افغان موج   

از هنری کیسینجر یهودی آلمانی اصل آمریکائی چه متنفر باشید و چه نه،  تفاوتی نمیکند که به نظریه او که در سال ۲۰۱۴ در مورد بحران روسیه و اوکران ابراز کرده بود، بی تفاوت بمانید.

نظریه کیسینجر با توجه به تهاجم نظامی روسیه به اوکراین و اشغال بخشی از خاک این کشور دگربار در میان تحلیلگران و پژوهش گران مسائل سیاسی از اهمیت ویژه ای برخوردار گشته است. او در آن سال نظریه خود را مورد الحاق کریمه به روسیه با عنوان ” برای حل و فصل بحران اوکراین از انتها آغاز کنید” (۱) بیان کرده بود. اما کیسینجر کیست؟ او وزیر امور خارجه آمریکا بود (۱۹۷۷-۱۹۳۱) که باعث گردید هزاران هزار ویتنامی، لائوسی، کامبوجی جان خود را بخاطر مطامع آمریکا در منطقه از دست بدهند. کسینجر کسی است که مبدع بمباران فرشی (carpet bombing) بود، بمبارانی که سطح وسیع یک منطقه را تخریب میکرد. بسیاری از حقوقدانان و پژوهشگران علوم سیاسی در روابط بین الملل و کسانی که سیاست خارجی متجاوزگرانۀ ایالات متحده آمریکا را رصد می کنند،  او را بمثابه یک جنایتکار جنگی معرفی کرده اند و در همان حال او را نیز بعنوان یک نابغه در جهان سیاست مورد تمجید قرار داده اند.

کیسینجر سیاستمداری که از سیاست واقع گرایانه (Realpoitik) پیروی می کند، به جای اینکه در سیاست به قضایا و مسائل ایدئولوژیکی و یا اخلاقی و وجدانی تکیه کند به “سیاست به مفهوم واقعی” آن توجه ویژه دارد.(۲) در نتیجه، او بر مبنای سیاست عملگرایانه در مورد اوکراین استدلال می کند که قدرت های اصلی غربی و شرقی می بایست این کشور را به حال خود رها سازند و هیچگاه در صدد تسلط  (سیاسی، نظامی و اقتصادی) بر این کشور برنیایند. به سخن دیگر روسیه، آمریکا و اروپا نباید در امور اوکراین دخالت نمایند.

کیسینجر در مورد اوکراین که امروز سرنوشتش به جنگ با روسیه گره خورده است، میپرسد که: “ما (آمریکا) آیا می دانیم که با این رویاروئی به کجا می رویم؟ ” و بیدرنگ پاسخ می دهد که: “من در طول زندگی خود شاهد چهار جنگ بوده ام که هر کدام در ابتدا با شور و شوق همه جانبه و حمایت عمومی آغاز شده بود. اما ما در همه آن جنگ ها نمیدانستیم که چگونه آنها را پایان دهیم. از سه تا از آن چهار جنگ  بطور یک جانبه عقب نشینی کردیم. هنر سیاست جنگ در آن است که جنگ چگونه به پایان می رسد و نه اینکه چگونه آغاز می گردد. در اغلب موارد اوکراین را بمثابه یک میدان زورآزمائی تلقی می کردند که یا باید به شرق بپیوندد و یا به غرب، در حالیکه اگر قرار است اوکراین از چنین میدان زورآزمائی در سلامت بماند  و پیشرفت کند، نباید به پایگاه هر یک از طرفین در مقابل طرف دیگر تبدیل گردد. اوکران باید پلی باشد که شرق و غرب را به یکدیگر متصل کند. همچنین روسیه باید بپذیرد که تلاش برای جابجائی مرزهای خود و وادار ساختن اوکراین به عنوان یکی از اقمار مسکو در واقع روسیه را به تکرار تاریخ و چرخه فشارهای چند جانبه از سوی اروپا و ایالات متحده ناگزیر می سازد.”(۳)

بنابر نظریه منطقی کیسینجر، پیامد تحمیل ارادۀ روسیه به اوکراین در واقع احیای سیاست های جنگ سرد است. زیرا در خلال جنگ سرد (۱۹۹۱-۱۹۴۷) روسیه (اتحاد جماهیر شوروی) و ایالات متحده با جاسوسان و متحدین خود (بلوک شرق و غرب) و نیز تهدیدهای هسته ای همواره در حالت تخاصم و تضاد با یکدیگر بسر می بردند.

امروزه بدیهی است بسیاری از دولتهای جهان از جمله اوکراین، مایل به بازگشت به شرایط گذشته نیستند. پیشرفت و رفاه اوکراین به این عامل بستگی دارد که این کشور بمثابه یک کشور مستقل سرنوشت خود را رقم زند. با توجه به اینکه در شرق روسیه اوکرائینی هائی زندگی می کنند که طرفدار روسیه می باشند و در غرب این کشور اوکرائینی هائی هستند که به اروپا تمایل دارند، کیسنجر معتقد است که اوکراین به جای اینکه بمثابه یک خروس جنگی درون قفس در دنیای کوچک خود میان درگیری غرب و شرق قرار گیرد، بهتر است که بمثابه یک پل ارتباطی میان آنها عمل کند. او بعنوان یک سیاستمدار کارکشته و مجرب به اروپا و ایالات متحده آمریکا نه تنها هشدار می دهد که مبادا اوکراین را بصورت یکی از اقمار خود درآورند بلکه بر این باور است که قدرت های غربی باید به روابط تاریخی و قومی اوکراین با روسیه توجه کنند زیرا در غیر این صورت خود را به مخاطره می اندازند. کیسینجر در این مورد می نویسد که: “غرب باید این موضوع را درک کند که اوکراین برای روسیه هرگز بمثابه یک کشور، بیگانه نبوده است، زیرا تاریخ روسیه از نقطه ای آغاز می گردد که آن نقطه کیف- روسیه نامیده می شده و حتی مذهب روسی از آنجا رونق و گسترش یافته است. اوکراین برای قرن ها بخشی از روسیه محسوب می شده است و پیش تر، تاریخ آنها در یکدیگر تنیده شده بود. برخی از مهمترین جنگ های آزادیبخش روسیه مانند نبرد پولتاوا(Poltava) در سال ۱۷۰۹ از خاک اوکراین آغاز گردید. همچنین “ناوگان دریای سیاه” (The Block Sea Fleet) که ابزار نمایش قدرت روسیه در مدیترانه بود از طریق اجاره نامۀ بلند مدت سواستوپل (Sevostopol) در کریمه مستقر می باشد. تا جائیکه حتی مخالفین مشهوری مانند الکساندر سولژنیستین (Aleksandr Solzhenitsyn) و جوزف برودسکی (Iosif  Brodsky) بر این موضوع که اوکراین بخش جدائی ناپذیری از تاریخ روسیه و در واقع خود روسیه میباشد اصرار داشتند.”(۴) کیسینجر همچنین در مورد اتحادیه اروپا در مورد بحران اوکراین می گوید که: “اتحادیه اروپا باید بداند که با هنجارشکنی بوروکراتیک خود و پیروی از سیاست استراتژیک اتحادیه در مورد مذاکره و پیوستن اوکراین به اروپا به بحران دامن زده است. سیاست خارجی در واقع هنر تعیین اولویت ها است.” (۵) کیسینجر با بیان مختصری از تاریخ پیچیدۀ اوکراین ضمن اذعان به حق تعیین سرنوشت ملتها بر این باور است که “مردم اوکراین خود عنصر تعیین کننده می باشند” و غرب به جای مداخله در امور اوکراین و یا تلاش جهت تغییر موازنه قدرت به نفع خود بهتر است با اتخاذ سیاست خردمندانه ای به دنبال راه حل باشد. “ما (آمریکا) باید بدنبال آشتی (Reconciliation) باشیم و نه سلطه یکجانبه.” کسیسنجر نتیجه گیری می کند که: ” روسیه و غرب نه تنها بر این اساس عمل نکردند بلکه هرکدام وضعیت را وخیم تر ساختند. روسیه از طرفی نمی تواند راه حل نظامی را بر اوکراین تحمیل کند مگر آنکه در این زمان که بیشتر مرزهایش با خطر روبرو است (پیوستن کشور های شرق اروپا به ناتو) خود را منزوی سازد و از طرف دیگر غرب باید از سیاست شیطان سازی پوتین دست بردارد. همچنین پوتین باید بداند که با رویکرد نظامی خود جنگ سرد دیگری بوجود آورده است. درک او بعنوان یک استراتژیست از “ارزشها و روانشناسی” ایالات متحده آمریکا اندک است و سیاستمداران آمریکا نیز درک کاملی از تاریخ و روانشناسی روسیه ندارند. رهبران همه طرفهای درگیر باید به جای رقابت با یکدیگر به نتایج کارشان فکر کنند.”(۶) در آخر هنری کیسینجر رعایت اصولی که نتیجه اش با منافع و ارزشهای همه طرف ها سازگار می باشد را به شرح زیر توضیح می دهد.

  • اوکراین می بایست آزادانه شرکای سیاسی و اقتصادی خود را از جمله اروپا انتخاب کند
  • اوکراین نباید به ناتو به پیوندد.
  • اوکراین می باید در تشکیل دولتی که با خواست و اراده مردم خود سازگار است، آزادی عمل داشته باشد. رهبران خردمند اوکراین هم باید بعد از آن (تشکیل دولت دمکراتیک) در سطح ملی سیاست آشتی جویانه میان بخش های مختلف کشور را پیشه خود کنند و در سطح بین المللی موضعی مانند موضع فنلاند در سیاست خارجی خود اتخاذ نمایند. این کشور در مورد استقلال خود هیچ تردیدی باقی نگذاشته است و در بیشتر زمینه ها با غرب همکاری می کند اما با دقت از خصومت و دشمنی نهادینه با روسیه پرهیز می نماید.
  • الحاق کریمه (و در بحران کنونی دونتسک و لوهانسک) به روسیه با قوانین نظم جهانی موجود سازگار نیست و ….

کیسینجر ضمن بیان این اصول بمثابه اصولی که قابل اجرا می باشند و نه نسخه ای برای تجویز در پایان ادامه می دهد که: “اگر راه حلی برای اجرای این اصول بدست نیاید حرکت بسوی رویاروئی (نظامی) شدت خواهد گرفت و بزودی زمان آن فرا خواهد رسید.” (۷)

این زمان سرانجام با حملۀ نظامی دور از انتظار، بی مهابا و وحشتناک روسها به اوکراین فرا رسید و روز به روز دامنه جنگ را در اوکراین شدت بخشیده است. در این شرایط بغرنج غرب به رهبری آمریکا و روسیه می بایست با احتیاط  و بدور از رجز خواندن و تهدید بویژه از طریق ابزار تبلیغاتی مسلطی که در اختیار دارند شعله های نایرۀ جنگ را خاموش کنند و اگر منافع آنان با یکدیگر در تضاد می باشد بهتر است به همان جنگ سرد سابق اکتفا نمایند، زیرا مردم جهان جنگ سرد را به شروع جنگ جهانی سوم ترجیح می دهند.

حال اگر نگارنده از اصول “ارزش ها و روانشناسی ایالات متحده آمریکا” که هنری کیسینجر به آن در نوشتار خود اشاره کرده است، بگذرد و به جنگ افروزی ها، تهاجمات نظامی، برپا ساختن کودتا ها علیه دولت های دمکراتیک، ایجاد گروه ها و سازمانهای دست آموز تروریستی، حمایت و تجهیز مرتجع ترین نظامهای سیاسی، از سوی آمریکا نپردازد و فقط موضوع را به تجاوز روسیه به اوکراین محدود سازد باید اذعان کند که از طرفی تحلیلگران، رسانه های گروهی متمایل به چپ و کسانی که خود را در این طیف تعریف می کنند همراه با راست مرتجع درون حکومتی (۸) مسبب و عامل اصلی حمله نظامی روسیه به اوکراین را آمریکا و شرکای آن ارزیابی می کنند. چپ ادعا می کند که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد آمریکا و شرکای اروپائی آن در سال ۱۹۹۰ زمانیکه گورباچف با الحاق آلمان متحد به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) موافقت کرد، متعهد شدند که ناتو در خارج از قلمرو آلمان متحد گسترش نخواهد یافت اما غرب به تعهد خود مانند دیگر تعهدات بین المللی عمل نکرد و نه تنها به گسترش و توسعه ناتو پرداخت بلکه با پذیرفتن کشورهای لهستان، جمهوری چک، مجارستان. در سال ۱۹۹۹ و بلغارستان، استونی، لیتوانی، رومانی، جمهوری اسلواکی و اسلوونی. در سال ۲۰۰۴  در سال ۲۰۰۶، آلبانی و کروواسی. در سال ۲۰۱۷، مونته نگرو و در سال ۲۰۲۰ و مقدونیۀ شمالی به عضویت ناتو،  امنیت روسیه را به مخاطره انداخته است (۹) و در نتیجه روسیه همانطور که ولادیمر پوتین گفته است ” با ادامه تهدید از طرف اوکراین، احساس امنیت و توسعه” نمی‌کند  (۱۰) و بنابراین حق دارد که  با حمله نظامی به اوکراین و اشغال قسمتی از خاک این کشور مطمئن گردد که در آینده خطری از جانب “نازی های ملی گرای اوکراین” کشورش را تهدید نمیکند. از طرف دیگر تحلیلگران و رسانه های گروهی، همراه با کسانیکه قبلگاه آنها آمریکا و اروپا است و همواره پیرامون کاخ سفید طواف می کنند براین باورند که: آمریکا و اروپا نه تنها هیچ درخواستی مبنی بر تضمین رسمی بر عدم گسترش بیشتر ناتو به گورباچف نداده است بلکه رهبران جدید روسیه این اصل را پذیرفته اند که کشورهای اروپائی کاملا آزاد می باشند تا ترتیبات امنیتی خود را تنظیم کنند.(۱۱) نتیجه آن شد که در سال ۱۹۹۷ قانون ناتو- روسیه که “حق ذاتی” همه دولت ها برای “انتخاب ابزاری جهت تضمین امنیت خود” است، میان غرب با روسیه تصویب شد(۱۲)

اما وظائف ما صرف نظر از لفاظی های غرب وشرق و طرفداران سینه چاک چپ و راست در این شرایط بغرنج که نائره جنگ روز به روز شعله می کشد و میلیون ها انسان آواره را به اطراف و اکناف جهان کشانده است، چیست؟  ما در حال حاضر با دو معضل اساسی روبرو هستیم. یکی از آن معضلات، نظام سیاسی ایران در قالب جمهوری اسلامی می باشد که در واقع یک نظام استبداد مذهبی است که نه تنها کلیه حقوق سیاسی و اجتماعی افراد را بر اساس منطق استبداد تعریف می کند و رعایت آنها را بوسیله “قانون” به مردم تحمیل می سازد بلکه با همان منطق سیاست خارجی را مانند “توافق هسته‌ای” و اخیرا موضع گیری در مورد جنگ روسیه علیه اوکراین بر وفق مراد و ارادۀ قدرت مطلقه تعیین می نماید. (۱۳) معضل دیگری که ما گرفتار آن هستیم درواقع معضل “خود” ما می باشد. واکنش “خود ما” در مورد چنین بحران جهانی فارق از مخالفتمان با رژیم ولایت فقیه چیست؟ بدون تردید واکنش ما نسبت به تجاوز وحشیانه روسیه به خاک اوکراین با هر ادله ای ازجمله “تدارک یک ارتش فاشیستی از سوی غرب به رهبری پیمان نظامی ناتو” (۱۴) در دفاع از روسیه نمی باشد و نیز ما نباید از دولت اوکراین با این استدلال که: “اکنون باید آماده پرداخت بهای صلح، آزادی و دمکراسی شد” (۱۵) دفاع کنیم. واقعیت آنست که هم اکنون روسیه بی وقفه شهرها و روستاهای اوکراین را بمباران میکند، دو ایالت اوکراین را به اشغال خود درآورده و حقوق اولیه بشر مبنی بر صلح، امنیت، رفاه و آزادی مردم اوکراین را زیر تانکهای خود له کرده است. نتیجه این جنگ خانمانسوز تا به امروز بالغ بر ۲ میلیون آواره و تعداد نامعلومی کشته و مجروح باقی گذاشته است. وظیفه ما در این میان آنست همانطور که از حق حیات، امنیت، رفاه و صلح و آزادی مردم رنج دیده یمن، افغانستان، عراق، سوریه و لیبی  دفاع می کنیم به همان شکل اعتراض خود را در حمایت از مردم اوکراین فارق از دیدگاه های نژادی، قومی و مذهبی که معمولا از سوی رسانه های وابسته تعمدا دامن زده می شود، به کف خیابانهای ایران بکشانیم و ضمن نشان دادن یکی از ویژگیهای نافرمانی مدنی نسبت به عملکرد حاکمیت مذهبی- استبدادی رژیم، به بی اعتباری  گفتار و رفتار رهبران و دولتمردان سیاسی جهان  نسبت به تجاوز و اشغال اوکراین توسط روسیه صحه گذاریم.

 

۱- To settle the Ukraine crisis, start at the end, H. Kissinger- The Washington Post, March 5, 2014

۲- https://warontherocks.com/2015/12/the-kissinger-effect-on-realpolitik/

 

۳- To settle the Ukraine crisis, start at the end, H. Kissinger- The Washington Post, March 5, 2014

۴- همان

۵- همان

۶- همان

۷- همان

۸-https://www.pishkhan.com/Archive/1400/12/14001204/KayhanNews759797104121485052200602.pdf

۹- https://www.akhbar-rooz.com/143506/1400/12/10/?fbclid=IwAR2DzubXLuCEM-LyTAhhfxvxig7zh-HwLXgZpf_FwNt_A-gcsW4P0FK5rqg

۱۰-  نطق تلویزیونی پوتین ۲۴ فوریه ۲۰۲۲

 

۱۱- https://www.chathamhouse.org/2021/05/myths-and-misconceptions-debate-russia

 

۱۲- https://www.nato.int/cps/su/natohq/official_texts_25468.htm

 

۱۳- https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=49673

 

۱۴- https://www.pyknet.net/1400/01esfand/15/page/amouyi.htm

 

۱۵- امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه در نطقی تلویزیونی ماه مارس سال ۲۰۲۲

 

 

 

ن. نوری زاده

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید