افغان موج   

پسا قرن هفده جوامع مدرن غربی به سعادت حاکمیت قانون رسیدند٬ که اعضاء جامعه در حیطه آفتاب حقوق٬ از نتیجه مجریان قدرت٬ بسوی نتایج لامنتهی که برنامه آن٬ دربرگیرنده چندین نسل آینده را می شود٬ دم میزنند.

در حالیکه جامعه توده افغانستان در فنای رهبر و اسطوره سازی افراد٬ مسبب دزدی منافع عامه توسط مجریان اند. یعنی در جمهوریت عیب سطح پایین آگاهی اعضاء جامعه٬ چون زهر برای مردم سالاری محسوب می شود.

 

پس مردم سالاری عبارت از نبوغ فکری جمعی٬ تا شکل گیری اراده جمعی٬ که توسعه برای نفع عمومی پدیدار گردد. که جامعه نخبه روح مردم سالای  می باشد. و از برای اینکه نفع بیشتر یا توسعه بیشتر محصول شود٬ این روحیه = به تفکر انتقادی در اوج تا مجالی برای اسطور سازی باقی نماند.

 

جامعه نخبه یا اعضاء جامعه در بلوغ سیاسی٬ با بصیرت و با چشم عقل اند که حیله و مکر مجریان را٬ سریع تشخیص داده و فردای مطلوب همانا دست یافتن به اهداف دارند تا ندامت و پشیمانی و مهاجرت یا تکرار تاریخ ...

 

و یاد ما باشد که جایگاه دین در سیاستگذاری است نه در عمل سیاسی٬ زیرا عمل سیاسی در لباس دین جزء حیله و مکر پدیده بیشتر بوده نمی تواند. چون باطن انسانی نفس و تا اهداف فردی نفسی در جامعه توده که اکثریت با جشم دید قضاوت می کنند٬ نه چون جامعه نخبه که با بصیرت و نبوغ عقلی تشخیص حیله و مکر کنند. و در نتیجه جامعه توده و اسلام سیاسی٬ تلفيقی برای اهداف فردی نه مردمی منتهی می شود. که ماهیت کشورهای جهان سوم و دین زده چنین است پس ماهیت عمل سیاسی تفکر و خود تفکر عمل سیاسی٬ خالق تفکر انتقادی یا اینکه پدیده فکری سیاسی ضد یا روحیه منفی خودرا نیز تولید می کند. و این کشمکش های تفکر و تفکر انتقادی نتیجه توسعه برای کشورست.

 

گرفته شده از: روان درمانی تا بلوغ سیاسی در افغانستان

محمدآصف فقیری

 

 

 

 

 

کیفر عمومی

کیفر عمومی در فقدان اراده جمعی برای تغییر و از طرفی زمامدار مستبد در امور کشوری باشد را٬ آگوستین اقدیس نفرین الهی برای مردم یک سرزمین میداند.

آگوستین زاده آفریقای شمالی بود که متون کتاب مقدس مسحیت را٬ برای سیاست فلسفی می کرد. وی توسط رومی ها کشف و در روم منتقل می شود و همانجا بعد فوت دفن می گردد. در زمان اوج مسحیت یعنی پسا واقعه اصحاب کهف٬ آگوستین نظریه پردازی میکرد. که ایده و نظریات وی با نظریات اسلامی در باب سیاست تطابق زیاد دارد.

ولی در مبحث نفرین جمعی از اسلام برای افغانستان٬ پدیده باوری و عقیدتی که قانع کننده باشد نمی توان یافت. زیرا رویکرد اسلام در فضائل و کیفر عمیقاً لیبرالی یا منحصر به فردی می باشد.

ولی بیدون شک مجموعه ایده های منفور چون: تعصب و قوم گرایی و استقامت و یا پافشاری در جهل یا در موجودیت جهل٬ مدعی بودن را٬ می توان مجموعه پدیده های نفرین حق دانست٬ که همه باطل و از مبانی جهل با محرکه نیروی منفور شیطانی است.

پس در نتیجه:

منفوریت ملت که توسط جوبایدن رییس جمهور آمریکا برای افغانستان نیز بیان شده را٬ با پدیداری شهروند در گستره جهانی نتوان پذیرفت - که نباید از پدیده های منفور و موجود در افغانستان نیز غافل شد.

برگرفته شده از: روان درمانی تا بلوغ سیاسی در افغانستان

محمدآصف فقیری