ما و منوران غرب
نتایج شمارش نود ویک درصد آرای انتخابات ریاست جمهوری اعلام شده است. این انتخابات که با تقلب نسبتا فاحش همراه بوده است از همین حالا آتش یاس و نومیدی را در محافل بین المللی برانگیخته است. رسانه های غرب، و حتا امریکا، این سوال در مقابل دولتهایشان مطرح می نمایند که آیا جنگیدن برای دولت فاسد و احتمالا نامشروع کرزی ارزش دارد و یا خیر. مدتها پیش یکی از مجریان برجسته شبکه تلویزیون ای. بی. سی. امریکا از صاحب نظری پرسید که "چرا یک قطره خون سرباز امریکای برای "طبقه جنایتکار افغانستان"(Afghanistan’s criminal class) بریزد". اشاره او به تکنوکراتهای رشوت خوار، جنگسالاران بدنام و قاچاقبران مواد مخدر در دولت کرزی بود. اما امروز تقریبا تمام رسانه های امریکا همان پرسش را دارند. در حالیکه جنگ افغانستان حمایت اجتماعی اغلب کشورهای اروپایی را از دست داده است، در امریکا حتا یکی از سناتوران برجسته ای حزب جمهوری خواه (حزب جمهوری خواه حامی جدی جنگ افغانستان است) هفته پیش طی مقاله ای در روزنامه واشنگتن پست با ادامه حضور نیروهای امریکا در افغانستان اعلام مخالفت نموده است.
اداره باراک اوباما تا هنوز اظهار نظر جدی در مورد انتخابات تقلب آمیز افغانستان نکرده است. زیرا باراک اوباما مصروف یکی از نبردهای تاریخی در درون امریکاست. اصلاح نظام صحی امریکا و سوسیالیزه نمودن بیمه های درمانی یکی از وعده های انتخاباتی اوباما بود و اینک دموکراتها در صدد اجرای آن هستند. اما کمپنی های بیمه درمانی در مقابل تغییراتی که قرار است در روزهای آینده برای مجلس نمایندگان ارایه شود آرام ننشسته اند. کمپنی های بیمه درمانی تا هنوز بیشتر از پنج صد میلیون دالر را مصرف نموده اند تا جلو تصویب تغییرات مطرح شده را بگیرند. تلویزیون سی ان ان می گوید که مخالفان تغییر نظام صحی در مقابل هرنماینده مجلس شش لابیست را استخدام نموده است تا طرح اوباما را شکست بدهند. آنگونه که در دهه نود طرح بیل کلنتون را با شکست مواجه ساختند. بهرحال، این نشانه ای از نبرد جدی میان نیروهای چپ و راست، کاپیتالیزم و سوسیالیزم در امریکاست.
انتظار می رود که پس از پایان این مبارزه توجه اداره اوباما بار دیگر به سوی نبرد افغانستان و انتخابات تقلب آمیز آن برگردد. امریکا آخرین وجدی ترین حامی جنگ افغانستان است که در آنجا نیز زمزمه خروج نیروهای نظامی آهسته آهسته اوج می گیرد. کسی نمی گوید که همین فردا نیروهای امریکایی از افغانستان خارج خواهند شد اما با قاطعیت می توان گفت که امید به "دموکراسی" و ایجاد یک کشور قانونمند و مدنی در افغانستان تا حد زیادی در همه جا رنگ باخته است. دولت کرزی، و رهبران افغانستان نتوانستند تا بنیانگذاران یک نظام دموکراتیک، و جهان پسند باشند. البته تنها رهبران سیاسی افغانستان مقصر نیستند. شاید و یا هم راستی، افغانستان کشور به شدت منزوی شده و پسمانده ای بود که حتا به اصطلاح، روشنفکران آن نیز توانایی هضم ارزشهای مدرن را نداشتند. دموکراسی (بدون پسوند به اصطلاح دینی)، آزادی و مدنیت لباس فاخری است که قامت خشک و خمیده اندیشه نخبگان افغانستان برای آن بسیار کوچک است. (مرا ببخشید) بسیاری از ساینتیست ها می گویند رشد مغز انسان نیازمند فضا و غذاهای مخصوص است. البته که دین اسلام در کنار پسماندگی های اجتماعی و فکری افغانها در شکست دموکراسی در افغانستان نقش برجسته داشته است. برای مثال، پس از اشغال کوریای جنوبی توسط غرب، اغلب روشنفکران، نخبگان و شهر نشینان کوریا برای مدرن ساختن سرزمین شان و برقراری روابط بسیار نزدیک با جوامع غرب به مسیحیت گرویدند. البته که اسلام بهیچوجه انعطاف پذیری بودیسم را ندارد. منظور آن نیست که امروز نیز راه برقراری ارتباط با غرب مسیحیت است. و برعکس جوامع روشنفکری و رسانه های امروز غرب تمایل شدید به ره آورده های ساینس دارند و ره به اتیسم برده اند. تنها استثنا امریکا می تواند باشد که هنوز سازمانهای مسیحی در آن به شدت فعال می باشند. اما پیروزی اوباما و پیشروی اتیسم خبرهای تکاندهنده برای گروه های مسیحی و نشانه های کوچک، اما اثر گذاری از "اروپایی شدن" امریکا نیز می باشد.
بهرحال، افغانستان در سراشیب از دست دادن یک فرصت تاریخی است. مدرن شدن، دموکراسی، حقوق بشر و سایر ارزشهای تمدن امروزین، آرزوی بود که تعداد معدودی از منوران افغانستان به آن می اندیشدند، و آن درآن دیار ویران هرگزعملی نخواهد شد. گفته شد " معدود" اگر درست نیست بگویید کو روشنفکری که شهامت نماید و از جنایات استبداد پار، آدمکشی های خلق و پرچم و قصابی های جهادی ها بگوید؟ کو هزاره ای باشهامتی که از جنایات مزاری بنویسد؟ کو روشنفکرتاجیک که از قتلعام های مسعود بگوید؟ و فاجعه ای که امروز در جنوب جاری است خود نشانی از وحشتی است که در مغزهای روشنفکران پشتون نیز جریان دارد. قومی در سی سال گذشته پیوسته کشته شده و یا کشته (تنها در هشت سال پس از آمدن غرب حدودا ده هزار پشتون کشته شده و سه برابر آن زخمی) اما روشنفکران پشتون چشم امید به طالبان بسته اند و یا با رویاهای فاشیستی عبدالرحمان و داود خان زندگی می کنند. کو پشتون روشنفکری که به خرافات اسلامی و خشم های نهفته در متن "پشتون والی" بپردازد؟ و "همه" کو نویسنده ای که از صدها اکتشاف نونین ساینس بگوید و با آن به مصاف خرافات( و البته که سازمان یافته ترین فرم آن، دین) برود؟ تاهنوز چه کسی بطورجدی از نقش برجسته اسلام در کشتارهای سه دهه اخیر سخن گفته است؟ چه کسی به صورت جدی در صدد جمع نمود پنجه های اختاپوس گونه ای دین از عرصه سیاست و مهار و منزوی نمودن آنست؟ ظاهرا، ما با قطیفه خالی میدان را ترک می کنیم. ما در آستانه باخت قرار داریم. فرصتی پیش آمده بود برای مدرن شدن، برای همرنگ شدن با آدمهای متمدن، لوکس، و فهمیده دنیا. اما این فرصت توسط شورای نظار و گروه های همسان آن، حزب وحدت (درست تر، حزب وحشت)، حزب حرکت، حزب منفورترین جنایتکار زنده افغان، سیاف و... دزدیده شد. و با بی ظرفیتی و قدرناشناسی، زمامدار بی اندیشه و تصادفی آن، حامد کرزی میان فاشیست های افغان ملت، جنگسالاران خون آشام و انگلیسی دانان گرسنه ای برگشته از پاکستان تکه تکه، هضم و دفع شد. یاد ما نرود که اغلب کارمندان انجوها جهادی نیستند و بلکه مدیران سابق دولت و جوانان انگلیسی آموخته ای مهاجر اند که در چپاول کمکهای خارجی سهمی برجسته دارند.
بهرحال، ما بر فراز تپه سرد و یخبندان باخت قرار داریم. ما در آخر کاروان ترقی، ساینس، و شگوفایی می مانیم.و شاید هم در دشتهای قندهار، و یا در پیج و خم دره های هندوکش گم شویم و به عصر حجر و بربریت برگردیم. ما می مانیم با نفرت قومی. ما می مانیم با جهل جهانسوز دینی خویش. ما ظرفیت و سویه ای پذیرش تمدن را نداشتیم، آزادی، حتا برای آنانیکه خود را شاخ روشنفکری افغانستان می دانند، و حشت انگیز بود. خرافات (سنت، دین وجهل) از همین حالا برنده است. همسایه ها "طالبان" را از مدرسه های مولانا فضل الرحمان و "طلبه ها" را از حوزه علمیه قم، خرافات را با رساله های دینی، خشم را با سخنرانی های شریعتی، لودگی را با کتاب های آیت الله دست غیب، زشتی را باتصاویر آیت الله خمینی ومرگ را با فتوای مولانا فضل الرحمان درجن درجن روان می نمایند. ما در سایه عکسهای جنایتکاران مقتول به حیات ادامه می دهیم. محسنی در یک قدمی مرگ است، اما سجادی ها آنقدر خرافات از بر نموده اند تا جای خالی آن یاوه سرای پیر را در فردای مرگ او پر نمایند. ربانی، سیاف و شینواری به کهولت رسیده اند، اما حفیظ منصور و کریم خرم باور، عزم و ایمان آنرا دارند تا، بار جهل و جنایت آنان را امانت وار برای نسلهای آینده تقدیم نمایند. ما عاشورا های پرشکوه تر از همیشه(وهرازگاهی پرتنش) خواهیم داشت. مجالس قرائت قرآن پررونق، و قاریان بی شماری خواهند آمد. بازار کساد چادری رونق دوباره می یابد و چادرنماز سیاه ایرانی جای لباسهای سرخ و دست دوزی شده هزارگی را در دورافتاده ترین قریه های خواهد گرفت. تاروزیکه اشرف غنی احمدزی و انورالحق احدی پلان پشتونیزه نمودن افغانستان را در دست دارند، مشعل فاشیزم تاجیک، فاشیزم ازبک و فاشیزم هزاره درخشنده تر از همیشه می سوزد. اخوانیزم، ولایت فقیه و سایر فورم های خرافات دینی حتا با نامهای فریبنده "تمدن" و شاید فردا "ساینس اسلامی"( آنگونه که کلیساهای انجلی از به اصطلاح "مرکز ساینس عیسی مسیح" دم می زنند)، مدرن ترین محصولات تمدن را سواستفاده و بسان گلوله علیه مدرنیته و تمدن استفاده خواهند نمود. ما می مانیم با خشم قومیت و خرافات سازمان یافته ای که آنرا دین می نامیم.
اگر نه، کو فعال و فعالیت جدی که آشنا با اندیشه مدرن باشد و سرپاسداری از تمدن امروزین را داشته باشد، و با حقایق ساینس به نبرد نفرت و خرافات برود؟ اگر ترس جهل و ترس هیولاهای شمشیربدست داخل بهانه ای برای روشنفکران کابلی و هراتی است، کو آزاده ای دانای که در خارج با ساینس و خرد به مصاف خرافات و نفرت قومی رفته باشد؟ مگر به جز از صدای پیروان مزاری ومسعود،علاقه مندان افغان ملت و احفاد گلبدین صدای جدی دیگری در انترنت بلند است؟ کو روشنفکری که عزم و شهامت آن خواجه ای خوشنام خاک نشنین، رمضان بشر دوست را داشته باشد. می شود کمتر نوشید و چند صباحی سر از گپ گپ دقیانوسی محافل افغانی دورنمود و چشم باز نمود و دید که منوران غرب به کجا رسیده اند و ما کجاییم؟
نويسنده: جعفر رضايی
چهار شنبه 9 سپتامبر 2009