افغان موج   

بخش نخست

مراد وهدف از نوشتارموجود بررسی وکنجاوی واژه ویا پدیده زشت وزندگی برانداز «نسل کشی» ویا جنوسایدبوده که پیوست به آن جنایات جنگی ویانسل کشی های آشکاری که بوسیله دولت ها وحاکمیت های جنگ افروز، متجاوزو اشغالگرچون فاشیست های هتلری ، امپریالیست ها وبخصوص در زمان حاضربوسیله ی صیهونیست های اسرائیل وشرکا درراس واشنگتن ازتاریخ ۷ اکتوبرسال ۲۰۲۳درسرزمینهای فلسطیناشغالی تحمیل شده، به بررسی گرفته میشود.

 

اصطلاح نسل‌کشی که به عنوان هدفی برای نابود کردن گروه خاصی از مردم تعریف می‌شود، برای اولینباردرزمان وحشت ودهشت«هولوکاست » درجریان جنگ جهانی دوم به کار برده شد.

 البته ژینوساید تنها به معنای نابودی فیزیکی یک جمعیت ملی، نژادی یا مذهبی نیست بلکه دارای ابعاد دیگری نیز هست؛ نظیر ژینوساید بیولوژیک چون ممانعت از رشد جمعیت گروههای موردنظر، ژینوساید ملی -  فرهنگیمانند ممنوعیت سخن گفتن به زبان مادری و تخریب اماکن تاریخی و سایر میراث  های فرهنگی یک گروه موردهدف و ژینوساید اقتصادی مانند ویران کردن زیر ساخت ها، شهرها و آبادی‌ها و غارت اموال.

در سال ۱۹۴۴«رافائل لمکین»، وکیل یهودی ـ پولندی، این اصطلاح را قسماً در پاسخ به قتل های گروهی ، برنامه ریزی شده وهدفمند یهودیان توسط ماشین جنگی هیتلردرآلمان نازی به کار برد. لمکین که تمام خانواده خود را به استثنای برادرش درجریان هولوکاست از دست داده بود.تلاش کرد تا نسل‌کشی به عنوان یک جنایت جنگی براساس قوانین بین‌المللی به رسمیت شناخته شود.او راه را برای تصویب «کنوانسیون نسل کشی» سازمان ملل متحد درسال ۱۹۴۸ هموار کرد. کنوانسیون متذکره که یک روز قبل از صدوراعلامیه جهانی حقوق بشر( ۱۰ دسامبر۱۹۴۸) ،شامل ۱۹ اصل به تصویب رسید،در سال ۱۹۵۱نافذ واجرایی شد.

بهترخواهد تا نسل کشی را به حیث اقدام عمدی، به دوراز قواعد جنگ های متعارف که درنهایت میتوان به آن «جنایت جنگی » نیزعنوان داد، در روشنی «کنواسیون نسل کشی» تدوین شده ی ۹ دسمبر ۱۹۴۸سازمان ملل به بررسی بگیریم.

براساس اصل اول کنوانسیوننسل کشی:

«طرف های متعاهد، تائید وتصدیق مینمایند که نسل کشی یا(جنوساید) درمواقع جنگ ویا صلح براساس قوانین جهانی جرم محسوب میشود.»

کنوانسیوننسل کشی (جنوساید)، طی اصل دوم خود نسل کشی را چنین تعریف نموده است:

 « هر اقدامی که به قصد نابودی کلی یا جزئی یک گروه ملی، قومی، نژادی یا مذهبی انجام شود، نسل‌کشی بشمارمی آید.»

همچنان مطابق مندرجات کنواسیون منع نسل کشی یکی ازاعمال زیرنیزدر زمره ی نسل کشی ویاجنوساید محسوب میشود:

۱ صدمه شدید به سلامتی جسمی ویا روحی افراد گروه.

۲ قراردادن عمدی گروه درمعرض زنده گی نامناسب که منجر به زوال قوای جسمی ، کلی ویا قسمی آن شود.

۳ اتخاذاقدامات بخاطرجلوگیری ازتوالد وتناسل گروه.

۴ انتقال اجباری اطفال گروه به گروه دیگر.

کنوانسیون متذکره شرکای جنایت نسل کشی را بصورت آتی به معرفی میگیرد:

-مشارکت مستقیم درکشتار جمعی.

-تبانی بخاطرارتکاب نسل کشی.

-تحریک مستقیم وعلنی برای ارتکاب نسل کشی.

-شروع به ارتکاب جرم جنوساید.

-وشراکت در جرم جنوساید.

کنواسیون فاعلین وشرکا ، شامل رهبران منتخب ، اعضای حکومت ، مستخدمین دولت ویا اشخاص عادی را قابل مجازات میداند.

کنوانسیون طرف های متعاهد چون دولت ها وحکومات را ملزم میداند تا مندرج قوانین اساسی شان،  تدابیری را جهت اجرایی ساختن مواد کنوانسیون ذکر شده بگنجانند.

اشخاص متهم به ارتکاب جرم نسل کشی ، در دادگاه باصلاحیت کشوری که جرم درآنجا ارتکاب یافته ویا دادگاه جزایی جهانی که از طرف متعاهدین به رسمیت شناخته شده ،جلب میشوند.

دیوان کیفری بین المللی مکلفیت دارد که نسل‌کشی، جنایات جنگی و جنایات علیه بشریت را بررسی و عاملان را به محکمه بکشاند. طبق اساسنامه این دیوان، هرکس مرتکب نسل‌کشی شود، دستور آن را بدهد، به نسل‌کشی کمک و یا تحریک کند، قابل پیگرد قانونی است.

یک دادگاه جداگانه بنام محکمه بین المللی دادگستری درلاهه به اختلافات بین دولت ها رسیده گی کرده  و همچنین صلاحیت دارد، حکم کند که دولت‌ها مسئول نسل‌کشی هستند.

مطابق پیش بینی اصل ۸ کنوانسیون نسل کشی ،هریک از متعاهدین ، شامل دولت ها وحکومات اجازه دارند تا از مراجع با صلاحیت سازمان ملل مطالبه نمایند که برمبنای اصل ۳۰ منشورسازمان ملل ،بخاطرجلوگیری ومجازات نسل کشی اقدامات مقتضی را به عمل آوره وبه همین ترتیب مرتکبین عمل جرمی نسل کشی را نیر به معرفی گرفته وطالب تعقیب عدلی شان در دادگاه جزایی جهانی شوند.

براساس متن کنوانسیون نسل کشی ، موارد اختلافی میان دولت ها وحکومت ها در زمینه ی تفسیروتطبیق مواد کنوانسیون ، به اثر درخواست یکی از طرف های اختلاف ، موضوع به «دیوان جهانی عدالت» محول میشود.

بعداز تاریخ انفاذ یعنی اول جنوری سال ۱۹۵۰ ،دولت های عضو وغیرعضومیتوانند به کنوانسیون نامبرده ملحق شده که این الحاق تا ۱۰ سال ادامه می یابد. وقتی ۶ ماه قبل از انقضای مدت متذکره کدام اعتراضی مطرح نشود ، مدت الحاق تا ۵ سال دیگر تمدید میشود.همین اکنون به تعداد ۱۵۳کشورعضویت کنوانسیون نسل کشی را دارد.امریکا ۴۰ سال بعد یعنی درسال ۱۹۸۸ به کنوانسیون نسل کشی ملحق گردید.

«دیوان بین المللی عدالت» که رکن قضایی سازمان ملل به شمار می رود ، ازسال ۱۹۴۶ رسمن به فعالیت اش درشهرلاهه کشورهالند آغاز نموده است ، دارای ۱۹۳ عضو میباشد. مسایل اختلافی میان کشورهای عضودرمورد روابط میان آنها ویا تشخیص قضایا ویاشکایات کشورها قبل ازدادگاه یی شدن، همچنان بررسی ومداقه قضایی اتهامات مبنی برارتکاب جنایات جنگی را رسیده گی قضایی نموده ونتایج آنرا به شورای امنیت سازمان ملل ارسال می نماید. هرگاه فیصله دادگاه عدالت جهانی ایجاب نماید تاموضوع به دیوان جزایی جهانی ارجاع شود، شورای امنیت آنرا به محکمه جزائی  بین المللی گسیل میدارد.

به ارتباط ارتکاب جنایت نسل کشی نیز پروسه متذکره مورد اجراء قرارمیگیرد.

برای اولین بار وبصورت رسمی کاربرد واژه «نسل کشی» مندرج اتهامنامه های دادستانهای محاکم نظامی «نورنبرگ آلمان» مطرح شد که از ماه نومبر ۱۹۴۵ تااکتوبر سال ۱۹۴۶تدویر یافت. متهمان در دادگاه متذکره به اتهام های جنایت علیه صلح ،جنایات جنگی وجنایت علیه بشریت مورد محاکمه قرارگرفتند.

برمبنای گاه شمار تاریخی درزمینه نسل کشی ، بعد از کشف امریکا بوسیله دریانوردان اسپانیایی درسده ی ۱۶، بزرگترین وخشن ترین نسل کشی وقتل عام سرخ پوستان امریکا بوسیله اشغالگران اروپایی چون اسپانیه ، فرانسه وانگلیس به منظور سلطه قومی برقاره ی امریکا ودستیابی به املاک واموال سرخ پوستان صورت گرفت.

بعدها درنیمه دوم سده ی ۱۹ ، امریکایی ها ، باکوچ دادن اجباری وخشونتبار، که جنگ های را هم به دنبال داشت، نقش بزرگی در نسل کشی سرخ پوستان امریکای شمالی ایفا نمودند.

براساس مدارک و مستندات تاریخی ، جنگ های متذکره نزدیک به ۱۰۰ ملیون کشته بجا گذاشته که در ردیف دراز ترین وپرتلفات ترین جنگ های تاریخ بشریت بشمار می آید. امریکایی ها برای توجیه این همه نسل کشی ها چنین استدلال می نمودند که  «سرخ پوستان بایستی رفتارغیرمتمدنانه خودرا کنار گذاشته وبه جامعه ی انسانی ومتمدن مسیحی مبدل شوند»!

به همین ترتیب امپراطوری ترکان عثمانی طی سالهای جنگ جهانی اول (۱۹۱۴- ۱۹۱۸ ) و تا۱۹۲۳که منجر به فروپاشی امپراتوری عثمانی گردید ،  بین ۶۰۰هزار تایک ملیون و۵۰۰هزارارمنی ی عمده تن یونانی تبار رابه هدف حذف سیستماتیک قومی ونسل کشیبصورت مستقیم وغیر مستقیم به قتل رسانیدند ، طوریکه به هدف «حل مسایل ارامنه»سدها هزارارمنی را که جمیعت باقیمانده امپراتوری عثمانی بودند ، بخاطر هلاک ساختن آنها،  پای پیاده روانه بیابان های بی آب وعلف  سوریه نموده که طی این راه پیمایی های اجباری بنابر نبود آذوقه ، درجه بالای گرمی هوا ،طولانی بودن راه وشدت عمل نگهبانان ایشان به هلاکت رسیدند ،  آنهاساکنان کشورهای همسایه چون سوریه ، روسیه وعراق بوده وتعدادآنها از ۲۰۰ هزار تایک ملیون تن تخمین زده شده است.برعلاوه به هدف نسل کشی وحذف قومی ، هزاران ارمنی را ازسراسر امپراطوری شان جمع آوری و به قتل رسانیدند.

دولت کنونی ترکیه به رهبری رجب طیب ادوعان ، بحیث وارث امپراتوری ترکیه عثمانی هرگز به نسل کشی اعتراف ننموده ،کشته شده گان را که عمده تن یونانی بودند ، متهم به همکاری به دشمنان امپراتوری متذکره یعنی روسیه نموده ونسل کشی شانرا دفاع ازخود عنوان داده اند ، درحالیکه کشور های متفقین در جنگ جهانی اول آنرا نسل کشی وجنایت علیه بشریت بشمار می آوردند.

یکی ازتراژیدی های انکارناپذیرو فراموش ناشدنی تاریخ افغانستان ، همانا نسل کشی هزاره ها درعهد امیرعبدالرحمان خان(۱۸۸۸ – ۱۸۹۳) میباشد.

هزاره ها که ازجمله اقوام عمده وباشنده گان اصلی افغانستان به حساب آمده ودرساحات مرکزی افغانستان زنده گی مینمایند ، بنابر ساختارجغرافیای طبعی وصعب العبور بودن راه ها واوضاع اقلیمی سرد دربخصوص در زمستانها ، رابطه شان با حاکمیت مرکزی بادشواریهای مواجه وهمچنان بنابرحاکم بودن مناسبات فیودالی وماقبل آن ، بشکل ملوک الطوایفی اداره شده وازجانبی بنابرتسلط باورهای دینی ومذهبی ، افرادی چون سید ، مجتهد ، مبلغ ، ملا وخطیب ، درسیطره برآنها نقش بلامنازعی را دارا بوده است. مشغولیت هزاره ها عمده تن زمینداری ، مالداری ، فلزکاری، صنایع دستی وگلیم بافی بوده که بخش قابل ملاحظه حاصل کار وزحمات شان به کام ملوک الطوایف ها، پیر وارباب و سلطان وقریه دارها ریخته می شد.

بخاطراستقرارحکومت مرکزی با استفاده از ابزار های خشن و مستبدانه ، ۶۰ در سد قوم هزاره طی سالهای اخیر سده ی نزدهم (۱۸۸۸ تا ۱۸۹۳) در آوان سلطه استبدادی امیرعبدالرحمن خان قتل عام شدند. هزاره ها که شعیه مذهب ، بعضن سنی مذهب وعده ی هم اسماعیلیه اند ، در آن برهه زمان دارای اداره های محلی بوده و از طرف «میران» اداره میشدند.

پس از به قدرت رسیدن امیرعبدالرحمان خان درسال ۱۸۸۰ ، به حیث یک امیر دست نشانده درسال ۱۸۹۳ معاهده ننگین دیورند رابا برتانیایی های متجاوز واشغالگربه امضا رسانید. عبدالرحمن خان تابعیت هزاره ها را از حکومت مرکزی تقاضا ومالیات های سنگین وکمرشکن بالای آنها وضع کرد. عده ی از آنها از اوامر مرکزی اطاعت نموده واما بخش بزرگی از هزاره ها ، آنرا نپذیرفته که بعد ازسرباز زدن شان از اوامرظالمانه ی حکومت مرکزی حرف به جنگ کشید. امیرعبدالرحمن این دیکتاتور جبار، آن بخشی از هزاره ها را که تابع حکومت مرکزی شده بودند ،علیه بخش نافرمانان سوق داده که سبب شکست نافرمانان شد. ولی عبدالرحمن همین هزاره های فاتح وپیروزمند را نیزقتل عام کرد. انگیزه نسل کشی هزاره ها، تسلط وسیطره بلامنازع یک قوم بالای سایراقوام کشوربه شمار می آمد. برخوردعبدالرحمان علیه هزاره های تابع کاملن تحقیرآمیز وغیر قابل تحمل بود.

حکومت کابل موجودیت هزاره ها رایک تهدید وچالش جدی پنداشته که بایستی پاکسازی شوند.امیرعبدالرحمن درکتاب اش بنام تاج التواریخ مینویسد که :«هزاره ها درطول تاریخ موجب وحشت افغان ها بوده اند»، منظور عبدالرحمان خان ، از کاربرد واژه «افغانها»، «پشتونها» میباشد.

 درواقعیت امر، اساس وبنیاد چنین سیاست خشونت آمیز ومستبدانه علیه هزاره ها را سیاست های استعمارگرانه واشغالگرانه انگلیس ها تشکیل میداد ، طوریکه هزاره ها برمبنای اشتراکات مذهبی با ایران ، با آنها متحد شده وخطرجدی را در برابرتجاوز واشغال انگلیس ها درمنطقه تحت تسلط شان بوجود می آوردند.بخاطر تحقق همین سیاست های استعمارگرانه ، عبدالرحمن خان به حیث دست نشانده وحافظ منافع استعمارگران ، برنامه ی غیر انسانی حذف قومی ونسل کشی هزاره ها را ) بعد ها مطابق کنوانسیون منع نسل کشی ، جنایت علیه بشریت به شمار می آید) ، ادامه میداد.

امیر قشونی به سرکرده گی عبدالقدوس خان را بالای هزاره ها سوق داده که همین قشون متجاوزدرتداوم سایر جنایات ،علیه تعدادی ازدختران هزاره با کاربرد شیوه های خشونت آمیز تجاوزهای جنسی را انجام دادند . هزاره ها درواکنش با این بی ناموسی غیر قابل پذیرش ، قشون متجاوزعبدالقدوس را محاصره وتارومارنمودند.

بعدازاین شکست ، حکومت کابل فتوای جهاد علیه هزاره ها راصادرنمود.

چنانچه درتداوم سرکوب ونسل کشی هزاره ها ،۲۶ تن از سران ومیران هزاره را به کابل احضارواعدام نمودند . به تعقیب آن به تعداد ۲۰ هزار نفر ازاهالی هزاره را به کابل آورده وسربریدند .

بعد ازسرکوب خشن و اشغال مناطق هزاره نشین بوسیله حکومت کابل ، عبدالرحمن خان برای علمای اهل سنت هدایت داد تا طی فتوای ، حکم تکفیر هزاره هارا صادرنمایند ، طوریکه هزاره ها وادارشوند از مذهب اهل سنت تبعیت نموده و تکیه خانه های شانرا به مساجد تبدیل نمایند. درصورت مخالفت زمین ها وخانه هایشان ضبط ومصادره شده وخودشان فرار داده میشدند. وقتی به مقاومت دست میزدند، کشته می شدند.

هزاره ها بخاطر رهایی از چنین وضع ناهنجار، فرار نموده وبه کشورهای ایران ، نیم قاره هند(کویته ، مرکزبلوچستان کنونی)، آسیای مرکزی ، عراق و سوریه مهاجر گردیده که به قیمت از دست دادن زبان وفرهنگ شان نیز تمام گردید.

اماکن بجامانده ی  مذهبی هزاره ها مسدود گردیده ، طوریکه درمساجد اهل تسنن حضور بهم رسانیده ودرعقب ملاهای سنی اقتداء نمایند، درنهایت مراسم عزاداری ماه عاشورا نیز متوقف گردید. مورخ ونظریه پردازنامدار میهن ما میرغلام محمد غباردراثرومعروف اش « افغانستان درمسیر تاریخ » ، کشتارهزاره هارا بوسیله عبدالرحمن خان بیشتر ازقساوت و کشتار وحشیانه چنگیز به معرفی گرفته است. حکومت ، زنان ودختران هزاره را جمع آوری نموده وبه حیث کنیز به سایر ولایات بفروش رسانیدند. برعلاوه براساس فتوای علمای سنی مبنی برمشرک خواندن شیعه ها، امیرعبدالرحمن خان حکم قتل وغارت شعییان راصادرنمود.عین دیدگاه ها را بعد از طی زمان ۱۱۰ سال ، امارت سیاه وتحجرگرای طالبی درمورد هزاره ها روا داشته ، چنانچه درموجودیت ملیونها هزاره  وشعیه مذهبان ، فقه جعفری را ازنساب آموزشی مکاتب ودانشگاه های افغانستان حذف نموده اند. طالب ها ، هزاره ها ازجمله باشنده گان اصلی افغانستان بشمار نیاورده ورهبران شان باصراحت تاکید نموده اند که «آنها بایستی راهی گورستان شوند» 

چنانی که گفته آمد ، هزاره‌ها در طول تاریخ به علت داشتن دو تعلق مورد سرکوب، کشتار و استبداد قرار گرفته‌ اند؛ یکی تعلق قومی یعنی هزاره بودن و دیگری تعلق مذهبی یعنی شیعه بودن. قتل‌عام ۶۰ درصدی مردم هزاره در زمان حکومت عبدالرحمان خان، تغییراجباری مذهب و عقیده، کوچ دادن اجباری و ترک مناطق و جایدادهای اجدادی شان ، از موارد مبرهن این جنایات است. قتل‌عام بیش از دو هزار هزاره درشهر مزار شریف ، قتل‌عام ولسوالی یکاولنگ به دست طالبان در دور اول امارت تروریستی ، تک قومی ، تک مذهبی  و تک جنسیتی شان . همچنان کشتار منظم و سلسله‌ وار، انفجارهای متداوم در مناطق خاص هزاره ‌نشین(غرب کابل)، هدف قرار دادن پی‌هم اماکن آموزشی و فرهنگی ، سرکوب این مردم به علت تشیع بودن‌ شان ، سرکوب خونین «جنبش روشنایی»(به اثر ۳ انفجارانتحاری درجریان تظاهرات مسالمت آمیز هزاره هادر ناحیه دهمزنگ شهر کابل بیش از ۱۰۰ تن به قتل رسیده وبیش از ۳۰۰ تن زخم برداشتند) وتوقف دادن بس های مسافربری( کابل – وتیر باران کردن جوقه جوقه آنها بشکل صحرایی ،عملیات انتحاری در دهمزنگ کابل وبه خاک وخون کشانیدن، جلوگیری از برگزاری مراسم مذهبی و تکفیر هزاره‌ها ، حذف ساختاری، محروم نگه داشتن ازحقوق اساسی، درشرایط موضع طالبان به حیث اپوزسیون مسلح علیه جمهوری اسلامی . برعلاوه جلوگیری از انکشاف متوازن مناطق هزاره‌ نشین ، توزیع ناعادلانه منابع، تبعیض ساختاری برای جلوگیری از رشد نسل جوان و آموزش دیده هزاره ها در شرایط جمهوری های اسلامی دوران تجاوز واشغال واشنگتن وشرکاو… موارد زیادی از این طیف جنایات که علیه هزاره‌ ها اِعمال شده است.

بادریغ که بعد از به حاکمیت رسانیدن طالبان بوسیله واشنگتن، مطابق «قرارداد دوحه» بتاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱ ، برمبنای همان شیوه های حکومت« تک قومی» ،«تک مذهبی» و «تک جنسیتی» در تداوم همان اهداف دور اول امارت شان، مبنی بر حذف هویتی هزاره ها ، اقدام های انکار ناپذیری را اجرایی ساختند که برشمردن آنها دراین مختصر نمی گنجد. ازجمله اقدام های نسل کشانه علیه هزاره ها ، میتوان از حذف «فقه جعفری» از نصاب آموزشی مدارس ودانشگاه هانام برد. درحالیکه ملیونها شهروند افغانستان را شعیه های پیروی فقه جعفری  تشکیل میدهد. برعلاوه موانع حشونت باری را در برابر اجرای مناسک ومراسم مذهبی شان نیز اعمال مینمایندو...

 

به ارتباط نسل کشی هزاره ها،به اساس گزارش خبرگزاری جمهور،  بتاریخ  ۸ آگست ۲۰۲۴ ،‌ انجمن وکلای مدافع امریکا ازاین دولت خواسته اند تا نسل کشی هزاره ها بوسیله دولت های افغانستان را به رسمیت بشناسد.

این انجمن طی گزارشی به کنگره امریکا اذعان داشته که مردم هزاره از اواخر قرن ۱۹ قربانی اعمال خشونت آمیز وکشتار جمعی غیر قابل توصیف بدست حاکمان مختلف افغانستان بوده اند که اولین نمونه نسل کشی هزاره هادرزمان عبدالرحمان خان حاکم پشتون (۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱) رخ داده ، طوریکه نزدیک به ۶۰ درسد هزاره ها یا قتل عام ویا درکشورهای همسایه وآسیای مرکزی متواری شدند. به اساس گزارش متذکره طالبان دردور اول امارت شان با کاربرد شیوه های خشن به نسل کشی هزاره ها ادامه دادند. گزارش در اشاره به رویدادهای مشخص ،  ازقتل عام هزاره ها درافشار ، مزارشریف ، یکاولنگ ، تخریب تندیس های بودا در بامیان، گورهای دسته جمعی وکوچ دادن های اجباری نام برده وبرعلاوه هزاره ها بین جولای ۲۰۰۲ تاجون۲۰۲۲ حداقل ۲۹۴ حادثه چون کشتار های هدفمند را علیه شان تحمل نموده اند.

وقتی آدلف هتلردرجنوری ۱۹۳۳بعنوان صدراعظم آلمان منتصب گردید،کنفرانس خلع سلاح ژینو راترک واز جامعه ملل خارج شد. درسپتمبر۱۹۳۹ باحمله باپولند جنگ جهانی را آغازوازجمله اهداف اجتماعی هتلرهمانا تغییرساختارقومی وجمیعتی اروپا بود. بخاطر تحقق این سیاست ، کشتن تمام یهودان اروپایی که از آن بنام«هوکاست»یادمیشود، همچنان قتل عام اکثریت جَت های (جامعه کولی) اروپا ودرنهایت ازبین بردن رهبری وقشر حاکم پولند واتحادشوروی (کمونیست ها) می باشد ، که میتوان از آن به عنوان پاکسازی قومی نام برد، این جابجایی های مجدد توام باکشتار وخشونت های ظالمانه همراه بوده است.

بنابرگزارش کمیته یهودیان آمریکا، تعداد یهودیان پولند از سه میلیون نفر در سال ۱۹۳۳ به ۴۵ هزار نفر در سال ۱۹۵۱ رسید. این در حالی است که تعداد یهودیان بریتانیا از سیصد هزار نفر در سال ۱۹۳۳ به ۴۵۰ هزار نفر در سال ۱۹۵۰ افزایش یافت.

طبق اعلام موزه ی یادبود هولوکاست درآمریکا، تعداد یهودیان درکل اروپا از ۹ و نیم میلیون نفر در سال ۱۹۳۳ به ۳ و نیم میلیون نفر در سال ۱۹۵۰ کاهش یافت.

هتلرمدعی بودکه عامل شکست آلمانی ها در جنگ جهانی اول یهودی ها بوده که آلمان را از پشت خنجر زدند. بنابر همین دلیل سران حزب نازی درسال ۱۹۴۲ تصمیم به نابودی یهودها گرفته که بایستی بصورت سیستماتیک اجرا میشد.وقتی به سالهای قبل از جنگ جهانی دوم برگردیم، به نابودی سیستماتیک پی می بریم . طوریکه :

درسال ۱۹۳۳ شبه نظامیان اس- آ یا حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان ، آلمانی ها را از خریدن مواد مورد ضرورت شان از مغازه های یهودی ها منع نمود.

درسال۱۹۳۵ پوستر های درسراسر آلمان انتشاریافت که آلمان جای یهودی ها نیست.درهمین سال بر اساس قانون نورنبرگ ازدواج آلمانها با یهودی ها واشتراک یهودی ها در انتخابات ممنوع اعلان شد. همچنان یهودی ها اجازه نداشتند شبها را دربیرون گذرانده ویا بایسکل داشته باشند.

درسال ۱۹۴۰ آلمان بسیاری از یهودی ها را از سراسر آلمان جمع نموده وبه گتوها(محلات قوم خاص ویا محله های فقیرنشین)فرستاده ودرحالیکه هیچگونه حقوق ودرآمدی نداشتند، از گرسنگی جان باختند.

درسال۱۹۴۱ جوخه های مرگ اس اس آلمان نازی دراروپای شرقی بیش از یک ملیون یهودی را قتل عام کردند.

درنهایت درسال ۱۹۴۲ ، سران نازی طی جلسه ی در«وانزه» برلین، تصمیم گرفتند که راه حل نهایی درمورد سرنوشت یهودها همانا کشتار جمعی وحذف سیستماتیک شان می باشد وبس.

دادگاه نورنبرگ درپایان جنگ جهانی دوم بوسیله متفقین ، امریکا، فرانسه انگلیس وشوروی بخاطر محاکمه ی نازی ها شاملرهبران سیاسی ،نظامی وقضایی آلمان نازی که هلوکاست وسایر جنایات علیه بشریت را برنامه ریزی نموده بودند، از۲۰ نومبر۱۹۴۵  تااول اکتوبر سال ۱۹۴۶ تشکیل گردید.

ازتعداد مجموعی ۲۰۰ تن متهمان ،تعدادمتهمان اساسی ۲۴ تن بوده که به تعداد ۲۳ تن آنهامحاکمه ومحکوم به مجازات گردیدند. افرادغایب یافرار ویا خودکشی نموده بودند.

در دادگاه نورنبرگ از هرکشورمتفقین یک قاضی و گروهی از دادستانها معرفی شده بود.متهمان از حق داشتن وکیل مدافع قانونی برخورداربودند. دادستانها برای متهمین ، مجازات های اعدام وحبس دوام را مطالبه نموده بودند.

آدلف هتلر، هاینرش هیملر(فرمانده نیروهای اس اس ) ویوزوف گوبلر(وزیر اطلاع رسانی وآخرین صدراعظم آلمان) بنابراینکه قبل ازختم جنگ خودکشی نموده بودند، موردمحاکمه ومجازات غیابی قرارگرفتند.

درمجموع به تعداد ۱۱ تن محکوم به اعدام ،۳ تن محکوم به حبس ابد، تعدادی به حبس های ۱۰ تا ۲۰ سال زندان ،واز جمله محکومانی هم به چوبه های دار آویخته شده، بعدن جسد شان سوختانده شده وخاکستر آنها به رودخانه ایزار ریخته شد.

این تنها نازیست ها به رهبری آدلف هتلر نبودند که مرتکب جنایات نسل کشی یا جنایت علیه بشریت بشیوه ی هلوکاست شده اند، بلکه بمباردمان اتمی شهرهای هیروشیما وناگاساکی جاپان به دستورهری ترومن ریس جمهوروقت امریکا نیز ازجمله جنایت علیه بشریت یا هلوکاست اتمی میباشد که هرگز به دادگاه جنایات جزایی جهانی کشانیده نشده ومرتکیبن آن محکوم به مجازات نشدند. بخاطر آنکه در پایان جنگها ، همیشه جنایات جنگی کشورهای بازنده ، مورد بررسی قرارمیگیرد.

جاپان ازجمله کشور های متحدیندرجنگ جهانی دوم درحالیکه ازاوایل سال ۱۹۴۵ تمایل به تسلیم شدن را داشت ، هیچ نیازی به بمباردمان اتمی آن از جانب امریکا وجود نداشت ،اولین بم  اتومی بنابر دستور هری ترومن ریس جمهورامریکا به روز ۶ آگست بالای شهرهیروشیما وبم دوم بتاریخ ۹ آگست سال ۱۹۴۵ بالای شهرناگاسازکی  جاپان بوسیله هواپیمای بوینگ در ارتفاع ۵۰۰ متری زمین شهر های مذکور رها گردیده که باتولید ۴۰۰۰ درجه سانتی گیرت همه چیز را ذوب وبالافاصله جان ۲۲۰ هزار نفر وتا پایان سال ودر سال آینده ناشی از تشعشات رادیواکتیف بم های هستوی متذکره ، شمار تلفات به ۳۰۰ هزار نفر افزایش یافت.

پرتاب بمب های وحشتناک اتمی در شهرهای پرجمعیت هیروشیما و ناکازاکی و قربانی کردن صد هاهزاران نفر مردم غیر نظامی عکس العمل امپریالیست های آمریکا و انگلیس در مقابل پیروزی ارتش سرخ در نبرد تاریخی و آزادیبخش استالین گراد بود. امپریالیست ها میخواهند چنین جنایات هولناکی را به عنوان آئینه تمام نمای تمدن بشری به خورد تاریخ دهند و ماهیت جنایتکارانه آن را پرده پوشی نمایند.

در ۷۹ سال پیش در روزهای ۶ و ۹ اگست ۱۹۴۵ امپریالیست های آمریکا بمبهای اتمی خویش را که قبلا در تاریخ ۱۶ جون در صحرای نیومکسیکو آماده و آزمایش کرده بود ، برای زهر چشم گرفتن از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، برای سرکوب نهضت کارگری، برای ممانعت از اوج نهضت های آزادیبخش و سرانجام برای تامین سرکردگی خویش در منطقه اقیانوس آرام به شهرهای هیروشیما و ناکاساکی پرتاب کرد که حدود ۲۲۰ هزار تن ازاهالی ملکی بی گناه وبی دفاع درعرض لحظات کوتاه جان دادند. میلیونها خانه ویران شد و هزاران نفر آواره شده و نسلها در اثر تاثیرات اشعه رادیو آکتیو به انواع و اقسام بیماریها دچار شدند که پس از جنگ در بیمارستانهای “حقوق بشر“ آمریکائی به وضع آنها رسیدگی گردید تا نتایج تاثیرات انفجارات اتمی را بر روی بدن آنها آزمایش کنند و آمادگی ارتش آمریکا را برای مقابله با صدمات ناشی از بمب اتم مجهز گردانند. امپریالیست های آمریکا که در آن زمان نیز با ریاکاری در مورد لزوم پرتاب بمبهای اتمی مدعی بود که پایان دادن هر چه زودتر به جنگ از قربانی شدن افراد بیشتر جلوگیری کرده و در واقع استفاده از بمب اتمی در خدمت نجات بشریت است.

اگربرای یک لحظه این استدلال کودکانه را بپذیریم آنوقت این پرسش هنوز بی جواب میماند که پرتاب بمب اتمی در ناگاساکی چه لزومی داشت؟ چرا پس از پرتاب بمب اتمی در هیروشیما که نتایج غیر قابل تصورش برای هر نوع تسلیمی کفایت میکرد منتظر عکس العمل حکومت جاپان نشدند و با پرتاب بمب دومیدههاهزار نفر دیگر را نیز نابود ساختند. کجای این تناقض با خدمت به بشریت هم خوانی دارد.

ولی حقیقت این است که دولت ژاپن آمادگی تسلیم خویش را به اتحاد شوروی اعلام داشته بود. وزیر امور خارجه جاپان “توگو“ Togo به سفیر خویش در مسکو تلگراف زد: “اعلیحضرت امپراتور با توجه به این واقعیت که جنگ کنونی روزانه نتایج وخیمی را نشان میدهد، معتقد است، که... باید فورا قطع گردد“. علاوه بر آن “توگو“ از سفیر جاپان می طلبد که دولت شوروی را قبل از تشکیل جلسه سه جانبه متفقین در پتسدام از تصمیم صلح طلبانه دولت جاپان مطلع کند. امپراتور جاپان آماده است شاهزاده “کونویه Konoye را برای مذکرات اعزام کند. در این خواست جاپان آمده بود که آنها حاضراند شرایط سخت تسلیم را بپذیرند و مناطق اشغالی را ترک کنند.

پرزیدنت ترومن که از نتایج مثبت آزمایشات اتمی در صحرای نیو مکسیکو مطلع شده بود در ۲۵ جولای سال ۱۹۴۵ به نیروی هوائی دستور داد شهرهای ژاپن را از آغاز ماه آگست بمباران اتمی کند. در حالی که ترومن در پی کشتار جمعی یانسل کشی بوددولت جاپان تلاشهای خویش را برای پایان بخشیدن به جنگ و تسلیمی ادامه میداد و میخواست بر سر شرایط تسلیم با متفقین مذاکره کند. امپریالیست های آمریکا مخالف مذاکره با جاپان بودند و از سایر دول متنفق میخواستند که مطابق توافقنامه فیمابین ، جنگ را بر علیه جاپان ادامه دهند و ازآتـش بس یکطرفه خودداری کنند. این کش دادن زمان مذاکره، وابستگی کامل با نتایج آزمایشات اتمی در آمریکا داشت. وقتی ترومن با کسب خبر از واشنگتن خاطر جمع شد با یک امضا جان صدها هزار نفر را عزرائیل گونه قبضه کرد. آمریکائیها حتی لزوم آنرا نیز ندیدند که جاپان را نخست به پرتاب بمب اتم تهدید کنند و از مردم هیروشیما و ناکاساکی بخواهند که شهرها را ترک گویند. تاثیر منهدم کننده بمب اتمی حتی در شهرهای خالی از سکنه جاپان نیز میتوانست به همان انتظاراتی منجر شود که امپریالیستها در آرزوی آن بودند.

از جانبی دلیل ومحرک اصلی آن اعلان جنگ از جانب اتحادشوروی بتاریخ ۹ آگست ۱۹۴۵علیه منچوریا بود. امریکا وانگلیس بخاطر جلوگیری از پیشروی اتحادشوروی بطرف کشور های آسیایی درمنطقه ی آسیا – پاسفیک به چنین اقدامی دست زدند، تانظم مورد نظر خودرا در دوران بعد از جنگ جهانی دوم درمنطقه ی آسیا – پاسفیک مشخص سازند ، صرف از پیشروی جیوپولوتیک شوروی مانع شوند. به این اقدام امریکا جز تروریزم دولتی کدام عنوان دیگر نمیتوانداد.چنانچه حمله اتمی امریکا به شهر ناگاساکی جنایتی به مراتب بزرگتر بود، بخاطریکه امریکا بدون ارزیابی تلفات مدحش وسرسام آور هیروشیما، ۳ روز بعدتربه حمله دومی دست زد.

بنابرخود داری امریکا از پذیرفتن واقعیت هلوکاست اتمی آن کشوردر اواخر جنگ جهانی دوم در خصوص بمباردمان اتمی شهر های هیروشیما وناگاساکی ، عدالت تحقق نیافت.

 

ح. «حریف»

آلمان –آگست۲۰۲۴

ارسالی : سلیمان کبیر نوری