دکتر فرخنده اکبری پژوهشگر دانشگاه موناش است و تمرکز تحقیقاتی او بر صلح فراگیر، بازیگران دیپلماتیک، سیاست خارجی فمینیستی و دستور کار زنان، صلح و امنیت می باشد. ژاکی ترو نیز استاد روابط بینالملل در دانشگاه موناش و مدیر مرکز عالی برای رفع خشونت علیه زنان است.
با به قدرت رسیدن طالبان برای بار دوم و به ویژه در زمانی که نسل جوان افغانستان دیگر همچون دهه ۹۰آموزه های سخت گیرانه، جزم اندیش و دگماتیک طالبان را برنخواهد تابید، شاهد افتادن این کشور در ورطه ای از چالش های مختلف بودیم؛ از ترک، طرد و بلکه چشم پوشی جامعه جهانی از این کشور و تحولات آن گرفته تا مواجهه با بحران های اقتصادی-اجتماعی و تقلا برای تحقق حقوق مسلم و اولیه انسانی. به هرروی در این فضا نظرات مختلفی از ناظران سیاسی پیرامون لزومِ بازگشت دیپلمات ها و به نحوی عدم قرار دادن افغانستان در هاله ای از انزوا به واسۀ صرف مخالفت با حُکام تازه وارد آن مطرح گردید. لیکن در مقابل نمی توان نگرانی های ناقدان پیرامونِ ترس ناشی از عادی سازی مناسبات با طالبان ذیلِ تکیۀ صرف بر ضرورتِ بازگشت دیپلمات ها و کسب تدریجی مشروعیت این گروه تنها با توسل به لزوم برقراری تعاملات فی مابین را منکر شد. به باور نویسندگان مطلب حاضر، بازگشت دیپلمات ها به افغانستان پیامی خطرناک برای زنان و دخترانی خواهد بود که جهان چشمش را روی آنها بسته است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
“طالبان ۲٫۰” با وجودِ محکومیت های بین المللی و ناکامی دیپلماتیک از سوی جامعه جهانی، تعمدا سنبۀ سیاست آپارتاید جنسیتی خود را در جهت تثبیت و تشدید کنترل سیاسی بیشتر خود در افغانستان کوبیده است. چنانچه بازی قدرت طالبان در سطوح مختلف، زنان و دختران را در هر فضایی -در خانه، مدارس و محل کار، در حوزه های عمومی، سیاسی و بین المللی- تحت سلطه و سیطرۀ خود در می آورد.
این جریان دولت ها و نهادهای حقوق بشری را با چالشی مهم و اساسی مواجه می سازد؛ چالشی مبتنی بر اینکه چگونه بدون تقویت رژیم آپارتاید جنسیتی طالبان می توان پاسخگوی نیازها و اولویت های بشردوستانه در این کشور بود.
کشور افغانستان با دربر داشتن بیش از نیمی از جمعیت نیازمند به کمک های بشردوستانه فوری برای زنده ماندن، که اکثریت آنها را نیز زنان و کودکان تشکیل می دهند؛ بزرگترین بحران بشردوستانه جهان محسوب می شود. طبق برآوردهای صورت گرفته؛ ۹۶درصد زنان سرپرست خانوار به دلیل محدودیت های طالبان برروی قشر زنان و دختران، به میزان کافی غذا نمی خورند.
اما شایان ذکر است که “درخواست فوریِ” اخیر به منظور بازگشت دیپلمات ها به کابل که هفتۀ گذشته مطرح و منتشر شد، و همچنین اشاره به اظهارات امینه محمد معاون دبیر کل سازمان ملل متحد در روز دوشنبه مبنی بر «گام های کوچک جهت بازگرداندن ما در مسیر به رسمیت شناختنِ» طالبان، برای زنان و دخترانی که مجبور به تحمل این رژیم آپارتاید جنسیتی هستند، مسئله ای خطرناک خواهد بود.
پس از عقب نشینی نا به سامان نیروهای بین المللی از این کشور، به رسمیت شناختن طالبان از طریق از سرگیری روابط دیپلماتیک، دربرگیرندۀ پیامی قوی به زنان و دختران خواهد بود که جامعه جهانی باری دیگر از آنها دست کشیده و آنها را فدا کرده است. این ها همه در حالیست که به رسمیت شناختن آخرین اهرم چانه زنی با طالبان است و اعطای آن به طالبان آنهم بدون دریافت چیزی در ازای آن، به معنای رها کردن فرصت بهبود وضعیت فعلی این کشور آنهم با پذیرش عواقب و پیامدهایی جدی برای تمامیِ نسل های زنان و دختران این سرزمین خواهد بود.
سازمان های بشردوستانه بازیگران اصلی بین المللی حاضر در افغانستان هستند و رویکرد آنها برای توزیع و ردیابی دسترسی بشردوستانه به کمک ها آنهم در مواجهه با محدودیت های طالبان و به منظور بقا و انعطاف پذیری مردم افغانستان امری مهم و حیاتی است. درنتیجه؛ سنجش و راستی آزماییِ این مسئله که تا چه حد چهار اصل اساسیِ بشردوستانه انسانیت، بی طرفی، انصاف و استقلال، که توسط مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۹۱وضع شده است، هدایت کننده و جهت بخشِ کمک رسانی به افغانستان هستند و همچنین عواقب آن در صورت عدم رعایت این اصول، امری قویا حائز اهمیت می باشد.
در رابطه با مورد اول باید گفت امری بدیهی و آشکار است که وقتی نیمی از جمعیت به دلیل ممنوعیت اشتغال زنان در سازمان های کمک رسان، دسترسی مستقیمی به کمک های بشردوستانه را ندارند، اصل انسانیت به خطر می افتد. به دلیل محدودیت های محیطی ناشی از شرایط، زنان قادر به دسترسی به کمک نیستند؛ مگر آنکه کمک های مذکور توسط زنان دیگر توزیع گردد. بر اساس تحقیقات صورت گرفتۀ پیشین از این امر آگاهی داریم که سرپرستان مرد غالبا کمک ها را به طور عادلانه در خانواده ها و جوامع توزیع نمی کنند. بنابراین، سازمان ها برای اطمینان از دسترسی به زنان و کودکان به روش های مرتبط با رویکرد “پاسخگو به جنسیت” نیاز دارند.
اما دررابطه با اصل دوم می توان گفت میزان و نسبیتی که به واسطۀ آن بازیگران دخیل در مسائل بشردوستانه قادر به تایید و حمایت آن هستند، توسط حکومت طالبان محدود شده است. در بسیاری از موارد، کمک های بشردوستانه در تمام ولایاتِ نیازمند کارآمد و عملی نبوده اند، زیرا عملیات آنها منوط به اجازه طالبان می باشد. این درحالیست که ارائه کمک به جوامع مختلف قومی-مذهبی و زبانی، مانند ولایات محروم هزاره ها، برای رسیدگی به بحران انسانی این کشور مسئله ای بسیار مهم است. با توجه به دستور کار و خط مشی سیاسی طالبان باید گفت این گروه سابقه محدود کردن دسترسی به کمک به منطقه هزاره را نیز دارند.
اما پیرامون سومین اصل می توان گفت انصاف بازیگران مرتبط با امور بشردوستانه در افغانستان به دلیل محدودیت های اعمال شده بر اصول انسانیت و بی طرفی تضعیف شده است. در یک سیستم آپارتاید جنسیتی، یک رویکرد بی طرفانه از نظر جنسیتی دیگر رویکردی بی طرف محسوب نخواهد شد، بلکه این رویکرد به حاشیه رانده شدن زنان و دسترسی آنها به کمک را تقویت می کند.
چهارم آنکه، اصل استقلال برای یکپارچگی عملیات بشردوستانه امری مهم و اساسی است. به عنوان مثال، دستورالعمل و فرامین طالبان پیرامون اینکه در نهایت این کمک ها باید در کدام سمت و سو ارائه گردیده و جهت دهی شود، نقض آشکار اصل استقلال است. زیرا گرچه چنین به نظر رسد که این جریان می تواند کمک رسانی را فعال سازد، لیکن ممکن است به معنای کنار گذاشتن جمعیت آسیب پذیر و به حاشیه رانده باشد.
باید توجه داشت که اصول بشردوستانه مستلزم شمولیت زنان و جمعیت های متنوع افغان است. جریان ارائۀ کمک ها باید خطرات جنسیتی خاص و آسیب پذیری های متقاطع بین بخش های مختلف را در نظر بگیرد تا اینچنین دسترسی و کمک برای همگان تضمین شود. فعالان بشردوستانه در افغانستان، در حال حاضر حقیقتا با حضور و انجام فعالیت های خود در روابط مبتنی بر مسائل جنسیتی مشغول و دخیل می سازد. این موضوع خود می تواند اهمیتِ حساس بودن به جنسیت برای به حداقل رساندن آسیب بیشتر به زنان و دختران را برای آنها بیشتر کند.
بنابراین ما به جای بازگرداندن دیپلمات ها و به رسمیت شناختن بیشتر طالبان، توصیه می کنیم که بازیگران بشردوستانه در افغانستان تحت حاکمیت طالبان از اصول بشردوستانه حمایت کرده و رویکردی «چراغ خاموش/درخفا» را پیش گیرند، رویکردی مرتبط با شاخص های “حساس به جنسیت” و همچنین “پاسخگو به جنسیت”. همچنین مشارکت با مردم محلی و سازمان های مردمی نیز می توانند مقامات مرکزی طالبان را دور زده و از پیچیدگی ها برای ارسال کمک های بشردوستانه نیز عبور کند.
مذاکرات بی سر و صدا و آرام با بازیگران محلی در سطوح زیرملی نیز امری تاثیرگذار است؛ همانطور که برخی سازمان های بشردوستانه چنین رویکردی را پیش برده اند. آنها محتاطانه با مقامات محلی مذاکره کرده اند تا اطمینان حاصل شود که کمک های بشردوستانه به طور یکسان به نفع زنان می باشد و در حالی که برای حذف ممنوعیت یا شناخت راه حل هایی در رابطه با کار زنان تلاش می کنند، اقدام آنها کارمندان زن را قادر می سازد از خانه به کار خود ادامه دهند.
همچنین ضروریست بازیگران بشردوستانه در رویکرد خود در برابر قدرت مرکزی طالبان اتحاد و انسجام خود را حفظ کنند. چراکه آنها به عنوان جامعه ای متحد با ردپایی نافذ و تاثیرگذار در افغانستان، می توانند فشار بر طالبان را در داخل کشور -همراه با انتقاد بین المللی در خارج از این کشور- حفظ کنند. این رویکرد می تواند بسیار مؤثرتر از جریانِ انتظار کشیدن برای دیپلمات های تازه وارد از پایتخت های جهان باشد؛ کسانی که احتمالاً «منطقه سبز» سفارت خود را ترک نخواهند کرد تا با طالبان در کابل یا قندهار در مورد دسترسی و مشارکت با طالبان مذاکره کنند. نهایتا به منظور کاهش درد و رنج مردم افغانستان و اطمینان از امکان وجود کشوری عادلانه تر، خواهان اتحاد و پیشروی مخفی در مذاکره جهت دسترسی فراگیر بشردوستانه به عنوان هدفی غیرقابل سازش هستیم.
نویسنده: داکتر فرخنده اکبری
منبع: www.lowyinstitute.org