افغان موج   

بدخشانی‌های عزیز! واخان را نگه‌دارید.

هدف آن‌جاست غافل مه شوید.

مردم عزیز و‌ بومی همه اقوام شریف در شمال!
نگذارید، وزیرستان شمالی شوید. کانال قوش تیپه دامی‌ست به نفع پشتون خیبر و جنوب.
جهان آمپریالیسم، سخن‌گوی طالبان شده، هوشیار شوید.

 

شورای امنیت سازمان ملل که تنها نامی از آن باقی‌ست، طی اعلامیه‌یی از احتمال برکناری. کُد هیبت‌الله توسط خلیفه حقانی یادکرده است. این شورا، به همان اندازه بی‌خرد است که مردم افغانستان و جهان هزار بار باخرد‌تر و داناتر از آن‌ هستند. سکوت دوساله‌ی جهان پلید غرب نسبت به کشتار ملت افغانستان، برای برآورده شدن اهداف سیاسیون غربی مایه‌ی ننگ به دموکراسی های جهان می‌باشد. چه‌گونه ممکن است شورای امنیت جهانی بدون سنجش و یا آگاهی آگاهانه یا تصمیم‌گیری برای علنی سازی یک چنان حادثه‌ی بزرگ در کشوری که برای تروریستان تسلیمش کردند، ادعا کند که حقانی خلیفه، خلیفه‌ی پادشاه ساز است؟ دوستم پادشاه ساز را که همه جهان می‌شناخت. حالا حقانی پادشاه ساز را ملل متحد شناخت و به جهان شناساند. آن کسی را که همین جهان برای هر اطلاع منجر به گرفتاری یا کشتن او، (خلیفه)، ده میلیون دلار جایزه گذاشته است. جانان ببین که عجب حماقتی‌ست در این جهان. این طرح تازه‌یی‌ست برای وزیرستان‌سازی شمال افغانستان در برابر روسیه و آسیای میانه. هم‌چنان اسکان دادن علنی ناقلین پشتون از آن‌سوی خط دیورند و پشتونستان سازی شمال. حقانی خلقه هم به همین منظور از سوی آمریکا وظیفه گرفته و به دشت لیلی رفت. غافل از آن که هرجای این کشور برای شان دشت لیلی دگری‌ست.افغانستان کشوری که ۹۹ در صد، رهبر نماهای بدبخت غیر پشتون آن هرگز آدم نه شدند و نه می‌شوند. سیاست‌‌مدار که در افغانستان انگشت شمار داریم. کلان‌کار بی‌شمار. ولی برخی موارد به دست خود ما انسان ها هم اند. مردم افغانستان شمالی باید تکان بخورند. چرا، یک نوجوان پنجاه یا شصت سال پیش می‌توانست هم کار کند، هم مبارزه کند، هم درس بخواند و هم در خدمت مردم باشد، ولی، حالا همه مردم نه می‌توانند؟ حالا که عصر روشن‌گری و عصر امکانات مدرن است، چرا از توانایی های جوانان تان استفاده ‌ی مثبت نه ‌می‌کنید؟ جهان به سرعت دید چشم تان دورتر از شما می‌رود. اگر خود تان را برای مقابله با ناملایمات آماده‌ نه سازید، اگر همه حواس تان را برای مقابله با زورمندان ‌گماشته‌شده‌گان دست‌گاه های جاسوسی دنیا آماده نه کنید. همان گونه که وطن تان را از دست تان گرفتند و به تروریسم سپردند، همان‌سان هم هر برنامه‌ی دگری برای راندن تان از سرزمین های تان را بر ضد تان عملی می‌کنند. اعلامیه‌ی شورای امنیت ملل متحد که اخیراً پخش شد، نشان می‌دهد که جهان بدبخت بالای خون و سرزمین من و شما معامله می‌کند. تروریسم پدیده‌یی نیست که من را بکُشد و ترا زنده بماند. دیدید که چه‌گونه مغزهای بیش‌ترین جوانان مان را شست‌وشو کرده و ایشان را به نام دین و اسلام به قربان‌گاه‌ها می‌فرستند؟ برای تاجران غربی و متحدان شان، دین اهمیتی نه دارد. فقط به نام دین است که شما ها را به کشتن می‌دهند و خود شان سود می‌برند؟ گاهی که پدر یا برادر یا خویشاوند تان از شما دعوت می‌کنند که خود تان را انتحار کنید، از ایشان بپرسید که خود شان چرا انتحاری نه می‌کنند. نیروی به شدت جوان افغانستان در تمام قلم‌رو کشور توسط دلالان آمریکا و غرب برای مقاصد دشمنانه‌ی شان استخدام می‌شوند. یکی از این نقیصه ها، نابود شدن نیروی جوان افغانستان است. برای غرب و پاکستان و حقانی ها و هیبت‌الله ها و دگر تروریستان مهم است که جوان افغانستان کشته و شهید شود و از بین برود و آنان در قدرت و ثروت و رقابت باشند. شما ببینید از هزاران انسان جوانی که کشته شدند، چه باقی ماند؟ یکی دو نمایش فریبنده برای تان می‌دهند تا باز هم شما را به کشتار و کشته شدن تشویق کنند. برای تروریست‌های طالبانی مهم نیست که تو جوان پشتون هستی یا جوان هزاره یا جوان ازبیک و تاجیک یا نورستانی و پشه‌یی ووو…برای تروریست ها مهم است که تو کشته شوی و آنان قدرت داشته باشند. به خانه‌ و پدر و مادر ‌و خواهر و برادرت فکر کن. این روز ها دیده می‌روی که تروریست های طالبانی به حمایت مستقیم آمریکا و غرب، چه‌گونه کشتار را در بدخشان و تخار و بلخ و سمنگان و هر گوشه‌ی دیگر کشور به راه انداخته اند. برای آن که خود در قدرت بمانند. عیش و نوش آنان را ببینید و ناچاری و فقر و ناداری خودتان و خانه‌واده‌ی تان را ببینید. یک بار به طور راستی‌آزمایی ببینید که خون شما، جان شما و حیات شما برای رهبران طالبان چقدر ارزش دارند؟ هیچ. جوانان تحصیل کرده‌ یا آگاه ما بدون حس تعلق قومی و خونی و زبانی پیش خود محاسبه کنند که در کشته شدن آنان چه کسی منفعت می برد؟ یا از زمانی که شما برای دفاع از این رهبر نماهای تروریست بی‌سواد و آدم‌کش استخدام شده اید، ببینید چه تغییراتی در زنده‌گی شما آمده اند؟ وقتی ما خود کاره‌یی نیستیم، ناکاره‌گی را به دیگران توصیه نه کنیم. به گونه‌ی نمونه‌ اگر یک جوان ام‌روز می‌تواند تا ۴۸ بیدار باشد و مستی کند یا تا ۷۲ ساعت هم اگر بگذاریدش مصروف سرگرمی باشد. مگر او نه می‌تواند به خاطر وطن،‌خانه‌واده و فامیل خود، خود را وقف کند؟ من کسی را برای سیاست دعوت نه می‌کنم. من جوان را برای خود جوان دعوت می‌کنم. می‌گویم، دنباله رو نه باش. امنیت دزدها و اولادهای شان را نه‌گیر. تو انسان شایسته تر از او بچه‌ی جنرال و وزیر، وکیل یا قوماندان باسواد یا بی‌سوادی هستی که بروی و امنیت او را بگیری. عمرت را در دروازه باز و‌ پیش کردن بگذرانی. این حرف ها پوچ و میان تهی نیستند. این‌ها، حرف های تجربه اند. من شخصاً مزدور یک دکان و چند دکان بودم. حتا در شهرنو مقابل مسجد حاجی یعقوب شاگرد دکان کاکا رحیم بکس فروش بودم. کار خودش را که می‌کردم، یک دکان‌دار همسایه ‌داشتند از چاریکار عظیم‌الله و برادرش حکیم‌الله نام داشتند که معلم بود. کاکا رحیم حتا من را گاهی مجبور می‌کرد که نجیب بچی حکیم الله خان و سودای خانه‌ی او را هم برسانم. ولی من فکر مردم که باید از این ذلت بدر آیم. و کار کردم. حالا شاید نجیب چهل ساله یا پنجاه ساله شده باشد، اگر من نه می‌جنبیدم، حالا هم اولادهای نجیب و نواسه های حکیم‌الله چاری‌کاری مکتب و خانه می‌بردم. آقایان رهبر نما! وقتی در خود تان همتی نیست، بر دگران توهین روا مه دارید. چرا جوان برای رهیدن از اسارت مزدوری یک قوماندان و یک وکیل و یک وزیر به پشتیبانی ضرورت داشته باشد؟ چرا خرد خود را به کار نه برد؟ هیچ کسی در جهان قبری از گرسنه یا کشته شده از فقر را نه دیده است. مردم را تنبل آموخته نه کنید. هرگونه سکوت و هر استقبال خموشِ تبارگرایانه از خرابی اوضاع در شمال افغانستان و حالا، جا به جا سازی علنی تروریست‌های خیبر و پاکستان، استشمام بوی گاز کشنده است‌ که پخش شده. اگر نه جنبیم،‌ همه نابود می‌شویم تا زمانی که هوش‌ و حواس ِمان برای برده‌گی به دگران باشند و خود را از بندها نه رهانیم، همین حالی را داریم که داشته ایم. چه بدخشی باشیم،‌ چه تخاری و هراتی و شمالی و جنوبی و چه شرقی و چه غربی. ما، در غم کسانی شریک باشیم که به دست اجنبی ها شهید و اسیر ظلمت می‌شوند. یعنی همان مردم بی‌چاره. من هرگز با کسی غم شریکی نه‌دارم که من و مردمم را برای بقای خود قربان کند و ناقلین را بیاورد. خدایش هرگز نه بخشاید. از الف تا ی، هیچ یک ما، پدران و‌ پدر کلان های ما،‌ مبرا از جبر روا داشتن برای خود نیستیم.‌ سه صد سال از شاه و سلطان رییس جمهور، اجنبی پشتون در مقابل تِربُور های شان دفاع کردیم. سرانجام آنان دوباره یکی شدند و ما خودِ ما بَرده ماندیم. من ترجیح می‌دهم برای پرداختن به رفتنِ این یا آن دزد به وطن، به آینده‌ی رهایی وطن مبارزه کنم. پشتون سیاسی اقتدارگرا همین خصوصیت را دارد و شکوه از آن ها معنای دادنِ اهمیت به‌ ایشان است. طالب پشتون و تسلط پشتون پاکستان و برگشته ها هم همه پشتون. ۹۵٪ بخواهیم، نخواهیم یکی اند.متوجه باشیم که در اجتماع انسانی تناسب ارزش ها فرق می‌کند. نه از لحاظ کرامت انسانی که پروردگار ... لقد کرمنا اعطایش کرده، بل از منظر کنش و منش و بینشی که زنده گی روزمره‌ی او را احتوا و مدیریت می کند. مهم نیست که با کی مخاطب استی مهم است با کدام آدم مخاطب استی.
دنیا ارزش های زیادی دارند که دور از مجلس من و شما بسیاری ها به او ارزش ها پی نه می‌برند. احساسات اندرونی مهم است که آدم از دید شیطانی نیت دیدار و گفتار و نوشتار نه داشته و به ارزش والایی که انسان و آدم دارد، احترام داشته باشد.برای درک چنان اخلاص و اخلاق باید آدم تمرکز به شناخت ها کند. ورنه بازار خرابه ها جهان را گرفته.
پیام من به تو جوان افغانستان، گفتار من به تو،‌ بدون حس تعلقی قومی و تباری و‌ محلی و خونی و زبانی است. تا به کی پهره‌دار زن وکیل می‌شوی و می‌باشی؟ تا چند امنیت حرم‌سرای حرام‌خوری قوماندانت را می‌گیری؟ تا چند تو مادون می‌‌باشی و تا کدام زمان، دروازه بازکن موتر پسر یک رهبر نمای دزد می‌باشی؟ تو چه کم‌بود از آن لعین داری که از پدر پدر ترا به گرو گرفته و از خون تو و هم‌سالان تو عیش کرده است؟ خودت را از بند دزدان سرگردنه رها کن. تو همان بزرگی را داری که آن وکیل و آن وزیر و آن رهبر و آن جنرال نه دارد. به خود بیا و بدان، تا آن‌گاه که همه مردم ما،‌ از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، در یک خود راحت‌سازی دایمی به نتیجه نه رسند و شعار های آرمانی وطن واحد و بی تحقق را کنار نگذارند، هزاران بدخشان دگر، یا پکتیای‌ دگر یا هرات و کندهار و کابل و زابل و دشت لیلی دگر ماتم‌سرا خواهند بود و ملت بی‌چاره غرقه درخون. تعهدات ملی اندیشی نیمه‌ی اول دهه‌ی شصت هرگز در افغانستان تکرار نه می‌شوند. هر چه و هر که هم به نام زعیم و رهبر و مشر بیایند همان گنداب های دست‌گاه‌های جاسوسی و قوم محور اند. چه کسی انتظار دارد که مردم شمال اجازه بدهند یک محمدگل مهمند دگری بیاید یا عبدالرحمان دگری از بستر شمال داخل شمال شود و علیه شمال ادعای مالکیت بر نفس انسان هایش را داشته شته باشد و کله منارها بسازد؟ اگر اندیشه‌‌ی عاقلانه می‌‌بود، به جای این همه در هم‌کوبیدن های بی‌نتیجه و خون‌ریزان دگران، ساختارهای سازنده‌یی برای بقا را تجربه می‌کردیم. از خم خم رفتن زیر بوریا و گفته های دروغ همه‌ی ما خسته شدیم. صد نسل دیگر هم همین‌گونه در ویرانه ‌سرایی به نام افغانستان از بین می‌روند و کشور روی ترقی را نه می‌بیند و مردم روی راحتی را. نه رهبر پشتون عاشق مردمش‌ است و نه دگر زعیم تاجیکی وجود دارد و نه رهبر هزاره‌یی، نه نخبه‌یی و نه تخمه‌یی برای اندیشه‌ی باروری در همه اقوام و زیر مجموعه های قومی افغانستان. حساسیت ها و حسادت ها و خود را بردگران تحمیل کردن ها آن ‌قدر، تار و پود مردم را نابود کرد که هرگز به کسی باوری نه دارند. روزهای دشواری که بر ملت می‌گذرند، باز هم چهار تا چهار کلاه به نام گویا کلان قوم سر می‌کشند. افتیده های جمهوری ولایت بدخشان یا ولایات دیگر، که مانند دگر همتایان بی‌مروت شان خون هزاران جوان بدخشی را ریختاندند و بر جوی خوان آنان قصر ها آباد کردند، حالا از دو روز به این طرف باز هم برای لاش‌خواری سرکشیده و به اطراف شهدا پرسه‌ی تبلیغاتی می‌زنند تا مگر منقارهای مردار شان را در خون و گوشت شهدای نا آگاه از خود بمالند.‌ همین ها بودند که شمال و شمال‌الشرق و جنوب و جنوب ‌غرب را به آتش ‌افروزی غنی خاین آماده ساختند. به یاد داشته باشیم که دلالان قدرت دی‌روز جمهوریت های قلابی، از هر قوم و هر تبار همه یکی اند. هیچ وکیل خاینی از دی‌روز شمال افغانستان با وکیل خاین جنوب افغانستان مراودات خراب نه دارند. به یقین که همین حالا هر کدام شان بین هم رفت و آمد و دادوستد دارند تا بالای خون مردم های شان تجارت کنند. اگر فکر کنیم که غیر از این است اشتباه می‌کنیم. پس بیایید به این نتیجه برسیم که افغانستان در یک گفت‌ومان بسیار سازنده‌ی مردمی، به ساختار های جنوبی و‌ شمالی و حتا غربی و شرقی چهره بدل کند. همه‌ی این قلدران اقوام که از زور بازوی من و تو صاحبان قدرت اند. اگر من و شما همه‌ ۹۹ در صد این خاینان را حمایت نه ‌کنیم و فرزندان خود را در خدمت شان قرار نه دهیم،‌ نه کمال‌ ناصری مردم شمال را اخطار داده می‌تواند، نه حاجی قدیر خیل مردم کابل را تهدید کرده می‌تواند، نه زاغ و زغن های شمال، جنوب را یا کابل نشین ها شرق را. نه یونی برای منافع خودش رقص روز را انجام داده می‌تواند، نه لالی حمیدزی برای دوستم چاه کَنده می‌تواند.‌ نه عطامحمد نور هرکاره‌ی هیچ کاره می‌باشد و‌ نه محقق و خلیلی و سرور رُفت‌گران دارایی های عامه‌ی مردم شریف هزاره. نه فرزند دوستم هر کاره می‌باشد و نه دختر غنی. این وطن تنها ملک میراثی اینان نیست. که سیاف در هر گهی یک کسی باشد و ‌چور کند و چپاول. یا کرزی هرکاری بخواهد بکند و بی پرسان. یا که یونس قانونی هر گاهی به کاهی بفروشد مان. این‌جاست که نسل جدید فقط به تجزیه فکر کند. تمام جوانان اقوام در مناطق شان قدرت را در اختیار گیرند. و همه‌ی کثافات دی‌روز و ام‌روز را به هر نامی که اند به زباله ‌دانی بیاندازند. هیچ چیز در مقابل اراداه‌ی انسان ناممکن نیست. از هر روز، در بیم بلا بودن، یک روز خود مان بلای دگران جور شویم. تا آنان هم بدانند که بر زور بازوی ما خیزک می‌زنند.‌ ورنه، عالم که اینان نیستند، خادم که اینان نیستند، دزد و معامله‌گر که هستند. چرا مگر من و شما را خدا تنها برای برده بودن به دگران آفریده؟ مگر ما سجایای عالی و انسانی‌تر از اینان نه داریم؟ مگر خرد جوانان ما نزد این نابخردان ارزشی دارد؟ نه. وقتی جوان ما مدام دیده به راه هدایت پسر چرسی یک وزیر یا یک والی یا یک جنرال یا یک وکیل و یا یک سناتوری باشد که پدر های شان ارزش آن را نه دارند. پس چرا جوان خود محله و منطقه هرکاره نه باشد؟ چرا پسر امرالله و احمدضیا و غنی و کرزی و بد و بلا در بهترین دانش‌گاه های جهان درس بخواند و چرا فرزند من، برادر من یا هم‌وطن من، امنیت جان آن پدر خاین را بگیرد که چه ‌گاهی چه عیاشی می‌کند و او برایش دست‌مال بدهد؟ طلسم های برده‌گی را بشکنید، جوانان وطن. فقط هفت ساعت پیش نوشتم که این دجالان در پس پرده با هم اند. این عکس را ببینید. دوستی یون و معنوی خان را….هنوزم ما باید اینان را حمایت کنیم؟ طالب،‌ به تنهایی نه می‌تواند یک تصمیم علنی ضدیت با مردم در شمال را اعلام کند. به خصوص که ناقلین خیبری و‌ پشتون پاکستان و گویا مخالفان پاکستان را از مرزهای آن کشور دور می‌کند. برنامه‌ی جدید ویرانی شمال روی‌کار است. اوضاع سیاسی و امنیتی به شدت و برنامه ریزی شده به وخامت می رود. در هر دو سوی نبرد یک اقلیت و یک تبار خاص برنده است. فراری ها قاصد مرگ بر بالین شان رسیده از غنی امید ایجاد اتاق فکر جنگ داشتند. در سقوط پاس‌گاه و پای‌گاه و شهرستان ها غیر از پشتون ها دیگر همه اقوام کشته و زخمی و بی خانمان شدند و می‌شوند. البته بحث نسل کشی هزاره‌ها و حالا ترک تباران به گونه‌ی سیستماتیک در جریان است. من در حیرت ام از بی‌ سروپایی برخی تحلیل گران که دی‌روز به کرزی و غنی مشوره ی ایجاد اتاق فکر جنگ را می‌دادند و حالا برآیی طالب عین مشوره را می‌دهند. به کسی که وظیفه دارد شمال و ساحات دیگر اقوام را به خون بکشاند حتا اگر تعدادی از تبار خودش هم قربانی شوند. پس مردم خود باید کاری کنند ۹۹ در صد گویا رهبران خبیث هزاره و تاجیک که دیگر قابل اعتماد نیستند و پابوس های ذلیل‌زاد پلید و درگاه طالبانی ارگ اند.

 

نویسنده: محمدعثمان نجیب