افغان موج   

پوهندوی شیما غفوری

موضوع تدوین قاموس زبان دری قبلاً در پورتال افغان جرمن آنلاین مطرح گردیده است. من منحیث یکی از همکاران تهیۀ این قاموس میخواهم نکاتی را در ارتباط با ضرورت تدوین این قاموس با شما علاقه مندان فرهنگ و ادب با طرح سؤالی در میان گذاشته از نظرات نیک تان در زمینه مستفید شوم.

آیا کلمۀ «توت زمینی» ارزش درج در کتاب را دارد؟

با این پرسش میخواهم هر یک از خوانندگان محترم را مخاطب قرار بدهم، تا لحظه ای در مورد بیاندیشند و بدون هر نوع پیشداوری برای خود شان آنرا جواب بدهند.

من شخصاً به حیث متخصص علوم زراعتی با تمام مسؤولیت و در حضور عقل انسانی ام به آن جواب مثبت میدهم و لازم میدانم که این کلمه حق درج در یک کتاب را دارا میباشد، که آنرا لغتنامه، قاموس و فرهنگ می نامند.

هنگامیکه خواستم تعریف توت زمینی را در لغتنامه های موجود زبان فارسی پیدا نمایم، متاسفانه در مورد چیزی را نیافتم. گویا چنین چیزی در حوزۀ فارسی زبانان وجود ندارد. بعداً به پالیدن سایر میوه جات و سبزیجات شروع نمودم. کچالو، مُلی سرخک، مُلی، کیله، گندنه، سمارق،و صد ها کلمۀ دیگر که مردم افغانستان نسل در نسل از آن استفاده مینماید، در هیچ قاموس زبان فارسی که از جانب ایرانی ها به نشر رسیده است، وجود ندارد. آنها ملامت نیستند که کلمات مخصوص افغانستان را در قاموس های شان داخل ننموده اند. زیرا ایرانی ها برای این نوع اشیاء کلماتی دیگری دارند و یا آنرا جدیداً اختراع نموده اند. کلمات متذکرۀ بالا در قاموس های ایرانی چنین درج گردیده اند: توت فرنگی، سیب زمینی، تربچه، ترب،  موُوز، قارچ  ...

حال شما تصور نمائید که یک شاگرد مکتب در کابل میخواهد بداند که کچالو از لحاظ مارفولوژی کدام قسمت نبات است. لغت نامه های موجود زبان فارسی را باز می کند، چیزی نمی یابد. گویی اصلاً کچالو وجودی ندارد. د رحالیکه اگر ما افغانها یک قاموس را تهیه نمائیم، این شاگرد در ضمن تعریف کچالوخواهد دانست که این خوراکه شکل تغییر یافتۀ ساقۀ زیر زمینی می باشد.

شاگرد دیگری در یکی از کتابها در مورد قارچ هامی خواند این وظیفۀ دانشمندان است که برای شان در قاموسی بنویسند که قارچ هاهمان سمارق هایاند که گاهگاهی بالای دستر خوان شان حضور به هم می رساند.

لهذا تهیۀ فرهنگ فارسی دری یک ضرورت زمان است. هرگاه حالا به کلمات رایج در افغانستان توجه صورت نگیرد، به تدریج بسیاری کلمات مروج از حافظۀ فرهنگی جامعه محو شده، در ادبیات و کتب علمی مورد استعمال پیدا ننموده و از بین خواهند رفت.  چنانچه کلمۀ «قوغ»یکی از کلمات بسیار رایج در زبان دری است که به آن گل آتش هم گفته میشود. در یکی از سروده هایم کلمۀ قوغ استفاده شده بود. یکی از استادان برایم گفت که استعمال این کلمه در ادبیات نوشتاری مناسب نمیباشد. قوغ و همچنان گل آتش در هیچ یک از فرهنگ های موجود فارسی وجود ندارند. آیا میتواند یک ادیب حاذق برایم بگوید که معادل "ادبی" این کلمه چه می باشد، که دقیقاً همان چیزی را ارائه نماید که ما افغانها به نام قوغ می شناسیم؟ هرگاه این کلمۀ زیبا که در نظر و در فکرهر فارسی زبان افغانستان یک جسم معینی را تداعی می نماید، در یک کتاب، مقاله، شعر، قاموس ...ذکر نگردد، آیا این کلمۀ کهنسال بالاخره از بین نخواهد رفت؟ این نوع مثال ها به تعداد کافی موجود اند، که ضرورت ثبت را در یک فرهنگ لغات دارند.

تهیه فرهنگ کلمات فارسی دری را نباید به هیچ وجه دشمنی با ایران و زبان فارسی ایران تلقی نمود و نباید آنرا لباس عداوت با ایران و زبان فارسی ایران پوشانید. بر خلاف تهیۀ فرهنگ دری یک ضرورت تاریخی برای حفظ داشته های زبانی مردم افغانستان میباشد. این کار از نفرت و دشمنی با دیگران آب نمی نوشد، بلکه سرچشمۀ آنرا مهر بی پایان به کلتور و زبان ملت افغانستان تشکیل میدهد که در فرهنگ جهانی گنجینۀ دیگری را افزون خواهد نمود. افزایش یک قاموس جای قاموس های دیگر راتنگ ننموده، بلکه باعث شگوفایی و انکشاف سایرین میگردد.

هرگاه شخصی این کار آغاز شده را دور از صلاحیت علمی تهیه گنندگان آن بداند،  بهتر است که قبل از رد و حتی ممانعت آن، منتظر بماند و ببیند که نتیجۀ کار آنها چگونه خواهد بود. در صورتیکه  نتایج مثبت بود، در حقیقت یک کار بزرگ ملی و فرهنگی انجام گردیده است، ولی اگر به نظر وی کافی نباشد، در آنصورت حداقل بنای یک کار فرهنگی گذاشته شده است که دیگران میتوانند آنرا تکمیل نموده و به اوج برسانند.  پس ضرورت قضاوت های منفی و دلسرد کننده  قبل از وقت وجود ندارد. این کاری که امروز توسط یک عده شروع گردیده است، باید سالها قبل انجام می یافت. عدم موجودیت یک فرهنگ زبان دری یعنی فارسی ایکه در افغانستان صحبت میگردد، نباید معنی تداوم این حالت را داشته باشد. دانشمندان افغانستان مسؤولیت حفظ کلماتی را دارند، که در طول قرن ها از جانب باشندگان این مرز و بوم ایجاد گردیده و عملاً با استفاده از همین کلمات صحبت می نمایند.

تهیۀ فرهنگ زبان دری که ضرورت تاریخی است، بر پایۀ نفرت نه، بلکه بر اساس محبت صورت

می گیرد و بنای مخزن کلماتی را می گذارد که در آینده قابلیت انکشاف بیشتر را دارا میباشد. زیرا

این فرهنگ با پروگرام کامپیوتری معینی ساخته میشود  که برای توانمندی بیشتر به دست نسل های آینده سپرده خواهد شد. این کار داوطلبانه و رضامندانه ضرورت تصویب و اجازۀ مقامات رسمی کشور را نیز دارا نمی باشد، زیرا این عمل چنان یک کار علمی است که هر لغت اش قابلیت ارزیابی و مقایسه با اصل موجود راخواهد داشت. در حقیقت هر اشتباه که در جریان کار کردن رخ میدهد، قابل اصلاح و عفو خواهد بود، ولی کار نکردن در این بخش چنان اشتباهی است که نه قابل اصلاح است و نه قابل عفو.

باید عرض شود که این قلم ضرورت فرهنگ را در خصوص رزاعت مورد ارزیابی قرار میدهد، مبرهن است که آگاهان دیگر در مسایل دینی، تاریخی، جغرافیه، ادبیات، طبابت، تخنیک، ستاره شناسی، بیالوژی، تکنالوژی ودیگر بخش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی همکاری نموده و لغات معمول و ضروری در جامعه ما را درین قاموس داخل خواهند نمود.

با تشریح مختصر وظایفی که دانشمندان برای ایجاد چنین قاموس پیش رو دارند، آرزو دارم تا متخصصین بخش های مختلف علوم این دعوت را لبیک گفته و با تشکیل گروپ های کاری لغات و مفاهیم مربوط به شقوق مختلفۀ این قاموس را به کمک همدیگر تکمیل نمایند و از این طریق خدمتی را برای فرهنگ و مردم خویش انجام بدهند. ملتی که در نبود صلح و دولت غمخوار،  در چهارگوشۀ دنیا آواره شده است، برای حفظ داشته های ملی خویش باید قادر گردد که قطع نظراز امکانات اداری و تمویلی با ارادۀ محکم و عشق بی پایان به صورت داوطلبانه و رضامندانه مسؤولیت خویش را در برابر نسل های آینده انجام بدهد.

به امید پشتیبانی  فعال شما ازاین کار سترگ ملی !

 

تبصره ای افغان موج

محترمه خانم شیما غفوری !

از اینکه شما پوهندوی هستید و از نادان ها زیادتر فکر میکنید جای خیلی افتخار است. اما باید بدانید و اگر نمیدانید پژوهش کنید که  در زبان فارسی دری که گوینده ای اضافه از یکصد و پنجاه ملیون نفوس را دارد واژه ها در گفتار و نوشتار چه ارزشی دارند.

عده ای فایشست های بیخرد که نمیخواهم نام های پلید شانرا ذکر کنم آنچه ما از گذشته های خیلی دور داشتیم را میخواهند شاخ و دم داده و آنرا مثله کنند. فارسی نه دری...؟

چه فایده به حال شان خواهد داشت اگر فارسی فراموش شود و دری  جای آنرا بگیرد؟ شاید فایشست های زبان غیر فارسی دری در افغانستان که همه اصلیت نژاد و قوم و فرهنگ را به زبان ترجیع میدهند و در مسند قدرت امریکا ـ انگلیس پیشوا هستند...!  با همین ترفند ها مردم را بازی دهند. ولی تاریخ ثابت کرده است که ریاکاری نمیتواند رقیب حقیقت باشد.

قاموس های زبان فارسی دری در دسترس همه مردم قرار دارد. این قاموس در گفتار روزمره مردم در جغرافیای افغانستان عمومیت دارد. در کابل بادرنگ میگویند. در غرب افغانستان چون فراه، هرات، بادغیس و غورات خیار میگویند. در کابل تربوز میگویند و در همین حوزه هندوانه میگویند. در کابل طوی میگویند و در همین حوزه عروسی میگویند. در کابل بودنه میگویند و در همین حوزه کرک میگویند ووو ...

مثال اینگونه اختلافات زبانی را در هرگوشه وطن ما افغانستان میتوانید مشاهده و تحقیق کنید...

اگر شما هم از همصحبت های هاشمیان، مسعود فارانی، ولی احمد نوری، ملالی موسی نظام و عده دیگر از فایشست های افغان ملتی هستید باید بدانید که قرن بیست و یک را نمیشود با دروغ و ترفند به قرنهای هیچ برگرداند.

در وطن ما بیشتر از زبان فارسی دری به زبان شیرین پشتو واژه خلق شده است. از پوهنتون شروع تا زیژنتون و درملتون... رتبه های نظامی را که نپرس... نام های که در اماکن هزار ساله وطن ما چون سبزوار، فوشکان، قره تپه، فوشنج و حتا بخش های شمالی وطن عزیز ما طی یک قرن اخیر گذاشته شده است. از هزاران میگذرد.

من نمیگویم و در حقیقت هیچ یکی از مردمان در افغانستان تا حالا قبول نکرده اند که عوض سمارق قارچ بگویند. اما قارچ یک واژه فارسی دری است حال فرقی نمیکند که سیصد سال قبل این مردم سمارق را قارچ میگفتند و یا امروز ..

باور داشته باشید که تا حالا من در نوشته های یکی از افغانستانی ها ندیده ام که به عوض ملی سرخک  تربچه نوشته باشد و یا کچالو را سیب زمینی و یا سمارق را  قارچ و نمیدانم شهبانو و واژه های ایرانی را آورده باشند. در حالیکه بیسوادترین آدم فایشستی چون مسعود فارانی که از معلم ایرانی اش در المان  تفرقه افکنی میاموزد چنین تهمتی  را آورده باشد.

کسی اگر بخواهد توت زمینی چه که کرم زمینی را هم میتواند توانایی آن بدهد تا در زمین زندگی کند و در زیرزمین نشو و نما و نسل آفرینی نماید.

 

افغان موج