ذلیلزاد ها!
بگذارید ملت ما هم از مزایای انسان بودن شان مستفید شوند.
در تاریخ استخباراتی دیده نه شده که اهرم های رهبری جاسوسی جهان مدرن، بدون داشتن گماشته های بومی خاین به اوطان خودی، و خادم به دستگاههای جاسوسی غیر خودی استخدام شوند. ذلیلزاد از همین قماش است.
آنچه ذلیلزاد را طالب پروری و مداخله در منطقهی جغرافیایی مشترک افغانستان و ایران و پاکستان باز نه میدارد و آنچه از توئیت ها گفتارهای آشکارا مداخله گرانهی این پدر شیطان و گاهی هم تهدید های پلاستیکی او بر میآیند، همهی شان بیان سیاسی سیاست های آمریکا و انگلیس و اروپاستند. که در حوزهی آسیای میانه، شرق میانه، آسیای جنوبی، اجرایی میشوند. کما این که پابندی شدید قومی و اتنیکی به دودمان و عشیرهی ذلیلزاد، در بهرهبرداری از این دریافت صلاحیت ها اولویت دارند. پوینده گان پاينده اندیش به ویژه در شناسایی خم و پیچ های جنگ و ستیز و جنگ و سیاست درک میکنند که، سخن گفتن یک شهروند شدهی غیر بومی، آن هم در کشوری چون آمریکا در مسایل سیاسی و ژئوپلیتیک جهانی به سادهگی میسر نیست. پس الزامی است بدانیم که ذلیلزاد در نقطهی کامل و در معراج شامل دستگاه جاسوسی آمریکا رسیده و هیچ کسی از هممانند های او به مقام عالی جاسوسی نه میرسند. مگر این که او مردار شود. دهن کجی های او، گاهی در برابر ایران آخوندی به گویا تعریف از اهل سنت ایران هرگز به معنای واقعی ارادهی او به آنان نیست. چون ذلیلزاد اول به دین اسلام باور نه دارد و دوم اهل سنت ایران، پیوند همزبانی و هویتی با وی نه دارد. در حمایت از موضعگیری طالبان همزبان و همهویت و همفرهنگ خودش، مسلم است که او هم به لحاظ جایگاه جاسوسی که در واشنگتن دارد و هم برای کامل کردن دَور بازی به نفع طالبان همتبار خویش، از توسل به هیچ رجحاننگری باز نه میایستد. ذلیلزاد در هر دو مرحله، برای پاسداشت از منافع طالبانی خودش و انجام بازی استخباراتی مذهبی و سیاسی به نام آرمانگرایی با اهل سنت ایران ناکام ماند. به دلیل آن که اول رژیم آخوندی ایران، رژیم بیوطنان و جاسوسانی چون ذلیلزاد و غنی و کرزی خاینان درونی نه دارند. ملت شریف ایران هم که در مخالفت با رژیم قرار دارند، منافع ملی شان را فدای اختلاف با آخوند های ایران نه میکنند. جنگ هشت سالهی ایران با عراق این امر را صحه میگذارد. عبدالحمید ملای بیعقل سنی مذهب ایران، سپردنِ افغانستان توسط غنی به استشارهی آمریکا و متحدانش به طالب تروریست را حاکمیت خدا خواند. رژیم ایران هم با مشت کوبنده به دهان ذلیلزاد زد. که حالا، نه، ملا عبدالحمیدِ غداریْ صدا بلند میتواند و نه ذلیلزاد دستدرازی بیشتر. ولی از آنجا که تقابل آمریکا با ایران برنامهی راهبردی است، پارسدادن ذلیلزاد به هر نامی علیه رژیم ایران و مردم افغانستان و هم نگاهی با طالب تروریست معنایی نه دارد. با آن من، هنوزم موضوع آب را یک بهانهیی برای یک تقابل یا آرایش جدید ایران در سیاست طالبپروری اش میدانم. اقدامات شتابزدهو دور از انتظارِ دپلماتیک و شخص رئیس جمهور نادان و قاتل ایران را بسیار احمقانه میدانم. تازه هم خبر های غیر قابل انکار منتشر شدند که پلیس ایران با وحشت و اقدامات غیر انسانی بر ضد مهاجران افغانستان در ایران متوسل شده است.
این سوتر ما، آگاهانه یا نا آگاهانه بر طبل جنگ میکوبیم. نتیجه اش هم همان اذیت و آزار روز افزون پناهندهگان بیامکانات و معصوم افغانستان در ایرانستان است.
برخی ما ها میدانیم، که چی میکنیم؟
۱- آیا دغدغهی پس پردهی رژیم آخوندی ایران واقعاً حقآبه است؟ نه.
۲- آیا میدانیم، که حقآبه یک حق مسلم است؟ نه.
۳- آیا منطق تیل در مقابل آب، عقلانیست؟ نه.
اگر کشوری، حقوق قبول شدهی آب کشوری را بدهد. خواسته های مازاد توافق مستلزم جدل پرداخت قیمت یا تبادل جنس به جنس است.یا هر چیز دیگر. رژیم آخوندی ایران برنامههای پنهان سیاسی بر ضد طالبان دارد. و رنه کور نیست که نه داند، آب است یا نه؟ اگر آبی که در سال ۱۳۵۱ توافق شده را برایش بدهی هم میگیرد و اگر نه دهی هم میگیرد. درست است که رژیم آخوندی ایران، کشورش را خاستگاه تروریزم بر ضد جهان و حتا مردم خود ساخته است. ولی ما نه باید با اصول بینالمللی برخورد های نا آگاهانه کنیم. تا نابخرد معلوم نه شویم. طالب که خردی نه دارد. بند کمال خان هم دستآورد غنی بابای فراری نیست پشتون نیست.. درست است که به دستان کثیف او افتتاح شد. روشنفکر روزمره نویس و دورنما نویس افغانستان، بدون حس تعلق سیاسی و تباری، متوجه ترفند های کشورهای منطقه باشند. که طالب پشتون مجری آنهاست. جنگ زرگری را شنیده ایم. ایران، روسیه، هند و چین در مرحلهیگذار از جنگ های چند جبههیی با آمریکا و اروپا به ویژه بحث اوکرایین ناگزیر بودند، خود را از سوی طالبان خاطر جمع بسازند که خطری از ناحیهی افغانستانِ تحت اشغال این گروه تروریستی در هنگام تقابل با آمریکا آنها را تهدید نه کند. ارچند این طالب پروری را هر کدام شان به طور شرمآوری در کارنامههای سیاهنگری خود نسبت به ملت افغانستان دارند. ولی هر عاقلی میداند که اینان به هیچ عنوانی نه میتوانند با طالب کنار بیایند. در کوتاه مدت، حتا سپردن سفارت ها هم به طالبان، با آن که خلاف وجههی بینالمللی است، مگر نیازی بود، سیاسی خردگرایانه. اما، ادامهی این روند دوامیست نابخردانه. چون طالب تغییری نه میکند و آمریکا همدر کوتاه مدت از طالب نه میگذرد. و هم نیروی جنگی مطمئن و نائب وفاداری چون طالبی در منطقه نه دارد که غیر از فرهنگ و انسانیت و اسلامیت، هر چیزی دارد. پس بیایید، هیزم آوران، برای افروختن جنگ فرامرزی وطن نه باشیم. جنگ طالب با آخوند ایرانی، سودی به ما نه دارد. ایران که طالب را پرورید و به کشتار من و تو فرستاد، از ما پرسانی نه کرد. نه طالب از ماست و نه آخوند ایران دوست ما. با شکست اروپا و آمریکا و انگلیس در اوکرائین، شکست سیاسی آنان در معادلات پاکستان، هم، دست بلند چین و کشور های مقتدر منطقه را به پوز همهی شان کوبید. من که بر خلاف دید دگر دوستان به باور ارزشمندی کشوری نزد جنرالان پاکستانی متکی بودم و میباشم. بار دگر تأکید میکنم که با وجود اوج خیانت و اختلاس و دستبرد جنرالان ارتش، پلیس و سی. آی. اِی به داشته داشته های ملی شان،. آنان هرگز کشور شان را دستحوش بحران سیاسی نه میکنند. بحث مهم دیگر هم راه اندازی مداخلات بیشرمانهی ذلیلزاد به طرفداری علنی از عمران خان پشتون تبار یا حد اقل پشتون اندیش پاکستان و نشانه روی های دشمنانهی او با آصف منیر است. تا آنجا که ارتش پاکستان ذلیلزاد را ذلیل ساخته و اخطار دادندش که از پولگیری و لابیگری برای عمران خان دوری کن. به یاد داشته باشیم که حتا اگر همهی قدرت ارتش در دست پشتون های پاکستان باشد، افسران ملیگرا و رادیکال و پنجابی هایی که خود شان را مالک بلا قیدوشرط پاکستان میدانند، هرگز به غیر پنجابی ها اجازهی حکمرانی به پشتون یا بلوچ یا خیبر پاکستان را نه میدهند. چنانی که پشتون های خیبر بار ها و بار ها، داشتن علایق قومی و هویتی میان خود شان و پشتون افغانستان را رد کرده اند. موردی که ایران و تاجیکستان و ازبیکستان و ترکمنستان و کشورهای هم مرز و هم زبان مان در طول خطوط مرزی و جدا شده توسط عبدالرحمان خان و دگر خانان بی کفایت بر خلاف پاکستان، دارای مراودات حسنه با مردمان جدا شدهی دو سوی خط ها که در اجبار تاریخ گیر افتاده اند میباشند. بدخشان ها نمونهی از آنهاستند. مگر ذلیلزاد چرا برای مرزهای جدا شدهی شمالی و غربی افغانستان اشک تمساح نه میریزد؟ جدایی پاکستان از بلاک آمریکا و اروپا و لغزیدن در دامان مستطیل روسیه، هند، چین و ایران٫ آخرین و دگر بهانهی منطقهیی و دارای مشترکات وضعالجیشی حتا میتواند منجر به ختم عقلانی تنشهای دو کشمیر میان هند و پاکستان، کاهش تنش های مرزی در مرزهای سیستان و بلوچستان ایران و پاکستان به نفع هر دوکشور شود. مرزهای افغانستان و پاکستان از ادعا های منجمد و بی حاصل دو طرف جان سالم به در ببرند و مردم، در هردو سوی مرز دیورند نفس راحت بکشند. ارچند با چوکیداری طالبانی در افغانستان این کار ها میسر نیستند. ولی ملت افغانستان همین حالا پوز ذلیلزاد را به خاک بمالند.
نوشتهی محمدعثمان نجیب