فرهنگ انتخابات در تاریخ افغانستان برای بار دوم تمرین میگردد
عبدالکریم تا یب شریفی آلمان – هامبورگ
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این روز ها مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی در افغانستان همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده و افکار داخلی و خارجی را به خود جلب کرده است . هنوز معلوم نیست قدرتهای که حرف اول را در افغانستان میزنند روی چه کسی توافق نمایند تا بعدا خوراک مورد مصرف داخلی را در ارتباط به شخص مورد نظر سروسامان بخشند تا از طریق راي دهی در روز انتخابات بآن مشروعیت و مقبولیت دهند .
گرچه آماده کردن ذهنیت ها در جهان امروز با موجودیت گسترده ابزار ووسایل ارتباط جمعی و اشراف به رسانه های صوتی ، تصویری و انترنتی کار خیلی ساده بوده که با یک حرکت خبرساز ، از پیش تعین شده که در پوشش خبری همه رسانه های موثر قرار داده شود تمام معادلات سیاسی را میتواند در کشور بر خلاف انتظار در مدت کمتر از نصف روز کاری تغیردهد . جا به جایی مهره ها ازین طریق دیگر شیوه های فزیکی وکودتا های خونین گذشته را ضرورت ندارد و تاریخ سیاسی افغانستان از ابتدا تا امروز بر محور همین دو روش رقم خورده است .
اما تفاوت شرایط فعلی با اوضاع واحوال گذشته های دور و نزدیک در این است که در قبل با کمبود مدییا و عدم گستردگی ابزار ووسایل ارتباط جمعی قضایا مخفی و یا در پردۀ از ابهام باقی میماند و مردم بیخبر از خیلی چیزها به زندگی روز مره خود ادامه میدادند ، اما حالا اگر مردم به تمام جزئیات وارد نگردند حداقل بیشتر از پنجا ه درصد موضوعات برای شان روشن میگردد و عرصه نقد وبررسی ، میدان اعتراض و افشاگری وحق خواهی چون گذشته بسته و محدود نبوده و همه عملکردهای دولت وزدوبند های سیاسی ان از عینک تیزبین مردم نمی تواند بدور ماند .
اما باید اذعان کرد که دوره موقت ریاست حکومت ودور اول انتخابا ت ریاست جمهوری افغانستان که در گذشته شاهد ان بودیم با توجه به شرایط و تحولات سیاسی ان زمان ، کاملا فرمایشی و از قبل تعین شده بود و راه اندازی انتخابات و کشاندن مردم جهت راي دادن را میتوان فقط بعنوان تمرین فرهنگ انتخابات یاد کرد و چانس بسیار خوبی است که نصیب ملت ماگردیده تا جای فرهنگ وسنت دیرپای قبایلی ، که لویه جرگه میراث ان است بگیرد .
اما دور دوم انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی که درین روز های نزدیک شاهد آ ن خواهیم بود با توجه به دور اول ، فضای نسبتا" باز تری در ان مشاهده میشود در حقیقت بازتابی است از استراتژی جدید بارک اوباما رئیس جمهور امریکا که خواهان مشارکت و همکاری همه کشورها وقدرت ها درحل معضلات و مناقشات منطقه ای و بین المللی گردیده است و این رویکردی است از حالت تکتازی قبلی دولت امریکا بطرف همکاری ، روی این اصل کشورهای همسایه افغانستان و قدرت های منطقه کم کم قدم های خود را جهت رقابت به جلو گذاشته اند ، لذا رنگ و بوی انتخابات ریاست جمهوری این دوره افغانستان چند درصدی ازین دیگ های ناپخته بخود گرفته است .
بهر صورت هر کسی واز هر طریقی که بعنوان رئیس جمهور کشور انتخاب ویا تعین گردد رمز موفقیت اش در رعایت و پیگیری چند فاکتور کلیدی میتواند باشد .
از ان جای که مردم ما خیلی از رژیم های متداول دنیا را تجربه کرده اند ، اما دست آوردها و اثرات به جامانده از آنها اندک و چه بسا از آنها سیر نزولی و قهقرایی را داشته اند ، بدلیل اینکه زیرساخت های جامعه ما بر اساس ساختارهای تمدنی و مدنیت پروری استوار نبوده ، لذا زایش های آن ، هم از جنس و ماهیت خودش بوده ، در همان لایه ها و لاک های خودی جولان داشته است و زایش های غیرخودی را هم که جلوۀ از تمدن ومدنیت با خود به همراه داشته ، هیچ گاهی نپذیرفته اند و اگر زمانی هم که اتفاق افتاده ، پذیرش آن بصورت تحمیلی و مؤقتی بوده ، مثل این میماند که یک منزل پخته را بالای تهداب ساخته شده از گل و خاک بنا کرده باشیم و یا با بذر در زمین شوره زار، امید حاصل را داشته باشیم .
با توجه باین مسأله است که ما همیشه تاریخ بریده ، تمدن و فرهنگ از هم جدا داشته ایم وتا امروز این زیرساخت ها در جامعه ما ، مانع زایش بستری برای ملت شدن گردیده اند .
رؤسای هم که در طول سده های مختلف تاریخ ، اداره این کشور را بدست داشتند ، برخاسته از همین تفکرات بودند ، هیچ گاهی فراقومی و قبیله ای عمل نکردند . طبیعی است ، جامعه ای که بر محور این نوع تفکر اداره شود ، نفاق و تفرقه ، نفرت ، بومی و غیربومی ، اقلیت و اکثریت ، برادر بزرگ و برادر کوچک را با خود به ارمغان دارد و جای برای ملی فکرکردن و توجه به منافع ملی هم باقی نمی ماند .
برای نجات مردم ازین برزخ ، سه گزینه یا راه حل بیشتر وجود ندارد ، به هر کدام ازین سه روش اگر درست عمل شود ، ملت ، راه خود را باز خواهد یافت .
اولآ ملت ما به رئیس جمهوری وارستۀ ضرورت دارد که خود را از تمام تعلقات قومی ، زبانی و مذهبی عملا وفکرا" رهانیده باشد ، کاملا فراقومی و مذهبی عمل نماید و این مرزبندیها را با تمام وجود مانع رسیدن به ملت شدن و ملی فکرکردن بداند و جامعه را از باتلاق این گونه تفکرات برهاند .
آن زمان است که جوانه های امید از هر طرف سر میکشد ، روحیه شهروندی و توجه به منافع ملی و روحیه شایسته سالاری عملا معنا و مفهوم پیدا میکند و درین گونه بستر، دیگر جای برای تروریزم ، مواد مخدر ، افکار طالبانی ، تمامیت خواهی وتفرقه پراگنی وجود نخواهد داشت و همه اقوام ساکن کشور خود را برابر وبرادر احساس خواهند کرد . دیگر تاریخ مسیر خود را درین سرزمین در جاده اصلی تکامل و مدنیت پیدا خواهد کرد ، چون گذشته دور تسلسل و قهقرایی نخواهد داشت ، بلکه یک مسیربه هم پیوسته ای طبیعی را خواهد پیمود و اقوام پراکنده را به ملت شدن سوق خواهد داد و پایه های محکم وحدت ملی را برای همیشه بیمه خواهد کرد و به جای قوم سالاری ، شایسته سالاری را به ارمغان خواهد آورد .
در همچو نظامی ولو ریاستی هم باشد طبیعت واقتضایش حکم میکند که باید والیان ولایات و تمام شهردارها ( شاروال ها ) ودیگر مسؤلین بزرگ محلی ازطریق انتخابات و با راي مردم برگزیده شوند .
در غیر آن در همچون نظام ریاستی اگر لاک قبیله و قوم باز هم اراده مردم را در حصار خود بگیرد و نگذارد که مردم بسوی ملت شدن گام بردارند و احساس شهروندی نمایند ، چنانچه درین دو دوره ریاست جمهوری آقای کرزی این مأمول درست برآورده نشد ، به جای وحدت سیاسی ، از سیاست تفرقه استفاده شد ، پست های کلیدی کم کم به قوم که انتظارش میرفت تعلق گرفت ، تیم قوی سیاسی دورن رژیم از تمامیت خواهان شکل گرفت ، پست های هم که به نمایندگان دیگر اقوام از روی جبر و فشار و اکراه داده شد ، نقش نمایشی وسایه را داشت ، والیان و دیگر مسؤلین محلی به جای مردم از شخص اول کشور وتیم خاص اش حساب میبرند ، سیاست که در طول تاریخ شکل گیری افغانستان تا حال دنبال شده و بان عمل گردیده است . ,
پس دو گزینه دیگر ، جهت رهای ازین باتلاق در پیش روی مردم ما قرار دارد ، یکی دست یافتن به نظام پارلمانی ودیگری نظام فدرالی میتواند باشد .
نظام پارلمانی ، در کشوری که ساکنین آنرا اقوام بزرگ با زبانهای مختلف تشکیل میدهند و هنوز احزاب سیاسی نهادینه نشده اند نمیتواند صددرصد آرمانهای بحق شانرا متجلی سازد ، اما نسبت به نظام ریاستی که برمحور یک قوم بچرخد به مراتب بهتر ومردمی تر خواهد بود .
نظام فدرالی ، باتوجه به کثیرالقومی بودن افغانستان و سابقه تک تازی و تمامیت خواهی همه حکومت های این کشور که مردم تلخ ترین خاطرات را ازآنها دارند و در تمامی نسل ها و دوره ها بعوض التیام و دلجویی از زخم ها وشوکهای روانی وروحی وکوچ دادنهای اجباری آنها ،بیشتر این قصاوت ها و بیرحمی ها را تداعی کردند ،لذا این روش میتواند عادلانه ترین و متعادل ترین نظام در افغانستان باشد .
گرچه تمامیت خواهان ، نظام فدرالی را زیر سوال قرار میدهند وازآن تعبیر تجزیه کشور را مینمایند ، از دید آنها اگر اقوام ساکن کشور ، سرنوشت خود را خودشان رقم بزنند و بر مقدرات خویش حاکم گردند و حاکمیت جبری و استبدادی یک قوم غیر خودی را از سر خویش دور کنند ، برابری وبرادری بخواهند ، این حق خواهی را تجزیه مینامند ، خوب میدانند که نظام فدرالی در پاکستان ، هند ، آلمان، روسیه و در تعدادی زیادی از ممالک جهان نتایج خیلی مطلوب تری را از سایر کشورهای که به شیوه های دیگر اداره میگردند داشته اند .تمامیت خواهان تنها در حق دیگر اقوام جفا نکردند بلکه درحق قومی که سنگ نمایندگی آنرا به سینه میکوبند هم خیانت کردند از طریق قوم شریف وبا غیرت پشتون در طول تاریخ به کرسی اقتدار تکیه زدند ولی بخاطر رفاه و آسایش شان کوچکترین خدمتی را انجام ندادند .
تمامیت خواهان ، بخواهند یا نخواهند مردم ما دیگر در طی این سه دهه راه گم شده خود را یافته اند اما با تأسف در کنفرانس تاریخی بن و در لویه جرگه قانون اساسی ، اقوام زجر کشیده افغانستان با پافشاری در حق خواهی حقوقی خویش جهت رسیدن به برابری ، خیلی از موانع را از سر راه خود برداشتند اما شگردهای تمامیت خواهان که در عقب خود قدرتهای بزرگ را داشتند ما نع یک تعداد از حق طلبی های آنها شدند .
مردم ما باید از گذشته عبرت بگیرد و در انتخابات پیش رو دیگر شکار ترفندها و وعده وعیدهای منصب های لرزان و خیالی این وآن نشده و با مسؤلیت عمل نموده ، با سرنوشت و هویت قوم و مردم خویش بازی نکرده و آنها را قربانی خواستهای مؤقتی شخص خود نسازند، اما
مردم آگاه ما، دیگر فریب این معامله گران را نخواهند خورد .
یک نگرانی عمده که سالیان درازی است مردم ما را از لحاظ روحی واقتصادی تحت فشار خویش قرار داده وبعنوان یک زخم ناسور آنرا همواره برپشت خود جبرا حمل کردند و همچنان بعنوان آدرس های گنگ ومبهم همیشه در معادلات سیاسی در برابر دیگر اقوام از آنها استفاده کردند ، یکی کوچیان کشور میباشند که تا هنوز آمار دقیقی از آنها عمدا ارایه نگردیده است و این معضل ، متوجه قبایل دو طرف خط دیورند هم میگردد، که با توزیع برگه های راي دهی در بین آنها و طالبان میتواند انتخابات را به چالش بکشد و موازنه را به نفع تمامیت خواهان تغیر دهد .
اما قسمی که در دیگر عرصه ها مردم کشور ما سنت شکنی کردند ومعادلات قدرت را ازحصار همیشگی یک قدرت بیرون کردند وزمینه مشارکت همۀ اقوام را در قدرت سیاسی فراهم ساختند در این زمینه ها هم باید از خود درایت بخرج دهند بصورت مسالمت جویانه و منطقی جلو این حق تلفی آشکار را بگیرند .بهترین زمان سیاسی مناسب جهت مطرح کردن این زوایای کور که تمام تیرها میتواند به هد ف اصابت نماید ، همین زمان انتخابات است که افکار داخلی وخارجی را میتواند بخود جلب نماید و هیچ زمان دیگری نمیتواند مؤثریت فعلی را در بیدار سازی افکار عامه داشته باشد . کاندیدان که میخواهند فراقومی عمل نمایند و خود را متعلق به همه مردم و اقوام میدانند باید روی این مسایل ملی تماس بگیرند .
دخیل ساختن اراده مردم در حیات سیاسی شان یک امر طبیعی و خدادی است که نمیشود جلو آنرا گرفت واین وظیفه روشنفکران ، قلم بدستان ومبلغان است که این مسؤلیت را دنبال نمایند و تنها نمیشود با شعار و صحبت و نوشته های اکادمیک در کنفرانسها وسایت های انترنتی بسنده کرد ،بایداز طرق مختلف احساس توده های ملیونی را بیدار کرد و یکی از بیداریهای همگانی همین زمان انتخابات میتواند باشد . اما از دید تمامیت خواهان این نوع صحبت ها و اظهار نظرها خلاف وحدت ملی تلقی میشود ، نظر آنها کاملا درست است ، چون این نوع نقطه نظرات ، حاکمیت مطلقه شانرا زیر سوال میبرد ، با این حربه نامشروع در طول تاریخ جلو حق خواهی مردم این سرزمین را سد ساختند در حالیکه طرح این گونه موضوعات زمینه های رسیدن به وحدت واقعی ملی را فراهم میسازذ ووحدت ملی در بستر عدالت ، برابری وهمدلی قوام مییابد و آنها این بستر را با وحدت استبدادی عوض کردند و دیگر زمان بکام آنها نخواهد چرخید .