(نقدی برزبانشناسی وتاریخ نگاری رسمی)
آیا قرآن میتواند زاییده یک تجمع بدوی(جامعه یِ طبیعی) باشد و ویژگی های برشمرده , زرینکوبیان برای عرب بی خبر از هر نوع ترقی وپیشرفتی که جز قتل و غارت و تفرقه چیزی نمی دانستند ، می توانست حتی معنی ظاهری این آیات را دریابد؟. “(1)
“در مطالعه فرهنگ های جهان روشن شده است كه قبایل مختلـف، نه تنها زبانهای مختلفی دارند، بلكه دارای دیدگاههای گوناگونی نسبت به جهان هـستند كه در زبانهای آنها منعكس شده است. بررسـی زبـان بـه مفهـومی كـه مـنعكس كننـده فرهنگ باشد، اهمیت ویژهای دارد و این نكته نباید در هنگام مطالعه زبانهای مختلف یا گونه های زبانی نادیده گرفته شود؛ حتّی نظریه های كاملا نافذ در مورد ارتباط بین زبـان ودیدگاه انسان نسبت بـه جهـان وجـود دارد كـه نظریـه ,جزمیـت زبـانی نامیده میشود و رابطه جزمی بین فرهنگ و زبان را بیان میكند و شـكل افراطی آن، ,زبان را تعیین كننده تفكر, میداند
.” (14)
“به عقیده بسیاری از دانشمندان و علمـای زبـان شناسـی یكی از وسیع ترین و بی نیازترین زبان های جهان، زبـان عربی اسـت. آنچنـان كـه گـاه بـرای اَدای یـك مفهـوم چندین لغت مو جود است. زبان عربی ابزار انتشـار پیـام والای خداوند است، اما تنها ارزش معنوی زبـان عربـی نیست كه موجب برتری آن بر دیگـر زبـان هـا گردیـد، بلكه وسعت بی نظیـر لغـات آن اسـت . آنجـا كـه زبـان یونانی برای نمایاندن چندین چیز جز یك لغت نـدارد، زبان عرب برای یك شیء دارای چندین لغـت اسـت و «وقتی كه زبانی به عربی ترجمه شود، زیباتر مـی شـود. “(16)
“زبانی به ظرافت بیان و لغت عرب، که کاربرد بی دقت صدا و هجایی در آن، مفهوم را چندان پریشان می کند، که اسباب استهزاء گوینده و سراینده و نویسنده می شود، طبیعی است که زبان حال و قالی « مشستی عرب گرسنه و برهنه، که چون غولان و دیوان همه جا بر سر اندکی آب و مشتی سبزه با یکدیگر ستیز جانورانه می کرده اند»، نباشد! “(1)
مطالعه متن قرآن به عنوان مهمترین سند از وضعیت اعراب صدر اسلام به وضوح نشان میدهد زبان عربی آن دوران نیز توانمندی لازم را برای برای ورود در عرصه های گوناگون علمی ،فلسفی ،عرفانی ، و حقوقی را داشته است . زبان استفاده شده در این متن بی نظیر بیانگر جامعه ای متمدن است که پایه و ستونهای تمدن عظیم اسلامی بر روی فرهنگ عظیم و زبان توانای عرب بنا شد.
“توجه ما به این حقیقت است كه از قرن هشتم تا اواخر قرن چهاردهم، علم به زبان عربی احتمالاً پیشرفته ترین علم دنیا و از علم در غرب و چین بسیار بالاتر بود. در تقریبا همه حیطه های پژوهش در نجوم، كیمیاگری، ریاضیات، پزشکی، علم نور و غیره دانشمندان عرب زبان (یعنی اعراب، ایرانیان، مسیحیان، و یهودیان خاورمیانه كه عمدتا از زبان عربی استفاده میكردند) پرچمدار پیشرفتهای علمی بودند. “ (75)
“استفاده از عربی نویسی بود جهت عرضه کردن متاعِ علمی یا ادبی به همه مسلمانان جهان بوده همه کتابها و رساله های بیشمار {دانشمندانی مانند} ابوعلی سینا و آثار بسیار ارجمند بیرونی به عربی بود. “ (76)
زبان اعراب صدر اسلام از زبانهای این منطقه غنی تر و کاملتر است. به همین دلیل عربی هیچگاه محتاج زبانهای این منطقه نبوده است. زبانها هنوز هم به توانمندیها و غنای زبان اعراب صدر اسلام نرسیده است اما به لطف تاریخ نگاری رسمی که بر روی اسناد جعلی تاریخ اسلام و اعراب و پیشفرضهای اشتباه درباره اصطلاحاتی چون جاهلیت استوار شده هنوز هم عرب را با صفت بدوی میشناسیم . هنوز “ بسیاری براین عقیده اند که عرب از زبان فارسی بیشتر لغت گرفته است تا از سایر ملل، به همین دلیل، ائمه لغت عرب، هرگاه در اصل لغتی تردید کنند که از کجاست، آن را از لغات فارسی دانند. “(3)
در تاریخ نگاری رسمی ادعا میشود:” ایرانیان بر شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود و بیشتر دانشمندان و فلاسفه ی عصر طلایی اسلام ایرانی بودند. “ (146) “ زبان فارسی در جمعآوری کلمات محلی دینی بر زبان عربی تقدم داشته و در فلسفه و طب هم از اصطلاحات یونانی اقتباس کرده و همه اینها را چه در دوران قبل از اسلام و چه دوران پسااسلامی به زبان عربی انتقال دادهاست.–(73)” و بخش اصلی علوم عربی (اسلامی) مشرق زمین مرهون خلاقیت ایرانیان است و بدون هیچشک و شبههای مهمترین دانشمندان کشورهای اسلامی مانند رازی و ابن سینا و بیرونی به ایرانیان تعلق دارند.“ (77)
در یک بررسی منتقدانه ، متوجه تناقضات بنیانی در منطق و اسناد این نوع از ادعاها میشویم . نگاهی گذرا به معدود کتب علمی غیرعربی در ادوار ماضی ،ما را به دو حقیقت ناب و بی نظیر رهنمون میسازد اول اینکه جریان انتقال علوم و معارف مختلف از طرف زبان و فرهنگ عرب بسوی سایر ملل منجمله ترک و فارس بوده ، دوم : مهمترین عامل و تنها دلیل نکارش کتب علمی به زبان عربی ، ناتوانی مطلق سایرزبانها در ورود به مباحث علمی بوده است.
همزیستی فارسی و عربی و ترکی در ایران سالیان متمادی ادامه داشته است اگر رابطه خصمانه ای هم در میان آنها بوده آن زالو صفتی زبانهایی است که گنجنه مندرس و تهی زبانی خود را با غارت نامحدود و بی رحم وطلبکارانه و از لغات متمدنانه و قوانین گویش عرب ، رنگ و رو داده و توان تبدیل به زبان و اعلام عرض اندام فرهنگی را پیدا کرده اند.
ادعای آشنایی اعراب با علم و دانش و انتقال میراث تمدن بشری به واسطه ایرانیان یکی از طنزهای رایج درمیان قشر روشنفکر میباشد ، وقوع چنین امری یا برگی از دیگر از معجزات زبان فارسی است و یا سندی قطعی بر ساده لوحی جامعه علمی است، زبان فارسی ( به عنوان غنی ترین زبان ایرانی ) حتی اکنون نیز توانایی ورود به مباحث دانش و علوم مختلف را ندارد. دانش آموختگان و اساتید تاریخ نگاری رسمی ، نیندیشیده اند که : فارسی بر اساس کدام امکانات زبانی ، زبان علمی ادوار کهن بوده است ؟.
ابو حاتم یک بار هم به ضعف یا فقر زبان فارسی اشاره کرده میگوید: «فلسفه به زبان فارسی کجایافت میشود؟ به ویژه آنکه این زبان لهجه های گوناگون دارد و در شهرهای گوناگون پراکنده است در حالی که عربی این استطاعت را داشت. (76)
علیل نامیدن زبانهای این منطقه فقط به دلیل عدم وجود یک کتاب علمی ، فلسفی یا حقوقی و... با این زبانها نیست. بلکه فقر لغات کاربردی در حوزه علوم وفنون تخصصی و ضعف دایره لغات مرتبط با مباحث عقلی و عرفانی همچنین علوم اجتماعی و... بگونه ایست که امکان تفکر در اینگونه مسائل را برای متکلمین این زبانها محال می سازد و بدون استمداد از زبانهای کامل وغنی تر، نگارش کتاب در این موضوعات غیر ممکن است.این زبانها ظرفیت و استعدادی بیش از مراودات روزمره ندارند. “ این زبان به هیچوجه قادر برای بیان مفاهیم علمی نیست، اگر انسان بخواهد مطلبی علمی با این زبان بیان کند، مثل اینست که شتری بر ناودان آشکار شود .“ (130)
بر اساس شعور حاکم بر محافل آکادمیک ، تمدنهای هزاران ساله و پرشکوه ترک و فارس نیازی به لغات انتزاعی و متمدنانه نداشته اند ، اما اعراب بیانگرد ، آن غول و دیو آزمندی، که «تنها به زن و شراب و جنگ دل می بست»، نیاز و قدرت تولید کلمات انتزاعی و خط و کتابت داشته است.
“اکنون باید دید که چگونه زبان فارسی در مدتی بیش از دو قرن، با آن که اثری کتبی از آن بر جای نمانده است، توانست به حیات خود ادامه دهد و سپس حتا به عنوان زبان رسمی دربار و زبان شعر و ادب و علم، و زبان دوم دنیای اسلام شناخته شود و در سدههای بعد نیز در سرزمینهای غیر ایرانی راه پیدا کند. “ (71)
“زبانِ فارسی، به هر حال، غنی ترین و بارورترین زبان در میانِ زبان های ایرانی در کل و زبان های ایران است این زبان با میراثِ ادبیِ تاریخی اش تاکنون مایه ی غنا هم برای زبان های زبان های ایرانی و هم زبان های ایران، مانندِ زبانِ ترکیِ آذربایجانی، بوده است. “ (11)
“دربارهً زیبایی، شیرینی، گنجینهً ادبی و دیگر محاسن زبان فارسی سخن بسیار شنیده ایم” (20) این نکته را باید بدانیم که نهایت غنا و عظمت زبان فارسی از زمان ظهور (دوران طلایی) تاحال حاضر در شعر سرایی است. “اگر شعر و نثرِ هر دورهای را با هم بسنجیم، حتی در دوران شکوفایی نخستینِ شعر و نثر که زبان نثر در آن هنوز ساده و بیپیرایه است، اگر از چند کتاب استثنایی چشم بپوشیم، شعر و نثر فارسی چه بسا با هم برابر نیست و اگر شعر و نثرِ کسانی را که هم شاعر و هم نویسنده بودهاند، مانند ناصرخسرو و مولوی و سعدی، با هم بسنجیم، گمان من این است که روانی و رسایی شعرشان بر نثرشان میچربد. و هنگامی که به دوران پسرفت نثر فارسی میرسیم –که کمابیش از حدود حملۀ مغول آغاز میشود و تا میانههای دورۀ قاجار ادامه مییابد –شکاف میان زبان شعر و نثر پیوسته بیشتر میشود و زبان نثر دچار تباهی هایی میشود. “(11)
ادبیات سنتی با پایبندی قوانیین نظم و نثر( علم بیان و بدیع، عروض وقافیه و... ) تماما تقلید از ادبیات عرب است “ قواعد نظم { و نثر} فارسی جدید مقتبس از اعراب است و اصطلاحات آن نیز همه از عربی است و مبنای وزن دز فارسی جدید مانند عربی برکمیت هجاها قرار دارد. “(15) “ادبیاتی که در سایه اسلام متولد شد، در قالب به زبان عمده و اصلی عربی فارسی و ترکی ظهورکرد.” (78) اما با شرایط و وضعیتی کاملا متفاوت ، همان طورکه ادبیات دوره اسلامی از زبان عربی نشأت گرفت و صرفا بر فرهنگ عرب استوار است ،اما ادبیات فارسی مدیون ادبیات عرب است و زبان و ادبیات ترکی وام دار ادبیات عربی و فارسی است.
به همین منوال ادبیات معاصر فارسی با آشنایی ایرانیان با غرب و رواج گسترده آثار ادبی اروپایی شروع میشود و سبک جدید و نوین شعر و داستاننویسی در ایران اغلب به وسیله افرادی که تحصیلات خود را در اروپا گذرانده بودند پایه گذاری شده است.
“پرورش اصلی زبان فارسی در دامان شعر و زبان شاعرانه بوده و امکانات درونی این زبان در مایۀ شاعرانه پرورش یافته و پدیدار شده است و در طول هزار سال رسانۀ اصلی اندیشۀ ایرانی شعر بوده و نبوغ قوم در این زمینه بیش از همه جوشان و زایا بوده است.” (11) سایر اقوام تازه وارد منطقه، فرصت و زمان لازم را برای توسعه و ترویج صنعت شعر و شاعری را پیدا نکردند این اقوام به اصطلاح هزار ساله، اگر جلبک هم بودند در مدت چند هزار سال می بایست آثار تجمعی بیشتری می داشتند. اما از معرفی چند شاعر فکستنی به تعداد انگشتان دست نیز معذور بوده و بعضا در ادله وجود خود از ارائه یک متن برای قرن معاصر عاجز مانده اند ولی زبانشناسان مزدور آنها را به دوران پیش از میلاد مسیح حواله میدهند.
توبره فرهنگ وادب این ملل به حدی خالی و تهیست که کاسه گدایی به دست گرفته اند و برای غنا بخشیدن به گنجینه تمدنی خود دست به دامان شعر و ادبیات فارسی شده اند. منازعات مستمری برای تصاحب و تغییر تابعیت شاعران لژیونر پارسی گوی در جریان است. میتوان گفت فارسی زبان فرهنگی ملتها و اقوام غیر فارس نیز هست، فی المثل زبان ترکی با آن دبدبه و کبکبه، ادبیات فارسی نقش تعیین کنندهای در شکلگیری آن داشته است بگونه ای که بزرگترین مفاخر فرهنگی ادبی ترک زبانان ، شاعران پارسی گوی چون مولوی و نظامی و... می باشند.
“زبان فارسی زبان رسمی و زبان مکتوبات حکومت سلاطین ترک هم بوده است و زبان ترکی تنها در حوزه گفتار مورد استفاده قرار گرفت و زبان فارسی زبان نوشتار بود .حتی بسیاری از سلاطین به فارسی شعر می سرودند. حکمرانان آن شیفته زبان و فرهنگ ایرانی بوده اند؛ چنان که از تواریخ مشهود است تمام نامه ها و فرامین به زبان فارسی نوشته می شده است . “ (70) دربار سلطاتین غزنوی ،سلجوقی، عثمانی و... محفل شعرای فارسی زبان بود. حتی شاهان وشاهزادگان ازبک غالبا شاعران پارسی گوی بوده و یا شاعری را با زبان فارسی آغاز می کردند و آنگاه به شعر ترکی می پرداختند.
“زبان فارسی نه تنها در دوران دراز تسلط ترکان و ترکمانان بر ایران به حیات خود ادامه داد، بلکه توانست سرزمینهای غیر ایرانی را نیز فتح کند. راهیافتن زبان و ادب فارسی در شبه قارهی هند و آسیای صغیر و بخشی از شبه جزیرهی بالکان نیز بیتردید نتیجهی لشکر کشیهای همین ترکان و ترکمانان به سرزمینهای غیر ایرانی است. ...موجب رواج زبان فارسی در سراسر مناطق تحت تصرف خود گردیدند. “(71)
“از آنجا که اسلام از طریق ایرانیان به این مناطق راه یافته بود، ادبیات فارسی نقش تعیین کنندهای در شکلگیری ادبیات ترکی داشته است. “ (72) “این مسأله در اصطلاحات دینی و صوفی گری زبان ترکی به وضوح قابل مشاهده است. کتب دینی و اصطلاحات عرفانی پراز اصطاحات فارسی و همچنین لغات مربوط به اعمال مذهبی مانند نمازکلمات اصیل فارسی است امروز نیز در اصطلاحات و عبارات عامیانه مردم ترکیه نیز مشاهده می شود. “ (70) چنان که در زبان ترکی به جای واژه مسلم،نبی و صلاه به مانند فارسی از واژه مسلمان پیغامبر و نماز استفاده می شود. واژه فارسی آبدست یا دست نمازکه میان ترکها رواج دارد ، حتی فارسی زبانان امروز بجای این لغات از واژه عربی وضو استفاده میکنند.
. “برتری فرهنگی ای که در آن زمان، زبان فارسی نسبت به زبان ترکی، سبب شد زبان و فرهنگ فارسی همواره به عنوان مرجع فرهنگی قابل تقلیدی برای شاعران و نویسندگان ترک درآید. ترکان با الهام از ادبیات فارسی، افزون بر وزنهای هجایی ترکی، قالبهای شعری فارسی را نیز به کار گرفتند. اوزان عروضی به کار برده شده در شعر ترکی، صورت تعدیل شده و موافق طبع شعر فارسی شده اوزان عربی است؛ بحرهای فارسی شده عروض مورد استفاده قرار گرفته اند.” (70) این حقایق ما را وادار میکنند عتراف کنیم هنرو ادبیات ملل منطقه از دنده چپ فرهنگ وتمدن فارسی ساخته شده است.
“در وارد شدن زبان فارسی به شبه قارهی هند و آسیای صغیر و بخشی از شبهجزیرهی بالکان و رواج آن، هیچ یک از فرمانروایان ایرانی نقشی به عهده نداشتند، بلکه این قبایل مختلف ترک و ترکمان بودند که در ادامهی سیاست سلطهطلبی و تجاوز خود، آن سرزمینها را نیز به تصرف خود درآوردند.” (71) کسی نمیداند زبانی با ساختار 22 زبان دیگر و بدون مبدا و منشا ر چه مزیتی نسبت به زبان الکن ترکی داشته که سلاطین ترک به هر سرزمین که قد میگذاشتند این زبان رابه عنوان سوغات به سرزمینهای تحت حاکمیت خود میبردند.
اگر ما هم همسو با نظریه پردازان ترک ، زبان ترکی را بومی منطقه و زبان فارسی را مهاجر از جانب شرق و ماورالنهر بدانیم و سلاطین وحاکم وحتی شاعران و مردم بومی ساکن را نیز ترک زبان بدانیم . آن وقت نباید بپرسیم : پس این حجم از نظم و نثر فارسی در این مناطق از باب رفع کدام احتیاج و ضرورت فراهم آمده است ؟؟؟.
همانطور ملی گرایان ایرانی “ تظاهرات یونانی در سلسه اشکانی، همان میراث یونانی منطقه ی ما را، با وقاحت و طلب کاری تمام، نشانه های اقتدار پارتیان و حقارت یونانیان بیانگارند!!! چنان که مظاهر ایران اسلامی و از جمله خط و ادبیات کنونی را، نه دنباله ی خط و زبان عربی، بل با وقاحت و طلب کاری بیش تر، نشانه ی برتری فرهنگ ایران بر فرهنگ عرب گرفته اند.” (1)
ملیگرایی ترک همانند نمونه های ایرانی خود آثار و متون مربوطه به ادبیات فارسی را نشانه شکوه سلاطین وحکومتهای ترک میدانند وآنرا به حساب عظمت فرهنگی ترک میگذارد درصورتیکه اثبات وجود تاریخی ترک بعد اسلام وابسته به همان متون فارسی و عربی است و آثاری ازشکوه تمدنی و متون فرهنگی ترکی وجود در منطقه ندارد.
“زبان فارسی گرفتار بحران است. بحرانی که جدا ازبحران اجتماعی و تاریخی ما نیست بلکه با آن پیوندی جدا ناپذیر دارد. “(11) مشکل فارسی فقط ضعف زبان و خالی بودن از گنجینه لغات متمدنانه نیست بلکه واژه سازی مشکلی بغرنج تری است که دست و پای این زبان را بسته است. زبان ترکی مانند فارسی در زمینه لغات انتزاعی فقیر است با آنکه نسبت به زبان فارسی قدمت کمتری در این منطقه دارد، اما به لحاظ ساخت فعل واژگان جدید توانمندی بی حدی دارد این قدرت حتی در حوزه هضم کلمات دخیل و اشتقاق گیری از آنها نیز مشهود است تنها برتری زبان ترکی نسبت به فارسی در زمینه ساخت صحیح و استعمال قانونمند کلمات است.
مشکل مربوط به واژه سازی هم در لغات کلمات کهنه و هم در واژگان نو پارسی قابل رویت است بی قانونی در صرف افعال و ساخت واژگان مشهود است ، که از وضعیت ذاتی و تاریخی زبان فارسی سرچشمه میگیرد و ربطی به شرایط امروزین زبان فارسی و یا ادیبان و زبانشناسان ندارد. کثرت فراوان اسامی وکلمات بی قانون و افعال بی قاعده و سماعی استخراخ هر نوع قانون برای ساخت اسامی و افعال تازه را در فارسی غیر ممکن کرده است.
ساختار و شکل و شمایل ظاهری اکثر اسامی و واژگان به اصطلاح اصیل ایرانی بگونه ایست که با زبان فارسی و یا زبانهای دیگر ایرانی شباهتی نشان نمی دهد و کاملا مشخص است که مربوط به یک فرهنگ و زبان خاص نیستند از آن حیث ایرانی محسوب میشوند که ریشه آنها مشخص نیست، منشاء و معنی آن در هیچ یک از زیانهای زنده و مرده جهان مشخص نشده است.
انبوهی از تک لغات جامد و بی معنی مانند خاور، باختر، چاپلوس، پرگار، فلاخن، زغال و... بدون شناسنامه که نه پدری دارند و نه فرزندی نه از کلمه ای فارسی مشتق شده و نه باعث انشقاق و زایش کلمه ای دیگرشده اند، به این خاطر که درهیچ یک از واژگان زبانهای شناخته شده مثل عربی، روسی، ترکی، مغولی و... نیستند ، کلمات به اصطلاح ناب فارسی شده اند.
“وقتی به جای کلمه حکیم یا طبیب کلمه ِ بی ریشه و بی بوته «پزشک» را گذاشته اند که حتی اهل فن و لغويون هم از شکل و شمایل و املاء صحيح آن بی خبرند، تا چه رسد به ریشه و منشأ آن ! (نگا: فرهنگ معین یک جلدی) دیگر معلوم نیست این کلمه پزشک از کدام مصدر آمده است و قوم و خویش و کلمات هم خانواده آن (که نیستند) کجایند؟ ! اگر در کلمه «حکیم» ما به جای: ح ، ج بنویسم، فورا اشتباه رو می شود. چرا که حرف «ح» در مشتقات دیگر کلمه حضور دارد و نشان هویت خانوادگی کلمه است. و نمی توان آن را مثلا با کسره یا ضم اول خواند (چون وزن و قاعده دارد) | و... آن گاه از طب/ حکمت، مشتقات: مطب / محکمه و... ساخته شده که از «پزشک» بر نمی آید. “(2)
“از نظر زبانشناختی، زایایی واژگانی به مبحث اشتقاق یا واژه سازی مربوط می شود. در فارسی فقط فعلهای ساده یا هستند که زایایی دارند،ی عنی میتوان از آنها مشتق به دست آورد.. شمار فعل های ساده ای که زایایی دارند واز گذشته به ما رسیده اند بسیار اندک است. آقای دکتر خانلری در کتاب تاریخ زبان فارسی فهرست افعال ساده را ,اعم از آنچه در متن ها مکرر آمده است و آنچه در زبان محاورهً امروز به کار می رود به دست داده است . در این فهرست فقط ٢٧٧فعل وجود دارد. اما یک نگاه گذرا به فهرست مزبور نشان می دهد که تعداد زیادی از افعال درج شده نه در گفتار امروز به کار می روند و نه در نوشتار . فعل هایی از این قبیل: غارتیدن، آهیختن، اوباشتن، بسودن، چمیدن، خستن، خلیدن، سپوختن، زاریدن، سگالیدن، شکفتن، گساردن، کفیدن، طوفیدن، مولیدن، گرازیدن، موییدن، خوفیدن، و تعداد کثیری دیگر” در واقع تعداد فعلهای ساده فارسی که فعال هستند یعنی در گفتار .و نوشتاربه کار می روند از رقم277 بسیار کمتر است. ” (20)
در زبان فارسی “اعمال و مفاهیم ساده روز مره که در زبان های دیگر و حتی در خرده زبان های محلی! (به اصطلاح حضرات!) افعال بسیط و دقیق برای تک تک آنان وجود دارد، فارسی از سر نبود و لاعلاجی مجبور به استفاده از افعال مرکبی شده است که میزان دلالت معنایی و دقت ساختاری آنان در همان حد است که گفته شد. “(2)
“عجبا که زبان پر رمز و راز و زنده و زاینده عربی با آن همه خدمت به احیاء و بقاء فارسی و ریشه در مغز استخوان تاریخ و تفکر و تدین و حیات روز مره ما ، بیگانه و مهاجم و مخرب تشخیص داده شده است. “(2) افرادی که از تهاجم زبان عربی و هجوم لغات عرب سخن می رانند این حقیقت را نمی فهمند که زبانهای این منطقه، واژه ای برای اکثر لغات انتزاعی و متمدنانه عربی نداشنه اند که لغت عرب جایگزین آن کلمات شده باشد. بلکه لغات به اصطلاح اصیل و بومی که بدون بن ریشه و شاخ و برگ و وزن و قاعده و بدون پشتوانه تاریخی و اکثرا تازه ساز بجای لغات عربی مینشینند.
نازایی فارسی علت اصلی استفاده کلمات بیگانه است بخصوص لغات عربی که در قالب افعال مرکب است که اندکی از عیوب این زبان را جبران کرده “ زبان فارسی، در وضع فعلی برای برآوردن نیازهای روزمرهً مردم با مشکلی مواجه نیست، ولی برای واژه سازی علمی از زایایی لازم برخوردار نیست و نمی تواند یک زبان علمی باشد. “ (20) با توجه به ویژگیهای های زبانی حال حاضر نیز توان لازم برای واژه سازی علمی ندارد اگر لغات دخیل و مصدرهای جعلی ساخته شده واژه های غیر فارسی حذف شوند، این زبان حتی قادر به رفع نیازهای روزمرهً مردم متکلمان خود هم نخواهد بود.
ضعف ذاتی زبان فارسی در زمینه لغات بسیط و ساخت مصادر و وجوه فعل ،موسسات واژه ها گزین را برای ساختن واژه های تازه و پارسی بازی با چالش اساسی ولاینحل مواجه کرده است. این موسسات برای به اصطلاح سره سازی فارسی به استحصال کلماتی از معادن تاریک و نمور زبان مجبور شده اند “که از حیث تلفظ سنگین، کند و زبان و دهن را گره می زنند، بل به دور از تمامی قواعد زبان شناسی، فاقد ریشه، ساختار اتیمولوژیک و عاری از کیفیت مصدر و مشتق اند.” (1) و برای خود فارس زبانان تلفظ آن سخت و معنی آن گنگ است.
“حضرات باستانگرایان برای پاسداری از فارسی با کند و کاوهای غیر مستند و من در آوردی، هر روز کلمه ای بی هویت و بی ریشه و زمخت و به دور از قواعد و شم زبانی فارسی را به زور کتاب و مطبوعات به جان فارسی دری حقنه می کنند. برای از حفاظت فارسی در مقابل عربی، به استخوان های پوسیده پهلوی متوسل شده اند و میخواهد گرهگاریهای امروز زبان را با استمداد از آن و کشف چند کلمه بی هویت و زمخت منتسب بدان گشایند که خود در زمانش نیز به حدی ناتوان بوده که قادر به حفظ خود نشده و دربرابر فارسی دری بر خاک فنا افتاده است. حتى فردی چون پرویز خانلری با همه علاقه حتى عصبیتی که به زبان فارسی داشته آن را «خیانت بزرگ» می دانست. زیرا فارسی بدون امکانات قرضی خود، زبان ناتوانی خواهد بود که قادر به بر آوردن نیازهای روزمره نیز نمی باشد . البته، این نکته در مورد دیگر زبانها نیز تا حدودی صدق می کند.” (2)
“اساتید ماهر با هزار زحمت چند مشتق زمخت و عجیب الخلقه به دست آورده اند که از معادل خارخی کلمه هم زمخت تر و بیگانه تر به نظر خواهد رسید ترکیباتی غریب تر از خود هم ساخته اند. زیرا به علت کمبود بن های مانوس و مصادر فعلی شناخته شده برای اهل زبان ریشه ازجاهایی اخذ و مشتق جدید به صورتی ساخته می شود . “(2)که از حیث تلفظ سنگین، کند و زبان و دهن را گره می زنند، بل به دور از تمامی قواعد زبان شناسی، فاقد ریشه، ساختار اتیمولوژیک و عاری از کیفیت مصدر و مشتق اند. (1)
. “آقای حداد عادل که در نخستین همایش گفتوگوی فرهنگی ایران و افغانستان در تهران صحبت میکرد، گفت: فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ایران در طول فعالیت خود توانسته است بیش از ۵۵هزار معادل فارسی را برای لغات خارجی پیدا کند“(129)در صورتی زبان فارسی در طول ده قرن نتوانسته است واژه ای بر 1500 لغت شاهنامه موجود فرهنگ مجموعهالفرس نوشته عبدالمؤمن جاروتي بیافزاید.
“هیچ کتاب لغت فارسی کلمات امید، دشت، دوش، آرنج، توسن، چالش،چاوش، هوله ،قواره ... را ترکی نمی نویسد. کثرت استعمال آنان باعث خودی تلقی شدن این کلمات گردیده همین نکته سبب مصون ماندن آنان از تعرض سره نویسان تندرو گردیده است.
کلمات دخیل و قرضی عمدتا روسی آن نباید به معنی هند و اروپایی تلقی شدن آن باشد. چنان که انبوه کلمات قرضی ترکی یا عربی آن نباید موجب آلتائیک یا سامی تلقی گشتنش گردد. تنها فرق در زمان ورود است. کلمات دخیل روسی تاریخ مقدم تر دارند و دخیل های عربی موخرترند. عده ای همان کلمات دخیل را دلیل خویشی فارسی با زبانهای اروپایی پنداشته اند و از این چند قطره ناچیز دریای از افسانه ساخته اند. در هر حال حضور عنصر اسلاوی در عهد قدیم در کشور نه تنها با مستندات و مدارک تاریخی قابل اثبات است بلکه درپای این حضور را در عرصه زبان و اتیمولوژی زبانهای فارسی و روسی هم میتوان دید. کلمات فارسی به لحاظ تاریخی ظاهرا از طریق اسلاوی و یا یونانی وارد فارسی گردیده و با برخی از کلمات اروپایی انطباق و یا شباهت دور و نزدیک نشان دهد. اما این نوع تشابهات از طریق وام گیری حاصل شده است و بیانگر ارتباط بنیادی و ریشه ای نیست. (2)
کلماتی که زبانشناسان ایرانی بر پهلوی بودن این واژه اسرار دارند . اگر این کلمه را روسی بدانیم باید در قدمت متون کهن تجدید نظر کنیم . منظور از بررسی دوره زمانی ورود کلمات دخیل 22 زبان دیگر به زبان فارسی نو(دری) همانا تجدید نظر در زمان شکل گیری اولیه کتابت وشعر در زبان فارسی می باشد.
( این متن بر اساس اطلاعات و اسناد بنیان اندیشی تهیه و تنظیم شده است)
#فارسی_از_نو #فارسی از نو
1 جایگاه فارسی معیار و رسمی در زبان و ادبیات فارسی 2نیای بی پایان فارسی نو (دری) 3 دری ادامه پهلوی ! ؟ و .... ادامه دارد
منبع اصلی
1_ سلسله کتابهای "تاملی در بنیان تاریخ ایران،" ،ناصر پورپیرار، انتشارات کارنگ، ، 1379 تا 1394
سایر منابع
2_ حاشیه ای بر زبانشناسی، اسماعیل هادی، در انتظار مجوز انتشار،1383
3_ سبك شناسی زبان و شعر فارسی- ملك الشعرای بهار، انتشارات امیرکبیر, 1337
11_ بازاندیشی زبان فارسی (ده مقاله) داریوش آشوری نشر مرکز ۱۳۹۶
14_ نگاهی به زبان (یك بررسی زبان شناختی) ، یول، جورج، انتشارات سمت ، (1374)
15_ پرویز خانلری وزن شعر فارسی، توس، 1361
16_ گرونبــام، فــن گوســتاو اســلام در قــرون وسطی، ترجمه غلامرضا سمیعی، نشـر البـرز، 1373
20_ محمد رضا باطنی، زبان و تفکر، تهران: فرهنگ معاصر، 1369،
70_ تأثیر زبان و ادبیات فارسی در ادبیات دیوانی عثمانی، دکتر اسدالله واحد ودیگران ، زبان و ادب فارسی، سال ۶۸،
71_ دربارهی فقر فرهنگی مهاجمان و گسترش زبان فارسی، جلال متینی ،مجله ایران شناسی، بهار 1376
72_ادبیات دیوانی ترک و نائلی/ تالیف علی نهاد تارلان؛ مقدمه و ترجمه حمید نطقی موسسه فرهنگی منطقه ئی ۱۳۴۹
73_رابطه دو سویه زبان فارسی- زبان عربی طوبی پاکیزه خو، مجله کیهان فرهنگی، 1383
74_ بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی، مجتبی مینوی ، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1352
75_ فرضیەفاجعه زدگی: تأثیر پایدار فاجعەمغول در تاریخ سیاسی، اجتماعی و علمی ایران، عباس عدالت، بخارا، 1389
76_ نقد کتاب چالش میان فارسی و عربی ، مهدی دشتی ، کاوشنامة ادبیات تطبیقی، بهار 1395
77_دانشمندان ایرانی، شهرام تقی زادهانصاری ، روزنامه اطلاعات ، چهارشنبه ۹مهر ۱۳۹۳
78_روابط ایران وعرب و تاثیر آن در ادبیات فارسی و عربی امیر مومنی هزاروه فصل نامه تخصصی زبان و ادبیات فارسی سال اول شماره1
129_ معادل دری یا فارسی برای لغات خارجی! ، نوراحمد خالدی، آریانا افغانستان ، 1395
130_ بررسیهایی درباره ابوریحان بیرونی, نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مقاله آقای مجتبی مینوی
146 _مقدمه ابن خلدون ،1362ص (1
بهرام نورمحمدی