افغان موج   

 «حاشیه‌ای به جدالِ رأی و روایت»

«جدال رأی وروایت» نوشته‌ی خواجه بشیر احمد انصاری‌که چندی پیش به دستِ اهل دانش وفرهنگ قرار گرفت، سرو وصداهایی را در برگه‌هایی اجتماعی بر پاکرده است. این کتاب‌که بگونه‌ی ساده وروان  نبشته شده است، می‌توان گفت‌ مرتب‌ترین کتاب در بخش‌ش است‌که نگرش ونگاهی به دید گاهِ اهل روایت یا اهل حدیث در مورد اهل درایت دارد.

نویسنده‌‌ اش با مسند ومدرک بیان داشته‌که امامانِ اهل درایت(ابوحنیفه، ابویوسف ومحمد...) از سوی امامانِ اهل روایت(امام بخاری، حمیدی، تلامیذ آن...) تکفیر، تفسیق وکَم زنی شده اند؛ حتا سخن به‌جایی رفته‌ است که اهل درایت همیشه مورد اذیت‌های زبانی و خرده‌گیر های بی‌هوده‌ی اهل حدیث قرار داشته اند.

پس از نشرِ جدال رأی وروایت حواشی، ستایش‌نامه‌ ونقد‌هایی بالای آن صورت گرفته است‌که تااین دَم حامیانِ این کتاب زیاد می‌نماید. از ناقدان، تعدادی کاری نویسنده‌ی جدال را ناثواب خوانده واو را متهم به تفرقه افگنی وشبهه افگنی در مورد « صحیح البخاری » کرده اند. اصحابِ آن خامه‌ها قول دارند که صحیح البخاری کتابِ صحیح، قابلِ قبول ودرستِ است‌که نباید در باره اش شک کرد یاشبهه ای به آن خَلق کرد. ما درین یاد‌داشت کوتاه مکثِ داریم روی این‌که امام بخاری احادیث را چه‌طور وچگونه جمع کرده است‌، از که‌ها گرفته ودر چه‌شرایطی گرفته است‌که سخن در موردش اجازه نیست؟! این‌که آیا صحیح البخاری کتابی مملو از احادیثِ صحیح ودرستِ پیامبر است، یانه...؟

برای پاسخِ این پرسش‌ها وجهتِ دانستنِ حقایق کتمان شده واین‌که امام بخاری چه‌گونه به این‌جا رسید وچه‌گونه صحیح اش را تحریر نموده است، لازم است دانسته شود‌که امام بخاری چه‌گونه و در چه‌شرایطی به‌جمع آوری احادیث مندرجه‌ی «صحیح البخاری» اقدام نموده است و چه‌گونه سخنی پیامبر را گُرد آورده واز دهنِ که‌ها روایت کرده‌است. برای بِه‌تر دانستنِ حقیقت و پاسخ‌ بِه‌تر نیاز است‌که نگاهی به دوسَده‌ی پیش‌تر از بخاری‌-یعنی به اوج کشمکش‌ها جهت بدست آوردن خلافت وزمام داری امور مسلمان‌ها- داشته‌باشیم.

این دوسده، پر تشنج وپر گپ ترین سده‌هایی اسلامی از نگاهی حدیث سازی وکشمکش های خلافتی است. به‌گفته‌یی ابراهیم فوزی نویسنده‌ی تدوین السنه: درین دو عصر حدیث سازی به مرحله‌ی عادی رسیده‌ بود وهرکه به گونه‌ هایی مختلف به دهن پیامبر حدیث می بافت وگروهایی بودند که تحت نظر خلیفه‌ها وسیاسیون، موظف به ساختِ حدیث قلابی منسوب به پیامبر، جهت تقویه‌ی نظام خلفا، پای‌گاهِ خلافت وسیاست مداران وابسته به خلافه فعالیت داشتند(، فوزی، ابراهیم، تدوین السنه،ص۱۵۱)

به اساس روایت تاریخ وسیره‌نویسان، معاویه،خلیفه‌ی اموی، اولین کسی بود که دستور به ساختن احادیث به نفع نظام خلافه داد؛ از آن‌جایی‌که معاویه نظام را در اثری اختلاف باامام حسین، نواسه‌ی پیامبر، تصاحب نموده‌بود تعدادی زیادی از اصحاب پیامبر، به ویژه اهل مدینه، اهل کوفه ومکه‌یی ها مخالف‌ش بودند، از تهی دل راضی به زمام داری امیر معاویه نبودند وازین سبب معاویه دست به تقویه‌ی نظامش با صبغه‌ی دینی ومردمی زد، به همین اساس دستور به‌ساختنِ احادیث موضوعی داد.

ابراهیم فوزی، پژو‌هش‌گری اسلامی، درین باره می نویسد: معاویه‌که در اثری اختلافِ ذات البینی وسیاسی و...با امام حسین تکیه‌ به مسند خلافت نموده بود، مخالفین بی شماری داشت- زیرا که دلیل ومسندی محکم ومنظمِ موجود نبوده نداشت تا ثابت کند که خلافت و «امیر المومنین » شدند حق اش است. شور تر این‌که جمع کثیری از مردم حامی وهم‌سویش نبودند بل‌که صف ستیزه‌گرانش نسبت به یارانش زیاد تر بود، ازین رو وقتی‌که به اریکه خلافت تکیه زد ناچار شد تا دلیل ومدرکِ برای خویش پیدا کند که بوسیله‌ی آن نظامش را مشروعیت بدهد، دل‌های دور شده‌ی مردم را بخود نزدیک بسازد، یک نظامِ ثابت وپابرجا آماده کند و همه را زیر خیمه‌ی خلافه خویش گرد بیاورد، لذا کاری دیگری چاره‌ساز وکار آمد نیافت ودستور به ساختن حدیثِ موضوعی ومنفعتی داد وبه نفع خود وخلافت خود چیز هایی به فرمانش ساخته شد.(تدوین السنه،ص۷۱)

مطابق مسند ها وروایت‌های تاریخی وراوی شناسی، تعدادی انگشت شماری از صحابه‌ها وتابعین بودند که نخستین بار به دستورِ امیر معاویه موظف به ساخت وبافت حدیث به نفع نظام خلافه ویا« اواللامر» شدند. قصه به جایی پیش‌رفته بود که از طرف معاویه وبزرگان اموی تقدیر وتشویق می‌شدند وحتا تعدادش را در قصرهای مرکز خلافه نشیمن ساخته‌بودند که در رأس‌شان ابوهریره، پر روایت ترین صحابه‌ی پیامبر، قرار داشت.

ابوهریره، راوی پنج‌هزار وچند حدیث، از جمله‌‌‌ی کسانی بوده است‌که بعد ها در دست معاویه، خلیفه اموی، قرار داشته ومطابق دستور او حدیث می بافته‌‌ است وبعد به پیامبر نسبت می داده است.

بعد از بررسی احادیث رسول، دانش‌مندان اسلامی واصلاح‌گرایانِ دینی پی‌بردند که بیش‌ترین حدیث از دهنِ پیامبر در موضوعاتِ اطاعت از امیر یا اوللامر، اطاعت از حکام مسلمان اگر‌چه عادل نباشد ساخته شده است‌که ابوهریره راوی بخشِ کثیری این احادیث است.

ارچند بسیاری از اصحاب رسول با ابوهریره سازش نداشتند واورا متهم به قول های عجیب وغریب وروایاتِ بی سند ویا غلت فهمی می‌کردند وگاهی هم ابوهریره به پا می‌شد واز خود دفاع می‌کرد. عمر فاروق،خلیفه دوم اسلام، باری او را متهم به سرقت نمود وگفت:« سَرقت یا عدوالله...» (مشکوات المصابیح،باب المناقب)

گرچه سرقت در مورد اموال بود که پس از سبک‌دوشی او از ولایت بین النهرین رخ داده بود ولی عمر فاروق در زمینه روایت حدیث هم بااوناسازشی نداشت ودرین مورد ابوهریره می‌گوید: ما در دوران عمر حدیث روایت نمی‌کردیم زیرا او رایان‌که زیاد رویات می‌کردند را دره زد.(تدوین السنه،الخاتمه،ص ۱۹۹)

علی ابن ابی طالب،خلیفه چهارم اسلام، هم با ابوهریره رویه‌ی در خور ستایش نداشت وعایشه صدیقه،هم‌سر پیامبر، باری ابوهریره را متهم به اضافه‌گویی وغلت فهمی کرد. که همه‌ای این گفته‌ها وشده‌ها در کتوب تاریخ وسند ثبت شده است. بااین وجود بخشِ ازروایت‌های صحیح البخاری منسوب به ابوهریره می‌شود که‌بیش از سی‌صد حدیث است.

مغیره ابن شعبه، صحابه‌ی پیامبر، راوی دیگری صحیح البخاری است‌ که سال‌ها از بالای منبر کوفه به دستور امیر معاویه به علی ابن ابی طالب طعن ولعن می‌فرستاد. آیا کسی‌که بگونه‌ی آزاد در پیش‌گاه مردم به علی طعن می‌فرستاد ازش بعید است‌که در شان معاویه وقوه خلافه او حدیث جعل کند؟ نه، بعید نیست وروایت‌های داریم‌که نشان می‌دهد مغیره ابن شعبه متهم به جعل سند به دهن پیامبر شده‌است.

اموی‌ها وخلافه داران خود نقش اساسی‌ ای را در جعل حدیث به حمایت از خلافت‌شان بازی کرده اند که کتاب‌هایی امام طبری پر از قصه‌های ای‌شان است. بعد از معاویه خلفای اموی دست دراز تر کردند وکسایی را منسوب کردند تا بنفع نظام چیز هایی بسازند وبه پیامبر نسبت بدهد که درین صورت مجالی برای اعتراض مردم باقی نماند تا از آن‌ها انتقاد کنند وعلیه شان بشورند. اما یک بخشِ دیگری از راویان صحیح البخاری اموی‌ها استند.

در سوی دیگر مخالفین سیاسی و...اموی‌ها شیعه‌های علی نیز به خاطر تحکیم جای‌گاه ومنزلت‌شان دست به جعل حدیث می‌زدند. و احادیث‌ بی شماری را به پیامبر نسبت دادند درحالی‌که ساخته وبافته‌ ای خود شان بود.

به‌هر صورت، در آخری قرن نخست واول‌هایی قرن دوم هجری بود تعدادی مشغول به جمع آوری حدیث پیامبر شدند، آن‌هم وقتی چنین کردند که دیدند کذب به دهن رسول کُنشی عادی شده وهرکس به‌نفع خود وطرفِ خود دست به جعل حدیث می‌زند یا حدیث موضوعی می‌سازد.

بعد، دو یا سه سده پس از امیر معاویه امام بخاری آمده است‌که اقدام به جمع احادیث پیامبر در یک کتاب نموده است، آیا محتمل نیست‌که در میان آن‌همه دغدغه‌ها وساخت وبافت‌ها امام بخاری دچارِ سهو وغلت‌گیری شده باشد...؟

آیا گمان نمی‌رود که دها حدیث جعلی برش صحیح تفهیم شده باشد...دها حدیث‌‌ی را که سری زبان‌ها بوده درست شمرده گرفته باشد...؟ بله همه‌چه ممکن است حتا خود امام بخاری صدها حدیث را در حافظه‌ش ترک کرده ودر صحیح اش ثبت ننموده است‌که خود می‌گفت، یا جعلی بوده اند، یا اضافی یا نادرست.

 

تصور کنید کتابی‌که در هم‌چو شرایط جمع شده باشد، درمیان دغدغه ها وکشمکش ها نوشته شده باشد، چه‌طور برابر یا یک زینه پایین تر از قران، کلام محفوظ شده‌ی خدا، نشانده می‌شود... آیا این عجیب نیست؟

حدیث شناسان تعدادی از احادیثِ را نشانه کرده اند که مخالف عقل، نصِ قران وسخنِ رسول بوده است، احادیثِ‌که در صحیح البخاری درج شده واهلِ حدیث ازش دفاع می‌نمایند.

بطور مثال: حدیثِ از انس این مالک در صحیح البخاری آمده است‌که فرمودند: پیامبر در یک ساعتِ ازشب‌ با یاز ده زنِ خود هم‌بستری می‌کرد؛ از ای‌شان سوال شد آیا پیامبر توانایی چنین چیزی را داشت؟ گفت، برای پیامبر قوتِ سی مرد داده شده بود. (صحیح البخاری،ص ۲۶۸)

این حدیث با جای‌گاه پیامبر، باعصمت او وباشخصیت او در تضاد است هم‌چنین چنین قوتی ازو مستند نشده است.

حدیثِ دیگری است‌که موسای کلیم فرشته ای را به مشت می‌زند وچشمانش نابینا می‌شود. این حدیث نه باعقل سازش دارد ونه بانصوص اسلامی. امام غزالی ویوسف قرضاوی قول به موضوعی بودنِ این حدیث صحیح البخاری کرده اند.

حدیث دیگری‌که روایت شده است «لنّ یُفّلِحَ القَوم ولو امرهم اِمرأة»( تدوین السنه، فصل فی المناقب)

این حدیث با آیه‌ی قرآنی وسنت پیامبر در تضاد است: آیه‌هایی‌که بازگو کننده‌ی داستانِ در مورد « زن فرعون»و« مریم» و«ملکه‌سبأ » استند. وهم‌چنین ابوبکره راوی این حدیث محدود در قذف است، در مذهبِ امام اعظم شهادت محدود در قذف قبول نمی‌شود، چه‌برسد که روایت اش الگو شود. دانش‌مندان چون غزالی وقرضاوی این حدیث را به نقد کشیده اند. ازنگاهی تاریخی وقتی این حدیث روایت شده‌است‌که عایشه صدیقه سر لشکری مسلمان‌ها بود که در جنگ جمل شکست خورد، پس از شکست ابوبکره این حدیث را به جامعه پیش‌کش کرده است‌که دال به ساختنِ آن می‌کند.

اینک کتابی با هم‌چو روایت چه‌گونه یک پایه پایین تر از قران نشانده می‌شود، عجیب است وبحث بر انگیز. این‌که چرا امام بخاری سری زبا‌ن‌ها شد وحتا سخن در موردش متحقِ سزا شمرده می‌شود بر می‌خورد به چه‌گونگی حمایت خلیفه های اسلامی از او و از کتاب او. صحیح البخاری با انبوه‌ی که از حدیث منسوب به پیامبر در جامعه قرار گرفت، چیز هایی بنفع امیر ها وخلیفه‌هایی اسلامی داشت...اکثرن احادیثِ بخش اطاعت از بزرگان وامیران اسلامی‌که خلیفه‌ها شیفته‌ ای نقل آن ها گوشِ بگوش بودند.

از آن‌چه گفته آمدیم نتیجه می‌گیریم که خلفای اسلامی وپیش‌وایانِ دینی بوده اند که به اساس منافع حکومت‌ها، مرد‌ها واجتماعی وسیاسی خویش وحکومت خویش امام بخاری را بزرگ ساختند وجای‌گاهی «تقدس »را به او دادند واورا «تابو » ساختند که نباید کسی به او خرده بگیرد.

وقتی خلیفه‌ها دیدند که نفع شان در ترویج دادنِ صحیح البخاری زیاد است ومی‌توانند از احادیثِ درج شده ای آن سود برند، دستور به تبلیغ کردن آن دادند ودرین راه پیش‌وایانِ دینی نقش مهمی را نیز پیش‌بردند. خلیفه‌ها توسط خطیبان وپیش‌وایان دینی از یک طرف جای‌گاهی خود را تحکیم می‌بخشیدند واز سوی دیگر سببِ بلند رفتنِ جای‌گاهِ امام بخاری می‌شدند/ که شدند.

جالب‌تر این‌که زمام دارانِ مسلمین که نفع شان در صحیح البخاري وترویج دادنِ کتاب‌هایی حدیث بود این‌گونه کتاب ها را ترویج‌ می‌دادند ونویسنده‌هایش را نیز تشویق وتقدیر می کردند. درسوی دیگر که اصحابِ اهل درایت قرار داشتند مورد اذیت حکام قرار می‌گرفتند وپای‌گاهی حکومت به ضد آن‌ها تبلیغ می‌نمود. زیرا که می‌دیدند اهل رأی مصلحت‌گرا نیستند وگاهی‌ علیه حکومت می‌تازند، به‌گونه‌ی امامانِ مکتبِ درایت: ابوحنیفه، امام محمد... مورد اذیت خلفای اسلامی قرار گرفتند، شاگردان و پس‌روان شان هم قرار گرفتند، طوری‌که ام‌روز هم اهل حدیث وسلفی مشرب‌ها نیز به‌تکفیر وتفسیق کردنِ پَس‌روان وپی‌روانِ امام ابوحنیفه می‌پردازند وهراز‌گاهی او را دشنام می‌دهند وبدعت پیشنه وبدعت گزار می‌خوانند.

ادامه...

شیون شرق

فرستنده: محمدعثمان نجيب