برخى از حوادث تاريخى را با استدلال و منطق و قياس از زمان قبل با زمان حال بطور نسبى ميتوان فهميد كه اصل موضوع از چه قرار بوده ؛ حتى اگر همه تواريخ جعلى هم باشد.
تاريخ نويسان - طوريكه امريكايى ها ميگويند : " تاريخ را فاتحين مينويسند " - مخصوصاً در كشورهاى مانند افغانستان ، به ذوق و سليقه خود و يا به امر و هدايت ديگران مينويسند ، نه آنچه كه اتفاق افتاده است.
در مورد امير حبيب الله كلكانى نيز چيزهايى ضد و نقيض زيادى در اين روزها شنيده ميشود ، اما چيزيكه تقريباً همه با آن متفق القول اند ، اينست كه او را " خادم دين رسول الله " لقب داده اند كه در آن زمان - طبق معمول از جانب علماى دينى و درباريانى كه در اطراف شاهان حضور دارند - براى او داده شده. اگر اشتباه نكنم ، سكه يى نيز به اين اسم برايش ضرب زده بودند.
به هر صورت اگر همه شواهد آنزمان جعل ويا نابود شده باشد ، يك شاهد عينى وجود دارد كه هيچگاه نمى ميرد و آن شاهد كسى نيست به غير از ملا ها. ملا ها هميشه تا زمانيكه دين در يك جامعه پا برجاست ، زنده اند ؛ به اين دليل كه آنها فقط يك كتاب دارند و دو ، سه كتاب ديگر احاديث ، تعبير ، تفسير و تشريح آن كتاب ، بنا برآن ملاهايى كه هزار سال قبل وجود داشتند و ملاهايى كه امروز وجود دارند همان يك نظر را در رابطه مسايل دارند. پس ملاهايى كه در زمان امير حبيب الله كلكانى فتوا ميدادند ، امروز نيز به تعداد زيادى از همان ملا ها با همان فكر و همان برداشت از دين را داريم. بدين اساس آنها ميتوانند بحيث شاهد در رابطه با اعمال امير حبيب الله كلكانى كه در تواريخ درج گرديده ، شهادت دهند كه آيا تاريخ درست است يا جعل شده.
گفته شد كه به او از جانب ملاها ، لقب " خادم دين رسول الله " داده شده.
حالا بياييد از ملاهاى امروزى بپرسيد كه : اگر شما تصميم بگيريد كه امروز براى يك پادشاه اينگونه لقب ( خادم دين رسول الله ) را اعطا فرماييد ، چه معيارهايى را در نظر ميگيريد ؟
١- پادشاه مذكور در رابطه با آزادى زن چه كارهايى بايد كرده باشد ؟ ( در باره لباس ، معارف ، كار در بيرون منزل ....)
٢- نظريات و كاركردهاى اين پادشاه در رابطه با معارف مدرن چگونه است ؟
٣- پادشاه مورد نظر در رابطه با جمع آورى ماليه بصورت مدرن از جانب دولت ويا جمع آورى عشر و ذكات و خمس و غيره براى ملا ها چه كارهايى انجام داده باشد ؟
٤- طرز تفكر اودر رابطه با قانون اساسى و ديگر قوانين مدنى چيست ؟
٥- طرز ديد و اجرائات اين پادشاه در رابطه با امتيازات به ملا ها چگونه است ؟
٦- فعاليت هاى پادشاه در رابطه با جهاد - كشتن كفار ، غنيمت گيرى ، كنيز و غلام گرفتن و غيره - چيست ؟
همه ميدانيم كه فتواى ملاهاى امروزى با ملاهاى ديروزى در اين باره هيچ تفاوتى نخواهد داشت. آنچه را كه اين ملاها بحيث معيارهاى بخاطر دادن لقب " خادم دين رسول الله" به پادشاه ، در رابطه با آزادى زن ، معارف عصرى ، ماليه ، حقوق ملاها ، جهاد و غيره مسايل در نظر دارند ، نيز خوب ميدانيم. پس آنچه تاريخ هاى غبار و كاتب هزاره و صديق فرهنگ و غيره در رابطه با امير حبيب الله كلكانى حكايه دارند ، با فتواى ملاها در رابطه با مسايل فوق الذكر صدق ميكند و گفته ميتوانيم كه اين تواريخ در اين بابت اكثراً حقيقت دارند. اگر حبيب الله كلكانى دست به اين اعمال نزده بود كه در تواريخ ذكر شده ، هرگز ملاها اين لقب را برايش نمى دادند ، چنانچه امروز نيز همينگونه افراد در بدل همينگونه اعمال به همينگونه القاب مفتخر گرديده اند و گل هاى سر سبد جامعه و مقرب درگاه ملاها استند ؛ زيرا برداشت ملاها در افغانستان از دين اسلام در رابطه به اين مسايل هميشه يكسان بوده و در آن هيچ تغييرى مطابق زمان وارد نشده است.
در رابطه با جهاد ميدانيم كه تعبير ملاهاى ما چيست : كشتن كفار ، غنيمت مال و دارايى شان و به كنيزى و غلامى گرفتن زن و دختر و بچهء كفار. پس اگر" خادم دين رسول الله" بحيث مجاهد پيروز مند دست به چنين كارهايى زده باشد ، مطابق همان فتواها و برداشت ملاها از دين است ؛ اما چيزيكه در ميان مجاهدين مروج است و امروز هم با تمام وجود خود احساس ميكنيم اينست كه چه زمانى مجاهد ، مجاهد ناميده ميشود و چه زمانى جهادش به چالش كشيده ميشود و اين ارتباط ميگيرد به پيروزى و شكست او ؛ بگونه نمونه : امروز " مجاهدين " ما كه قدرت را بدست دارند ، مجاهد گفته ميشوند و اگر روزى ديگر صاحب قدرت نباشند ، جهادشان نيز به دهشت افگنى تبديل خواهد شد ؛ همانگونه كه اعمال طالبهاى امروزى كه شكست خورده اند ، دهشت افگنى ناميده ميشود. در حاليكه هم گروه هاى تنظيمى و هم طالبها عليه قشون بيگانه رزميده و خويش را مجاهد مينامند و ملاهاى هردو جانب اعمال طرفهاى خود را بحيث جهاد تائيد و جانب مقابل را تكفير ميكنند.
در اينجا برخورد يا تقابل سه فلسفه به مشاهده ميرسد :
١- فلسفه شريعت و برداشت ملاها از آن ؛
٢- فلسفه قبيله و قوم ؛
٣- فلسفه مدنيت.
از منظر فلسفه شريعت و برداشت ملاهاى ما از آن ، بگونه واضح اعمال امير حبيب الله ، جهاد در راه خدا پنداشته ميشود و اعمال شاه امان الله كفر و الحاد و غيره.
از نگاه فلسفه قبيله و قوم ، معلوم است كه يكى به يك قبيله تعلق دارد و ديگرى به قبيله ديگر كه بازار قبيله گرايان همه طرفها را گرم ساخته و " تنور را گرم ديده نان خود را ميپزند " ، براى آنها بغير از منافع قبيله شان ، هيچ چيز ديگرى ارزش و معنايى ندارد ؛ چه روشنفكر قبيله گرا باشد و چه ارتجاع قبيله گرا ، هردو در يك صف قرار ميگيرند.
واضح است كه فلسفه مدنيت در مقابل هردوى اينها قرار دارد و روشنفكرى كه رابطه يى به اين دو فلسفه ديگر ندارد ، رسالت خود ميداند تا جامعه را از خطرات ناشى از آن آگاه سازد و نشان دهد كه استعمار به همكارى دست نشانده هاى خود چه حيلى را بكار مى اندازد تا با استفاده از آن زمينه تكثر لشكرهاى جهادى از نوع تنظيمها ، طالبها ، داعشى ها و غيره را بوجود بياورد و به كمك آنها به "اهداف ستراتيژيك " خود در منطقه و جهان برسد.