بخش دوم … پسا مقالهی تخیل چیست…
پیشا ورود:
عرض من برای منتقدان گرامی نقل قول طبری است. من تاریخ را با اندکی ابراز دیدگاه شخصی خودم تعریف میکنم. .بدون دخالت در اصل محتوای منابع. دیدگاه من الزامی برای پذیرش یا رد یا حتا خواندن نه دارد. کسی که میخواند خانه اش آباد، کسی که نه میخواند هم خانه اش آباد و کسی که دشنام میدهد خدایش هدایت کناد. البته یکی از دوستان ورجاوند ما در تارنگاشت وزین جاویدان یادداشتی برا این نوشته داده اند که به دیدهی در نگریسته و در بخش های دیگر پاسخ شان را خواهیم نوشت.
محمد بن جریر طبری در آغازین بخشی از مقدمهی جلد اول تاریخ ماندگارش که به نام خودش است مینویسد:
« … بینندهٔ کتاب ما بداند که من در آنچه آورده ام و گفته ام بر راویان بوده است. نه حجت عقولرو استنباط نفوس، به جز اندکی. که علم اخبار گذشتگان به خبر و نقل به متأخران تواند رسید. نه استدلال و نظر و خبر های گذشتگان که در کتاب ما هست و خواننده عجب داند یا شنونده نپذیرد و صحیح نداند، از من نیست، بلکه از ناقلان گرفته ام و همچنان یادکرده ام… » ج اول ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده، چاپ سوم انتشارات اساطیر. زمستان ۱۳۶هجری شمسی. منبع دوم من در این نوشته مقدمهی برقی ابن خلدون است که در سال ۱۳۹۰به گونهی رایگان از سوی یک بنگاه چاپ کننده در اختیار همهگان قرار داده شده و برگردانندهی فارسی آن محمد پروین گنابادی است.
سر آغاز زندهگی بشر برای مسلمان همان احکام قرآنی است. ما اولین هایی نیستیم که گواهان خلقت باشیم و آخرین هایی هم نه خواهیم بود که دیدهبان های سرنوشت مان پسا مرگ باشیم و دوباره آن را بازگو کنیم. ولی آن را چه به گونهی راستی و حسی میبینیم، همان است که بی اراده زنده زاده میشویم و بی اراده زنده زنده به سوی مرگ رفته و میرانده میشویم. تا این جتای کار که هیچ حجتی و سندی نیاز نیست تا به قول قرآن به انسان پر کشمکش پیشکش کنیم. چون خوی ستیزهجویی در انسان او را به نبرد در آوردگاه های گفتومان ها یا گفتوگو ها میکشاند. این پرخاشگری های سرشت انسانیست که با برهان یا بدون برهان و با انگیزه یا بدون انگیزه سرکشی میکنند. در بحبوحهی این ایستایی هاست که فرایند های عصبی بسیار کوشا و کنشگر پدید آمده و برایند هایی با خود دارند که داویده های خردورزی را سد گردیده و با پیآیندهای نابخردانه سر سازگاری میگیرند. سرانجام بیشتر از همه کسانی که خود بانی کشکمکشهای خود پسندی های خود اند و به سخن ابن خلدون تندمزاجی یا همان عصبیت را در خود پرورانده اند. ابن خلدون در جلد اول مقدمهی خود پیرامون عصبیت مواردی را مینویسد که از دیدگاه کهن شناسان دانش، اولین و مهمترین تشخیص برای تعریف از عصبیت و شناخت عصبیت نکتهیی است مرتبط بر عصبیت پذیری شخص تنها در خانهوادهاش، به هر گمانی که باشد. محمد پروین گنابادی که این کتاب را در دو جلد با نگارش شیوا برگردان کرده است. از بحث عصبیت توسط ابن خلدون در رُویه های ۲۵۲تا ۲۵۶به صورت کل و در ادامهی برگردان به گونهیی که نیاز بوده پیرامون عصبیت هم سخنانی دارد. برگردان چاپ دوم کتاب مقدمهی عبدالرحمان بن خلدون توسط گنابادی در سال ۱۳۵۷خورشیدی، ۲۱سال پس از چاپ اول آن تمام شده است، عصبیت خانهوادهگی یادودمانی را با نوشتهی ابن خلدون نمونهیی از برخورد برادران با حضرت یوسف (ع) برگردان کرده است. ابن خلدون جملهی ظریفی در مورد عصبیت خانهوادهگی گفته است:
از آنچه قرآن در خصوص برادران يوسـف، ع، حكايـت كرده ميتوان پند گرفت: هنگامى كه برادران.
وى گفتند اگر گرگ او را بخورد با اينكه ما گروه توانايان هستيم آنگاه از زيانكاران خواهيم بود. و معنى آيه اينست كه وقتى گروهى توانايان از يك خاندان يار و يـاور كسى باشند گمان نميتوان برد كه كسى بر او ستم كند و اما آنان كه در خاندان خويش تنها و بىكس انـد و در ميان آنان عصبيت نيست كمتر ممكن است هيچيك از اينگونه كسان نسبت بياران خـويش غـرور قـومى نشان دهند و هرگاه در روز جنگ آسمان تيره و تار شود و مصيبتى پيش آيد هر يك از آنان از بيم و وحشت فرو ماندگى و خوارى رهايى خود را ميجويند و بگوشه هاى ميگريزند. بهمين سبب اينگونه كسان قادر نيستند در بيابانهاى دور بوضع چادرنشينى بسر برند چه در اين صورت طعمه ديگر قبايل و ملتهايى خواهنـد شـد كه در صدد بلعيدن آنان بر مي آيند و هرگاه آشكار شود كه انسان در امر سكونت گزيـدن بـدفاع و حمايـت نيازمند است پس بثبوت ميرسد كه در هر امرى انسان بخواهد مردم را بدان وادارد از قبيل نبوت يا تأسـيس سلطنت يا هر تبليغ و دعوت ديگرى بطريق اولى محتاج يارى و همراهى ديگران است زيرا بعلت سركشـى و عصيانى كه در نهاد بشر نهفته است رسيدن به هدف در همه اينها بى شك از راه جنـگ و خـونريزى حاصـل ميشود. و همچنانكه در سطور پيش ياد كرديم عصبيت بويژه در نبرد و زد و خورد و كشـتار ضـرورت كامـل دارد.
دانشپژوهان تاریخ های سیاسی و اسلامی را عقیده بر آن است که ابنخلدون، به دانش امروزی کمک ماندگاری کرده. گرچه او را از محدود کسانی میدانند که با عجین سازی شور خرد و پویایی فکری یا همان عقل را با برهان برای کهن نگاری برازندهگی داشته باشد و هر دو را از دیدگاه جغرافیایی و اقلیمی در ساختار زندهگی و تاریخ بشر درک میکند. طرح موضوع عصبیت تاریخی و شگفتی های اثرگذار تعریف. این عصبیت برای آفرینش و خلق کردن نظام ها و دولت ها و مفاهیم پژوهشی علمی، مدیون کارکرد های ابن خلدون است. من فکر میکنم مواجههی ابن خلدون با عصبیت های محیطی و تنگدیدهگی های روشنفکری و حسادت های فراجهشی کوتاهی دیگران از رسیدن به جای گام های ابن خلدون و نه بود درک بلند از بلندی گفتار و استدلال ابن خلدون ناشی شده باشند. داشتن نگاه های علمی یا عقلی و یا فلسفی پذیرفتنی یا پذیرا شدن شخصیت ها و افکار شان از سوی عموم ممکن نیست و به همان پیمانه هم دیده های ناپذیرفتی وجود نه دارند.
دید من در بارهی عصبیت، بازتعریفی است از دید ابن خلدون. آنچه را من میخواهم در این تعریف بگنجانم آن است که ارایه های دانشی دانشمندان در زمان های شان بیشتر استوار بر سکو های پرتابی نهادینه شده در دوران حیات و زندهگی پیرامون شان اند. این همان پهنای گستردهی مناسبات اجتماعی است که متفکر حاضر در زمان را به خوش اندیشی های دور نمایی باورمند میسازد. تا آنجا که دانشمند یا حتا یک کنشگر عادی رابطه شناسی در ابراز دیدگاه نسبت به آینده ها، حال را اساس قرار دهند. از آموزه های سیاسی تا اندوخته های دینی و از فریاد های اجتماعی تا آرامش های روحی انسان خردورز است که گاهی او را خوشبینانه نگر نسبت به برخی موارد میسازند. و در نبود این عناصر، برداشت های هوشی شخص متفکر میتوانند زاینده های دیدگاهی یا نظریه پردازی ها باشند. آن چه را ابن خلدون در بخش دوم نگاه خودش به «عصبیت» میگویند، در امروزه های زندهگی ها سازگار نیست. ایشان یعنی خود شان « عصبیت » ماندگار دانستهاند. وابسته دانستن اندازهی عصبیت ها و کمی یا زیادی آن ها در مقدمهی ابن خلدون درست سر هم سازی های پنجاه_ پنجاه است. نه چیزی زیاد نه چیزی کم. ما از دوران های پسا ابن خلدون تاریخ را مطالعه داریم و در دوران های زیست خود مان گواهان زنده ایم که « عصبیت » ها هرگز با سیر صعودی تمدن ها و یا حتا نزول تمدن ها از میان نه رفته و در هر دو حالت به عنوان یک پدیدهی عجین شدهی ژنتیکی در ساختار فیزیکی انسان ها وجود دارد. به وجود خودمان نگاه کنیم، حس عصبیت در هر یک ما به همان اندازه محرک است که جهان را زیر و رو کردن به دست خود میدانیم. پس همهی ما عصبی هست شده ایم. البته نه عصبی (دیوانه) از دریاچهی هوش مان که عصبی برای برتری خواهی مان. وقتی ما برتری خواهی داریم، بیگمان عصبیت داریم. تمدن ها هرگز سبب کاهش عصبیت ها نه میشوند. چون ویژهگی « عصبیت » قدرت محوری شخصی است. در گام های بعدی این قدرت محوری عصبیت است که خودش را به گسترده شدن های با سخاوت آماده کرده و هر آن کسی که همباور، همگاه، همخون، همتبار، هم عشیره اش باشد را در خود جذب میکند. این قوهی غیرِقابلِ مهار عصبیت است که به فوران خشم و سلطهگرایی های مطلقه میانجامد. ما در جهان پیرامون ما از دموکراسی های به ظاهر مدرن در روزگاران مدرنیته دیده میرویم که عصبیت ها در جهان و حتا در کشور ها حاکم اند. بخشبندی عصبیت های تباری و سیاسی و شناسهیی یا یاجغرافیایی همه مواردی اند برای تحکیم سلطهگرایی عصبیت محور. تاریخ های آمریکای شمالی و آمریکای جنوبی، تاریخ های انگلیس و مستعمرات او، تاریخ های جنگ های صلیبی، تاریخ های جنگ ها کشورگشاییها، تاریخ های ایجادامپراطوری ها ارچند که ظاهراً حالا وجود ندارند، ولی در گونهی متمدنتر عرض وجود کرده اند. بناً تمدن ها و منافع سبب تقویت عصبیت ها شده و میشوند. این عصبیت ها تا جایی پیشمیروند که جدایی شان از سیاست را کنار بگذاریم و یکجا شدن شان برای منافع شان را نگاه کنیم. دشمنانهترین تاریخ های مذهبی و سیاسی و تاریخی و فراموشی های وحشتباری های دشمنانهیی از یک جانب را شکل گیری های عصبیت های مشترک و در حالگذر ناپایا را بار میآورند. یکی از نمونه های زنده و تیر نه شده از یک هفت روز را در جهان پیرامون مان ببینیم. اتحاد نا پایدار و حتا نا مقدس ایران و عربستان بر ضد آمریکا هرگز بنای سازگاری خواست شان نه که قوهی محرکهی عصبیت های سیاسی شان است. ورنه تاریخ ایران آگنده از خشم و نفرت نسبت به اعراب و تسلط دو صد سالهای اعراب به ایران زمین است. مذهب آخوند های ایران درست در مقابل مذهب عربستان قرار دارد. ایران آخوندی غیر از علی رض کسی را نه میپذیرد و حتا. پیامبر را هم کمتر از علی یاد میکند. عربستان که بر عکس هر چهار خلیفهی اسلام را خلق کرده و به کرسی خلافت نشانده و نسبت به هرکدام متناسب به کارکردهایی که کرده داوری و احترام دارد. در نزدیکی های تاریخ هم دیدیم که ایران چهگونه منافع عربستان را در داخل عربستان ضربه زد و چطوری هم شد که بر خلاف عربستان در یمن، سوریه، لبنان، عراق و افغانستان قرار گرفت و دیدیم که حتا آخوند ها در باور های مذهبی شان بلاتشبیه کربلا را جاگزین خانهی کعبه ساختند و در دوران ممانعت ورود حجاج ایرانی به مراسم حج توسط عربستان، آخوند فتوای رفتن زایران شیعه را به کربلا صادر کردند و خلاف انتظار حالا یک باره دوست شدند. نقطهی تقاطع و همبستهگی ایران و عربستان ولو برای گذر کوتاه زمانی نتیجهی عصبیت های سیاسی آن هاست بر ضد دشمن مشترک مؤقت. در غیر آن رسماً و شرعاً باید یا ولیعهدعربستان شیعه شود یا خامنهیی ستی. دگر مجالی برای آشتی آنان نیست.
ادامه دارد…