یوسف سرافراز
اشیائی که در پیرامون محل زندگی ما انسانها حضور دارند همچون سایر انسانها با ما رابطهای معنادار برقرار میکنند. این اشیاء هم بر زندگی و معانی و ارزشهای زندگی ما موثراند و هم متأثر از زندگی و معانی و ارزشهای زندگی ما هستند. علاوه بر این، گاه این اشیاء واسطهی روابطی میشوند که ما با سایر انسانها برقرار میکنیم. و همان معانی متداخل در روابط ما را به خود میگیرند. درنتیجهی این تأثیر و تأثرها، حیات فرهنگی انسانها به این اشیاء هم تسری مییابد و آنها را نیز وارد منطق انسانی میکند. به همین خاطر، تصورات خاص، ویژه و متفاوتی از این اشیاء در فرهنگهای مختلف شکل میگیرد. به صورتی که این اشیاء هم بخشی از زندگی انسانها میشوند، همچنانکه زندگی انسانها و معانی دخیل در آن بخشی از آنها میشود. درنتیجه، میتوان از مطالعهی این اشیاء به مطالعهی جامعه پرداخت؛ چرا که این اشیاء گرانبار از معانی مختلفی هستند که جامعه بر آنها تحمیل کرده است.
اشیاء پیرامون ما انسانها در یک گفتوگوی همیشگی با ما هستند؛ همچنان که ما با آنها در یک گفتوگوی همیشگی هستیم. ما بر آنها معانی و ارزشهای مختلفی تحمیل میکنیم؛ همچنان که آنها بر ما معانی و ارزشهای مختلفی تحمیل میکنند. در این یادداشت به بلندگوهای بُلندی میپردازیم که همیشه در خیابان صدای آنها را شنیدهایم. علاوه بر این، در محیط تحصیل یا کارمان هم در زمانهای ویژهای صدایشان را میشنویم. سوال این است که چرا در فضاهایی که در آنها به سر میبریم (به عنوان نمونه من در دانشکده علوم اجتماعی و برخی از خیابانها) بلندگو وجود دارد؟ سوال دیگر این است که چرا صدای بلندگوها بلند است؟ برای من سوال بود که چرا بلندگویی که در دانشکده علوم اجتماعی وجود دارد صدایش را حتی به کتابخانه هم میرساند؟
در این یادداشت میخواهم تا در چهارچوبی انسانشناختی به مواجهه (و نه لزوماً پاسخ) با این پرسشها بپردازیم. هستهی تحلیل انسانشناختی «خود و دیگری» و رابطهای است که میان این دو برقرار است. رابطهی میان خود و دیگری رابطهای برای شکلدهی به یک هویت است. در واقع، از آنجا که حضور دیگری برای ساختن هویت خود ضروری است و خود در مقایسه با دیگری تعریف میشود، انواع روابط میان خود و دیگری شکل میگیرد. در پاسخ به این پرسش که چرا در طول روز، بی آنکه خودمان بخواهیم، صدای بلندگوها را میشنویم میتوان بلندگو را واسطی برای برقراری رابطه میان خود و دیگری دانست. بلندگوها در اینجا واسطی میشوند تا یک «خود» و یک «هویت» صدای خود را به «دیگریها» برساند. صدایی که یک بلندگو از خود پخش میکند صرفا یک صدای معمولی با معانی معمولی نیست، همچنان که خود بلندگو هم در اینجا یک شیء معمولی نیست. بلندگو واسطی میشود تا به یک هویت صدا دهد؛ صدای این هویت را به گوش هویتهای دیگر برساند تا از قِبل آن هویت خود را بازسازی کند و در میدانی که دیگران در آن حضور دارند هویت خود را حاکم کند. با پخش شدن بلندگوها، هویتی به صدا در میآید؛ با دیگر هویتها رابطه برقرار میکند و خود را بر آنها تحمیل میکند.
جای سوال است که چه درکی از خود و چه درکی از دیگری وجود دارد که بلندگو را واسطی برای برقراری رابطه میان این دو انتخاب کرده است؟ چنین سوالی از این جهت اهمیت دارد که بدانیم در روزگاری به سر میبریم که در آن صداهای آرام و آرامشبخش هوادار بیشتری دارد. صداها هرچه بیشتر به حوزه خصوصی رفتهاند (استفاده از هندزفری، کم کردن صدای ماشین). علاوه بر این صفتهای دلخراش و بدصدا برای صداها وضع شده است. در چنین موقعیتی چرا بلندگوها به صدا در میآیند؟ پاسخ به این سوالات منوط به درک رابطهای است که با بلند شدن صدای بلندگوها میان خود و دیگری برقرار میشود. همچنان که پیش از این هم اشاره شد بلندگو ابزاری است که میان خود و دیگری ارتباط برقرار میکند؛ لیکن ارتباطی یکسویه. درکی از دیگری که محمل برقراری چنین رابطهای شده است به دیگری به مثابه خودش توجهی ندارد. به عبارت بهتر دیگران در این رابطه خودشان نیستند، بلکه در نسبت با «ما» سنجیده میشوند و هویتهایی درنظر گرفته میشوند که میتوانیم آزادانه آنها را مخاطب قرار دهیم و وقت، ذهن، بدن، و آگاهی آنها را از آنچه خودشان بر آن تمرکز داشتهاند فارغ کنیم و هویت خودمان را موضوع آگاهی، بدن، ذهن و وقت آنها قرار دهیم. در چنین رابطهای دیگری اعتبار ذاتی و مستقل ندارد و ما حاکمیم که بنابر مصلحت خود با او رفتار کنیم. میبینیم که در چنین پنداشتی از دیگریست که صدای بلندگوها بلند میشود و تمام شهر یا کتابخانه، کلاس و... را پوشش میدهد.
علاوه بر این، باید پرسید که چرا صدای بلندگوها بلند است؟ آنچنان که اگر در فضایی باز باشد تا چند خیابان را دربر میگیرد و اگر در فضایی بسته، برای چند لحظه منطق حاکم را تغییر میدهد و هویت موجود در صدا را بر فضا حاکم میکند. در اینجا هم میتوان نوعی رابطه میان خود و دیگری مشاهده کرد؛ رابطهای سلسله مراتبی. صدای بلند در دوگانهی بزرگ و کوچک قرار میگیرد. دوگانهای که در تمایزات هویتی نقشی مهم ایفا میکند. درواقع، دوگانهی بزرگ و کوچک در کنار دوگانهی خود و دیگری قرار میگیرد و عامل تمایز و برتری خود از دیگری میشود. امر بزرگ به «ما» و هویت ما مربوط میشود و امر کوچک به دیگری و هویت دیگری. بنابراین بزرگ بودن یک امر یا شیء وارد میدان رقابتهای هویتی میشود و تفاخر به هویت خود، به تفاخر به امر یا شیء بزرگ خود تسری مییابد و این بزرگها نشانگر بزرگی هویت ما میشوند. صدای بلند بلندگوها را هم میتوان در چنین چارچوبی تحلیل کرد.
همچنان که پیش از این هم گفتیم، بلندگو هرچند ممکن است در وهلهی اول شیئی معمولی قلمداد شود اما هنگامی که وارد منطق زندگی انسانی میشود همان معانی و ارزشهایی را به خود میگیرد که در زندگی انسانی حضور دارند. هنگامی که بلندگو واسطی برای برقراری رابطهای میان انسانها میشود همان معانی و ارزشهایی را میگیرد که در رابطهی میان انسانها وجود دارند. در اینجا هویت خاصی بلندگو را به عنوان ابزاری برای شکلدهی به رابطهی خود با دیگر هویتها استفاده میکند. درنتیجه بلندگو همان معنایی را که میان این دو هویت وجود دارد و معنایی را که میتواند رابطهی آنها داشته باشد به خود میگیرد. در نهایت با تحلیلی که میتوان از حیات جدید بلندگو به دست داد میتوان به تحلیل رابطهای که هویتها در جامعه برقرار میکنند نیز دست یافت.اشیاء در فرهنگهای مختلف شکل میگیرد. به صورتی که این اشیاء هم بخشی از زندگی انسانها میشوند، همچنانکه زندگی انسانها و معانی دخیل در آن بخشی از آنها میشود. درنتیجه، میتوان از مطالعهی این اشیاء به مطالعهی جامعه پرداخت؛ چرا که این اشیاء گرانبار از معانی مختلفی هستند که جامعه بر آنها تحمیل کرده است.
اشیاء پیرامون ما انسانها در یک گفتوگوی همیشگی با ما هستند؛ همچنان که ما با آنها در یک گفتوگوی همیشگی هستیم. ما بر آنها معانی و ارزشهای مختلفی تحمیل میکنیم؛ همچنان که آنها بر ما معانی و ارزشهای مختلفی تحمیل میکنند. در این یادداشت به بلندگوهای بُلندی میپردازیم که همیشه در خیابان صدای آنها را شنیدهایم. علاوه بر این، در محیط تحصیل یا کارمان هم در زمانهای ویژهای صدایشان را میشنویم. سوال این است که چرا در فضاهایی که در آنها به سر میبریم (به عنوان نمونه من در دانشکده علوم اجتماعی و برخی از خیابانها) بلندگو وجود دارد؟ سوال دیگر این است که چرا صدای بلندگوها بلند است؟ برای من سوال بود که چرا بلندگویی که در دانشکده علوم اجتماعی وجود دارد صدایش را حتی به کتابخانه هم میرساند؟
در این یادداشت میخواهم تا در چهارچوبی انسانشناختی به مواجهه (و نه لزوماً پاسخ) با این پرسشها بپردازیم. هستهی تحلیل انسانشناختی «خود و دیگری» و رابطهای است که میان این دو برقرار است. رابطهی میان خود و دیگری رابطهای برای شکلدهی به یک هویت است. در واقع، از آنجا که حضور دیگری برای ساختن هویت خود ضروری است و خود در مقایسه با دیگری تعریف میشود، انواع روابط میان خود و دیگری شکل میگیرد. در پاسخ به این پرسش که چرا در طول روز، بی آنکه خودمان بخواهیم، صدای بلندگوها را میشنویم میتوان بلندگو را واسطی برای برقراری رابطه میان خود و دیگری دانست. بلندگوها در اینجا واسطی میشوند تا یک «خود» و یک «هویت» صدای خود را به «دیگریها» برساند. صدایی که یک بلندگو از خود پخش میکند صرفا یک صدای معمولی با معانی معمولی نیست، همچنان که خود بلندگو هم در اینجا یک شیء معمولی نیست. بلندگو واسطی میشود تا به یک هویت صدا دهد؛ صدای این هویت را به گوش هویتهای دیگر برساند تا از قِبل آن هویت خود را بازسازی کند و در میدانی که دیگران در آن حضور دارند هویت خود را حاکم کند. با پخش شدن بلندگوها، هویتی به صدا در میآید؛ با دیگر هویتها رابطه برقرار میکند و خود را بر آنها تحمیل میکند.
جای سوال است که چه درکی از خود و چه درکی از دیگری وجود دارد که بلندگو را واسطی برای برقراری رابطه میان این دو انتخاب کرده است؟ چنین سوالی از این جهت اهمیت دارد که بدانیم در روزگاری به سر میبریم که در آن صداهای آرام و آرامشبخش هوادار بیشتری دارد. صداها هرچه بیشتر به حوزه خصوصی رفتهاند (استفاده از هندزفری، کم کردن صدای ماشین). علاوه بر این صفتهای دلخراش و بدصدا برای صداها وضع شده است. در چنین موقعیتی چرا بلندگوها به صدا در میآیند؟ پاسخ به این سوالات منوط به درک رابطهای است که با بلند شدن صدای بلندگوها میان خود و دیگری برقرار میشود. همچنان که پیش از این هم اشاره شد بلندگو ابزاری است که میان خود و دیگری ارتباط برقرار میکند؛ لیکن ارتباطی یکسویه. درکی از دیگری که محمل برقراری چنین رابطهای شده است به دیگری به مثابه خودش توجهی ندارد. به عبارت بهتر دیگران در این رابطه خودشان نیستند، بلکه در نسبت با «ما» سنجیده میشوند و هویتهایی درنظر گرفته میشوند که میتوانیم آزادانه آنها را مخاطب قرار دهیم و وقت، ذهن، بدن، و آگاهی آنها را از آنچه خودشان بر آن تمرکز داشتهاند فارغ کنیم و هویت خودمان را موضوع آگاهی، بدن، ذهن و وقت آنها قرار دهیم. در چنین رابطهای دیگری اعتبار ذاتی و مستقل ندارد و ما حاکمیم که بنابر مصلحت خود با او رفتار کنیم. میبینیم که در چنین پنداشتی از دیگریست که صدای بلندگوها بلند میشود و تمام شهر یا کتابخانه، کلاس و... را پوشش میدهد.
علاوه بر این، باید پرسید که چرا صدای بلندگوها بلند است؟ آنچنان که اگر در فضایی باز باشد تا چند خیابان را دربر میگیرد و اگر در فضایی بسته، برای چند لحظه منطق حاکم را تغییر میدهد و هویت موجود در صدا را بر فضا حاکم میکند. در اینجا هم میتوان نوعی رابطه میان خود و دیگری مشاهده کرد؛ رابطهای سلسله مراتبی. صدای بلند در دوگانهی بزرگ و کوچک قرار میگیرد. دوگانهای که در تمایزات هویتی نقشی مهم ایفا میکند. درواقع، دوگانهی بزرگ و کوچک در کنار دوگانهی خود و دیگری قرار میگیرد و عامل تمایز و برتری خود از دیگری میشود. امر بزرگ به «ما» و هویت ما مربوط میشود و امر کوچک به دیگری و هویت دیگری. بنابراین بزرگ بودن یک امر یا شیء وارد میدان رقابتهای هویتی میشود و تفاخر به هویت خود، به تفاخر به امر یا شیء بزرگ خود تسری مییابد و این بزرگها نشانگر بزرگی هویت ما میشوند. صدای بلند بلندگوها را هم میتوان در چنین چارچوبی تحلیل کرد.
همچنان که پیش از این هم گفتیم، بلندگو هرچند ممکن است در وهلهی اول شیئی معمولی قلمداد شود اما هنگامی که وارد منطق زندگی انسانی میشود همان معانی و ارزشهایی را به خود میگیرد که در زندگی انسانی حضور دارند. هنگامی که بلندگو واسطی برای برقراری رابطهای میان انسانها میشود همان معانی و ارزشهایی را میگیرد که در رابطهی میان انسانها وجود دارند. در اینجا هویت خاصی بلندگو را به عنوان ابزاری برای شکلدهی به رابطهی خود با دیگر هویتها استفاده میکند. درنتیجه بلندگو همان معنایی را که میان این دو هویت وجود دارد و معنایی را که میتواند رابطهی آنها داشته باشد به خود میگیرد. در نهایت با تحلیلی که میتوان از حیات جدید بلندگو به دست داد میتوان به تحلیل رابطهای که هویتها در جامعه برقرار میکنند نیز دست یافت.