پروژۀ مصالحه و شریک ساختن طالبان در قدرت سیاسی هرچند سالها قبل با راه اندازی "شورای عالی صلح" و مخارج هنگفت منابع مالی در این زمینه در دستور قدرت حاکمه و حامیان جهانی آن قرار گرفته بود ولی از 12 اکتبر سال پار مسألۀ صلح میان امریکا و طالبان به صورت جدی با اولین دور مذاکرات مستقیم نمایندهگان آنها در دوحۀ قطر رسمیت یافت.
در متن و بستر وضعیت جدید جهانی و منطقهیی و منافع قدرتهای بزرگ سرمایه داری امریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه و کشورهای دیگر منطقه از جمله ایران و پاکستان به نوعی از اجماع برای شکل دادن به آیندۀ سیاسی افغانستان و ایجاد نظم و ثبات در این منطقۀ پر آشوب رسیده اند که در آن قرار نبوده و نیست که خواست و مطالبۀ مردم از آن میان کارگران، زنان و جوانان مورد توجه باشد. از همان آغاز تهاجم نیروهای نظامی امریکا در اکتبر 2001 به سیاق گذشته شاهد همسویی امریکا و نیروهای اسلام سیاسی در وجوه مختلف آن بوده ایم. اگر ملا عمر رهبر امارت اسلامی طالبان به درخواست تحویل اسامه بن لادن رهبر القاعده پس از حادثه 11 سپتامبر به قدرت حاکمۀ امریکا عمل کرده بود، دولت نیوکانها به رهبری جان واکر بوش به جهنم بر پا داشته شدۀ "امارت اسلامی" طالبان در افغانستان که امپریالیسم امریکا در همراهی پاکستان و کشورهای عربی حوزۀ خلیج خود یکی از معماران آن به شمار میرفت کاری نداشت. اما آنچه که بعدا در بوق و کرنا شد از جمله "رهایی زنان"افغانستان تلاشی برای توجیه مداخلۀ نظامی و مشروعیت بخشیدن به اشغالگری و تجاوز عریان امپریالیستی بود.
از همان آغاز عزم سیاسی در از میان برداشته شدن کامل طالبان وجود نداشت. زیرا استفاده از اسلام سیاسی همچنان یکی از گزینه های عمده در سیاست خارجی امریکا و متحدان اروپایی آن ها از جمله در افغانستان بود. به همان دلیل بخش عمده یی از رهبران طالبان با هواپیما های نظامی پاکستان همراه با نظامیان پاکستانی به مأمن امن پاکستان انتقال داده شدند تا دوباره به عنوان یک گزینه مورد استفاده قرار گیرند. با وجود این همه کشتار و جنایت لجام گسیخته و تباهی هست و بود مردم زحمتکش از چند سال بدین سو است که بورژوازی جهانی و رسانه های مواجب بگیر آن از جنایتکاران طالب قباحت زدایی نموده و چنین در اذهان مردم عاصی از جنگ، فقر و جنایت القاء میکنند که جز گزینۀ صلح و آشتی با طالبان و شکل دادن به امارت اسلامی که در آن همۀ نیروهای ارتجاعی از مذهبی و ناسیونالیست تا نیولیبرال سهم داشته باشند راه دیگری نیست.
هجده سال پس از مهندسی ساختار سیاسی و ادعای "دموکراتیزاسیون" حیات اجتماعی و "رهایی زنان" که در حقیقت چیزی جز تداوم جنگ، بربریت، فقر و محنت نبوده، بار دیگر دارند به بهانۀ صلح و امنیت و بدون دخالت و نقش مردم در تعیین سرنوشت شان امارت اسلامی سرمایه را در مشارکت طالبان و سایر نیروهای مرتجع و جنایتکار اسلامی از بالا بر گردۀ مردم آزادیخواه اعم از زن و مرد تحمیل کنند. همۀ فعل و انفعالات سیاسی در افغانستان از تأخیر در برگزاری انتخابات تا تأخیر در اعلام نتایج آن همه تابع یک پروسۀ موازی یعنی مصالحۀ امریکا با طالبان و به نتیجه رسیدن آن بوده است. با وجود اعلام شدن نتیجۀ کارنیوال انتخابات به نفع اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور از جانب کمیسیون "مستقل" انتخابات همۀ جناح های رقیب از جمله تیم "ثبات و همگرائی" به رهبری عبدالله عبدالله با نپذیرفتن نتیجۀ اعلام شده و اعلام حکومت موازی تحت عنوان دولت فراگیر و همه شمول عملاً زمینه را برای تسریع شکل گیری ساختار سیاسی جدید و به ثمر نشستن پروژۀ صلح امریکا و طالبان مساعد ساخت. قبول تأخیر در برگزاری مراسم تحلیف ریاست جمهوری از جانب غنی و عبدالله به دستور قدرت حاکمۀ امپریالیسم امریکا نشان داد که این بورژوازی جهانی و قدرت حاکمه در امریکا است که بر محور استراتژی و منافع کلان سیاسی و اقتصادی اش در معادلات منطقهیی و جهانی ساختار سیاسی مقتضی را شکل و سازمان میدهند و مهرۀ کارآمد را در راستای اجرایی شدن سیاستها و اهداف مطمح نظر شان همانند هجده سال گذشته انتصاب و به مسند قدرت خواهد نشاند. خلیلزاد نمایندۀ دولت امریکا در همراهی با قدرتها و دول منطقه در پایان انجام مأموریتش برای شکل دادن به آیندۀ سیاسی افغانستان به رهبری و مشارکت طالبان رسیده است و توافق نامۀ حاصل از آن امروز شنبه 29 فبروری 2020 در دوحه قطر، از جانب خلیلزاد به نمایندهگی امریکا و ملا عبدالغنی برادر معاون دفتر سیاسی طالبان در حضور مایک پومپئو وزیر خارجۀ امریکا و ناظرانی از چین، روسیه و کشورهای دیگر به امضا رسید.
این روشن است که مردم از خشونت و جنگ و نابرابری و فقر به ستوه آمده اند و خواهان آرامش و امنیت اند. قدرت حاکمه و حامیان جهانی آن و قدرت های منطقهیی از جمله جمهوری اسلامی ایران شریک پروژۀ شکل دادن به "امارت اسلامی سرمایه" اند و زمینه های شکلگیری آن را از طریق تأمین منافع خودشان دارند ضمانت مینمایند؛ قدرت حاکمۀ امریکاو سران قدرت سیاسی در افغانستان تمام مصائب اجتماعی از ستم جنسیتی تا بیکاری، فقر و جنایت را حاصل جنگ و منازعۀ جاری میدانند و بر همین اساس حاضرند که گشایشهای نسبی یی مانند آزادی بیان، مشارکت زنان، انتخابات و ... را که این همه به آن به عنوان دستآورد مباهات میشود و طی این چند سال مردم به آنها دست یافته اند قربانی منافع استراتژیک خود شان برای دست یافتن به نوعی از ثبات سیاسی سازند. اما واقعیت امر این است که "صلح"نیروهای ارتجاعی و تمام پروژۀ به راه افتاده حاصلی جز استحکام هرچه بیشتر قدرت نیروهای ارتجاعی حاکم و تداوم فقر، ستم و نابرابری در اشکال دیگری برای اکثریت مردم کارگر و زحمتکش در پی نخواهد داشت.
وضعیت جدید و واقعیت جاری جامعۀ افغانستان به روشنی نشان داد که راه حل های بورژوا-امپریالیستی نمیتواند منجی مردم از بربریت و توحش و رسیدن به آزادی و رفاه باشد. نقطه مقابل تحولات سیاسی در افغانستان که اجماع جهانی و منطقه یی برای شریک کردن یک ارتجاع اسلامی در حاکمیت افغانستان است، مبارزات مردم ایران از دیماه 96 تمام اشکال حاکمیت اسلام سیاسی در اپوزیسیون و حاکمیت را زیر فشار گذاشته و میرود تا با پیروزی مردم یک ضربۀ مهلک و کشنده به تمامی جریانات اسلام سیاسی در منطقه بزند. راست بورژوایی در ایران از سلطنت طلب تا جمهوریخواه و مجاهد و ناسیونالیست که بعضاً به حمایت امریکا دل بسته اند، همهگی با رژیم اسلامی اختلاف سیاسی دارند و سیستم اقتصادی نیولیبرال رژیم اسلامی را حفظ خواهند کرد در تلاشند تا با حفظ ارگانهای سرکوب همین رژیم هرگونه مخالفت کارگران و زحمتکشان را سرکوب کنند. علیه یک چنین آیندۀ شومی، اتحاد جنبشهای کارگری، دانشجویی، زنان، رفع ستم ملی و اعتراضات معلمان و بازنشستهگان قرار دارد که در تلاشند پس از رژیم اسلامی سیستمی را ایجاد کنند که بر محور سود صاحبان سرمایه و صنایع نچرخد و برای مردم ایران رفاه و آزادی به وجود آورد.
مشارکت طالبان در قدرت و شکل دادن به یک ساختار سیاسی جدید چه تحت نام "جمهوریت" و چه "امارت" به معنی ختم مصائب مردم و پایان یافتن کشتار ، بربریت و جنایت نیست. همین امروز دارند پرچم داعش را به عنوان بدیل طالبان به رسم تدوام فاجعه به اهتزاز در میآورند تا حضور نامیمون شان را در منطقه و افغانستان مشروعیت بخشند. بناءاً برای رهایی از این وضعیت و دستیافتن به یک صلح پایدار و واقعی باید صف ملیونی جنبش آزادیخواهانۀ مردم از زن و مرد را که به راه حل های ارتجاع بورژوا-امپریالیستی توهمی ندارند شکل داد. ترسیم یک چنین افقی و شکل دادن به آن یگانه گزینۀ معقول و مطلوب برای رسیدن به صلح واقعی، که در حقیقت رهایی از وضعیت جاری و سازمان دادن یک جامعۀ عاری از ارتجاع، ستم و نابرابری است میباشد.
سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان و اتحاد سوسیالیستی کارگری از فعالان جنبش کارگری، نیروهای سوسیالیست، آزدایخواه و جنبش های عدالتخواه و مترقی از جمله جنبش برابری طلبانۀ زنان می خواهند که برای شکل دادن به یک چنین الترناتیوی تلاش ورزیده و گام های عملی و نظری جهت دستیافتن به آن را بر دارند.
زنده باد سوسیالیسم!
سازمان سوسیالیستهای کارگری افغانستان
اتحاد سوسیالیستی کارگری
10 حوت/ اسفند 1398 ؛ 29 فبروری 2020