نگاه کسانی زیباترین مینماید، چنین نیست. جهان ما زشت است و غیر انسانی. در کشورهای جنوب زنان برای به دست آوردن یک لقمه نان برای خانواده تن به خشونتهای گونه گون از آن شمار خشونت جنسی میدهند. چنانچه بیشترین قربانیان تجارت آدم زنان وکودکان اند. اینهمه از تولیدات نظام سرمایه داریست. سرمایه داریی که دیوانه وارعنان جهان یک قطبی را به دست گرفته و میکشاند گیتی را به جایی که در آنجا نابرابری، خشونت و جنایت حکم میراند.
پرسش: برای اولین باریک دادگاه بینالمللی که درسال ٢٠٠٠ ترسایی ازسوی شورای امنيت سازمان ملل متحد تأسيس گرديده بود،این دادگاه استثمار جنسی زنان، ازجمله "ازدواج اجباری" را جنایتی علیه بشریت دانست ومجازات زندان برای آن تعیین کرد.ولی درکشورما هرروزدختران درتحت فشاروشکنجه قرارمیگیرند واجبارا به این گونه ازدواج تن درمیدهند چرا عاملین آن؛ حد اقل مورد بازپرس قرارنمی گیرند؟
پاسخ: در افغانستان ازدواج اجباری و ازدواج دختران خورد سال طبق قانون جرم به حساب میرود. این درست است. در جامعه اما به آن به چشم امر طبیعی میبینند. نیز از نگاه سیستم حقوقی سزاوار مجازات و جدیش نمیپندارند. یکی تصویب قانون است. دیگر اجرای قانون. وقتی شمار زیاد مقامات قوه های سه گانه ـ مقننه، اجراییه و عدلیه با عاملین همدست و یا بدتر اینکه خود مفعول اند قانون از سوی کی تطبیق شود؟ آنان خود از نقض کنندگان قانون اند. از سوی دیگر در افغانستان خانواده ها برای به شوهر دادن دختران تصمیم میگیرند. هنوز در ولایتها بزرگان قوم و قبیله فیصلۀ فرجامین را در مسایل سرنوشتساز میگیرند. این "بزرگان" را نمیشود تحت نظام حاکم در کشور مورد بازپرس قرار دارد. فیصلۀ آنان در منطقه ها شان حکم دادگاه را دارد.
پرسش: آيا می توان خشونت را یک امری مردانه تلقی کرد ويا زنان هم در اين عرصه فعال عمل می نمایند؟
پاسخ : وقتی تاریخ میخوانیم به این میرسیم که خشونت چهرۀ مردانه دارد. روانشناختی مردان نیز همین امر را میرساند. خشونت در جوامع مردسالار بیشتر رقم خورده است. گفته آمدیم که در جوامع مردسالار مردان از کودکی به حس برتر بودن از سوی خانواده، جامعه و فروگیرندگان میرسند و این حس از سوی حاکمیتهای آنجاها قویتر میشود. اگر ازین هم عقبتر برویم مینگریم که آدم موجود خشن است. و وقتی به مبدا برگردیم طبیعت را خشن مییابیم. ولی بایستی ازین درگیری بی نتجیه خویش را وارهانید و به حیث یک انسان مدرن ( با حفظ ارزشهای انسانی که مدرنیته فرو ش نپاشیده. زیرا تمامی بعدهای مدرنیته سزاوار پذیرش نبوده دامنه ش ازبحث ما فراتر میرود ) زیست و به دیگران نیز فرصت زیستن را داد؛ تالورانس داشت؛ رنگارگیها را پذیرفت و در عین حال در برابر انسانستیزیها و فرهنگ ستیزیها بی اعتنا نماند. پس به این مهم که خشونت با تمامی زشتیش مردانه و زنانه ندارد زیرا آدمان این خشونت را در طبیعت خویش دارند، میرسیم. بایستی با کار روی خویشتن بعد منطقی را قوی ساخته به بعد احساساتی نه گفت.
واما خشونت زنان در برابر زنان ریشه در خصلتهای به اصطلاح زنانه دارد که به حسادت برمیگردد. زنان ناآگاه در برابر زنان دیگر حسادت میورزند که آن میتواند به خشونت مبدل گردد. نکتۀ دیگر بسته به انگاره، ابزاری شدن زنان به گونۀ نمونه در جوامع عربی و ایران است. شماری از زنان زیر پوشش حکومت اسلامی و نظام اخوندی زنان دیگر را به بهانۀ "بیحجابی" روی جاده ها به شلاق میبندند و در زندانها مورد شکنجه قرار میدهند. در اینجا خشونت چهرۀ سیاسی به خود میگیرد و زنان وسیلۀ ابزاری قدرتهای مرتجع میشوند.
پرسش: موثریت خانههای امن را برای پناه دادن زنان و دختران لت وکوب شده، رانده شده یا فراری چگونه میداند؟
پاسخ : قرار پی گرفتگیهای من وضعیت خانه های امن در کشور وحشتناک، تاسف بار و تاثر برانگیز است. راپورتاژی از خانۀ امنی دیدم. به یک ساختمان با اتاقهای معدود انبوه زن پناه آورده بود. خانه در وضعیت بد بهداشتی قرار داشت و زنان شاکی از رفتار خشونتبار مسوولان آن خانه بودند. تاثر زمانی به اوج میرسد که زنان خانۀ امن را به خانه های خویش ترجیح میدهند. جای گمانه زنی نیست که زنان با خشونت روانی، جنسی و فزیکی در خان هاشان رو به رو بوده برتر دانسته اند درچنان خانۀ امنی بزیند. در حالی که به سر بردن در خانۀ امن بودو باش موقتی را میرساند تا زمانیکه به دشواریهای زنان رسیدگی صورت بگیرد یعنی خانۀ امن وظیفۀ عبوردادن را دارد. در خانه های امن طبق گزارشها دشواریهای زنان بیشتر گشته بودند. از موثریت خانۀ امن گاهی میتوان سخن گفت که دشواریها را حل کرده در یک فضای سالم اخلاقی و بهداشتی حتا زمینۀ توضیح موقعیت زنان از سوی کارشناسان را میسر نموده وظیفۀ آگاهیرسانی را به دوش بگیرد.
پرسش:ازآنجایکه شما یک مهاجرهستید. خشونت ناموسی ونبرد قدرت را درخانواده های مهاجرین افغانستانی چه گونه می بینید. آیا قتل های ناموسی درین اواخردراروپا کاهش یافته ویا روبه افزایش است؟
پاسخ:اجازه بدهید، پیش از پرداختن به پرسش شما بر این مفهوم مکث نمایم. "ناموس" یک مفهوم جهانی نیست بلکه تنها در فلسفۀ اخلاقی جوامع مرد سالار مطرح شده است. ناموسداری چیزیست در حد غیرتداری. به باور نظریه پردازان مفاهیمی چون "ناموس"، " حیا" و امثالهم نه مفاهیم ساده بلکه بیانگر زنستیزیهاست. زنان حتا به جرم تن ندادن به ازدواج اجباری محکوم به نابودی میگردند. اگر قرار باشد، ناموس معنا بیابد، چرا مردان باید از آن مبرا باشند؟ اما واقعیت اینست مفاهیمی که در جوامع مرد سالارانه زبانزد دارند، به سرکوبی زن می انجامند. خوبست در این مفهوم ژرف گردیم. چرا مردان به زن خویش به چشم ناموس یعنی ملکیت میبینند؟ مرد به زن در چنین مورد نه به چشم همسر بلکه ابزار میبیند زیرا طبق قوانین شرعی اسلامی وقتی زن به نکاح مرد در می آید، برای زن مهریه تعیین میگردد. این مالک بودن مرد را شکل شرعی میدهد. زیر حس ملکیتپرستی در صورت تجاوز به مالکیت حس دفاع برانگیخته میشود. مرد به خویش حق میدهد از ملکیتش دفاع بکند. مردانی که چنین فکر میکنند خشونت را در افکار شان زاییده و پروریده تنها فرصت مناسب به کار دارند تا فزیکی به تماشایش بگذارند. وحشتناکتراینکه این جنایت با همکاری زنان خانواده صورت میگیرد. زیراهمکاری نکردن زنان خانواده شریک بودن درجرم معنا میدهد. قتلهای ناموسی تنها به خانواده برنمیگردند بلکه به ناسیونالیسم وابسته اند.
دراروپا قتلهای ناموسی رو به افزون است. شماری از آنها در رسانه ها بازمیتابند. قتلهای ناموسی، روشنست، بیشتر در خانواده های شرقی و افریقایی زبانزد دارند. به ویژه با تاسف درمیان افغانان، ایرانیان و ترکان.
پرسش: بانو نیلاب سلام با این همه احساسی که دربرابرزنان میهن درنبشته های تان خوانده می شود. چرا اززنان ورسانه های شان دوری گزیده اید.آیا این سوزودرد ناشی ازحوادثی است که بالای شخصی شمااتفاق افتاده است؟ ویا واقعا حوادث مرگبارزنان افغانستان شما را تاحدی متاثرساخته ویاهم مسله دیگری است؟
پاسخ: منظور شما از رسانه های زنان کدامها اند؟ به نظر من ضرور نیست وقتی در پیرامون زن مینویسیم، در رسانۀ زنانه انتشارش بدهیم. مهم فریاد ماست. مهم آنچه میگوییم، هست. مهمتر اینکه شنونده و خواننده تنها زن نیست بلکه مرد نیز هست. حتا مرد بیشتراز زن شنونده و خوانندۀ ماست. کار تنها در میان زنان نمیتواند بقدر کافی سودمند باشد. کار برای انسان تعیین کننده است. هرقدر ما همکاری مان به رسانه ها را زیر زنانه و مردانه محدود بسازیم ، به همان پیمانه از هدف دورتررفته ایم. چنانچه شما با تیزهوشی تان دریافته اید، احساسم در برابر زنان افغانستان تغییر نکرده بلکه زیر رخ دیگر شعله ور است. روشنست، در اواخر به کارهایم چهرۀ دیگر داده ام. به این باور رسیده ام که کارهایی با تاثیرات زودگذر به مقدار کافی تولید میشوند. مهم اما پرداختن به کارهای بنیادی بر بنای یک پلان و برنامه هست. در این صورت نه تنها از پراگندگی در کار جلوگیری بعمل می آید که نتایج کار مشخص میشوند. مطالعۀ سیستماتیک و عمیق و توقع بیشتر از خویش دلیل دیگریست که چرا در اواخر خواسته ام کمتر تولید کنم. همین کمتر تولید کردن برداشتی میدهد گوییا همکاری کمتر گشته است. من از خود توقع بسیار دارم و وقتی به عقب مینگرم، از کارهایم راضی نیستم. میتوانستند بهتر باشند. میتوانند بهتر باشند. میتوانند بهتر شوند. نمیخواهم تکانه ها در شعارها ختم گردند. از تجربۀ نویسندگی خویش میگویم، وقتی در جمع اکتیف استید، کارهای تان شکل دیگر دارد تا به ژرفا رفتن و با این دید به انسان پرداختن. میخواهم به زنی که دلیرانه از جمله ها سر بلند کرده سخن میگوید و ناشناخته ترینست شانس بیشتر برای گفتن ناگفته هایش بدهم
پرسش: خشونت دربرابرزنان نسبت به سالهای گذشته درافغانستان روبه افزایش است، چه انگیزه باعث افزایش خشونت ها برعلیه زنان گردیده است؟
پاسخ: وقتی جنگ، اعتیاد به مواد مخدر، فقر، بیکاری، مرض، فساد اخلاقی رو به افزایش باشد خشونت نیز افزایش مییابد. آنچه در افغانستان به خشونتکاران دست گشاده در ارتکاب خشونت بر زنان میبخشد، تطبیق نشدن قانون، نبود کیفر خواهی و مجازات است. هرکدام ازین پدیده های منفی یک حلقۀ آن زنجیر اند. هرکدامش دیگرش را میزاید و بدینترتیب حرکت در دایرۀ شیطانی ایستایی نمیپذیرد.
پرسش: طالبان؛ گروهی که درضدیت با حضور زنان دراجتماع افغانستان درسطح جهان مشهورهستند. درین اواخر آوازۀ مذاکره آنها با امریکا سرزبان هاست. این موضوع تا چه حد می تواند برای زنان افغانستان نگران کننده باشد؟
پاسخ: میدانیم، طالبان پدیده ییست ظهور کرده از گلوی امریکا. امریکا طالبان را در بستر پاکستان زایید. برجهای دوگانۀ نیویارک هدف قرار داده شدند تا جنگ با "تروریسم" در بگیرد. کشور ماتمزده یی که بایستی در آن جنگ درمیگرفت، چه سرزمینی جز افغانستان میتوانست باشد. در فرصت درگیری جنگ زرگری میان امریکا و طالبان امریکا پایگاه نظامی دایمیش را در افغانستان ایجاد کرد. اکنون پشت درهای بسته امریکا با طالبان مذاکره مینماید. امریکا همیشه تمویل کننده و پشتیبان تاریک اندیشان و عقبگرایان بوده. کلانترین پشتیبان طالبان عربستان سعودیست و عربستان سعودی نزدیکترین دوست امریکا. آمدن دوبارۀ طالبان نه تنها برای زنان نیز برای مردان روشن اندیش افغانستان نگران کننده است. افغانستان پدیده های سیاهی که از بیست سال در بسترش برگ گردانیده میشود را از دیروز به یاد ندارد. اینهمه جهالت و ظلمت را مردم افغانستان سزاوار نیستند. اما امریکا نه به سرنوشت زن و مرد افغانستان فکر میکند که به اقتصادش. زن و مرد افغانستان یک انگارۀ حاشیه ییتر از حاشیه اند. امریکا و همپیمانانش چرا باید به زن افغانستان فکر بکنند؟ جایزه های نمایشی به چندین زن افغانستان اهدا میشوند. همه عکس برمیدارند و فلم میندازند. سپس امریکا میشود پشتیبان زن افغانستان و ارمغان آور آزادی و دموکراسی برای افغانستان. تا کی این دروغها باور میشوند و پرسش اینجاست ازین پس کی باورشان میکند؟
دراخیر اگر پیام ویژه ی به زنان افغانستان داشته باشید لتفن " لطفاَ " بفرمایید؛
ـ رعد نور در آسمان سیاه، روزنه یی از میان ابرها به سوی مان میگشاید. از روزنه امید میدرخشد. امید بدون مبارزه و تلاش معنا ندارد. امید جرقه ییست. با این تفاوت که میتواند آنجا بماند و همچنان بدرخشد، اگر در پرتو آن خویشتن را به بیداری نرسانیم. بیداری آغازگریست. بیداری گام برداشتن و به خشونت ـ به ظلمت نه گفتن است. بیداری فریاد کردن است و دست کمک دراز کردن. کمکخواهی یعنی از سایه عبور کردن و کمک کردن یعنی روشنا برافروختن.
با این پیام به زنان دلیر افغانستان از سایت روشنگر آوای زنان افغانستان و از شما بانو شیرین نظری گرامی سپاسگزار برای کار و تلاش ارزندۀ تان استم.
14 دسامبر 2012
پایان