بابا ! طالبان نوروز را چرا کُشتند؟.
نوشته : لطیف کریمی استالفی .
«همه از شوق سال نو بلب گیرند جام می
که میخوش باد امروز و مبارک باد نو روزی »
در شب سال نو 2001 مسیحی ، در حالیکه جمیعت انبوهی چشمهای خود را به ساعت بزرگ کلیسای شهر دوخته و بی صبرانه انتظار شلیک راکت های آتشزای هوایی را می کشیدند . هر لحظه ای که عقربهء ساعت آهسته آهسته خود رابطرف 12 شب نزدیک می ساخت ، بی صبری ، شور وهیجانات بیشتر میگردید .
سر انجام زنگ ساعت برج کلیسا ، انتظار جمیعت انبوه را پایان بخشید ، با پُرتاب نخستین راکت بسوی فضأ ، چنان شور وهلهله ما حول را پیچانید ، گویی که قیامت آمده باشد ، لب گرفتن ها ، در آغوش کشیدنها و فرود آمدن خوشه های رنگین آتش بسوی زمین ، قشنگی و زیبایی محفل را جلوهءدیگری می بخشید .
اما من! جسم یخ زده ای ، درین سرور و پایکوبی روحاً حضور نداشتم ، من در چمن حضوری کابل ، قاش خربوزه ای بدست ، بطرف آسمان نیلگون ، آتش بازی جشن استرداد استقلال وطن عزیزم را به تماشاه گرفته بودم ، من در تپه سخی ، قاب شور نخود را بطرف شور نخود فروش پیش کرده ، تقاضای کمی سرکه ومرچ اضافی را داشتم ، من در کوتل خیر خانه میلهء دهقان را نظاره گر بودم .
آری ...خاطرات شیرین وفراموش نا شدنی آنروزگاران ، سخت مرا در عالم رویأ و تفکرات گونه گونه برده بود ، ناگهان آواز کودکی که میخواست از من سوالی کند ، رشتهء تما م تخیلات و رویأ های شیرین مرا از هم گُسُست و پرسید :
بابا «نیو یره» را در افغانستان چه میگویند؟
گفتم : نوروز
بابا ! نوروز افغانستان مثل « نیویره » اینجاست؟
با شوخی گفتم : خدا بیامرزدش ، طالبان او را کُشتند!
طفلک که بسیار عصبانی شده بود ، پرسید: چرا طالبان نوروز بیچاره را کُشتند؟
جواب دادم : طالبان از هر کلمه ای که «نو» باشد نفرت دارند ، چون نوروز هم در آغاز خود کلمۀ «نو» را داشت ، به این لحاظ اورا کُشتند .
کودک ، معصومانه آهی کشید وگفت : «شایزه طالبان» ، چهره اش را غبار خشم ونفرت فرأ گرفت و از من دور شد .
هموطن عزیز!
فکر میکنم ازین قبیل سوالات در ذهن همه کودکان ما که در غُربت بدنیا آمده اند و از فرهنگ وکلتور وطن شان دور و بیگانه اند ، خطور خواهد کرد ، ازین سبب خواستم به پیشواز سال 1387 شمسی مقاله ای را تقدیم نو جوانان عزیز دور از میهن نمایم ، تا آنها بدانند که ایجاد آئین نوروزی ، که زمین از خواب زمستانی بیدار وسر آغاز فصل روح انگیز بهار شروع می شود ، برای نخستین بار در سر زمین اسطوره ای و با ستانی ما پابعرصۀ وجود گذاشته است و مصادف با 21 ماه مارچ عیسوی میباشد .
جوانان در غُربت پرورش یافتهء ما باید بدانند ، زمانی کشور شان «آریانا» نام داشت ، سر زمینی که آنرا گهوارۀ تمدن بشری می نامیدند .
این خطه که روزی آریانا بوده است
گهواره مردمان دانا بوده است
اندر دل ظلمت قرون وسطا
چون چشم و چراغ اهل دنیا بوده است .
اما بعد از غلبهء اعراب ، این خطهء باستانی را «خراسان» یا محل (طلوع آفتاب) نام نهادند ، خراسان بزرگ شامل شهر هایی چون قندهار ، بلخ ، بدخشان ، بادغیس ، تخار ، زابل ، کابل ، هرات ، هلمند ، بخارا ، سمرقند ، عشق آباد ، دوشنبه ، خجند ، کافر نهان ، مرو ، خارزم ، تاشکند و باقی متعلقات آنها بود .
در زمان احمد خان ابدالی در دروازۀ خرقه مبارک سال 1327 هجری چنین نوشته شده .
دمی که شاه شهامت مدار احمد شاه
به استواری همت بنای شهر نهاد
جمال ملک خراسان شد این تازه بنا
ز حادثات زمانش خدا نگهدارد .
دولت امیر عبدالرحمن خان در مذمت پسر کاکای شاه ( محمد اسحاق خان ) چنین شعری را می نویسد .
ارمنی مادری لقب اسحاق
کرم مرداری و دروغ و نفاق...
در خراسان دگر مجال تو نیست
ای خر ، آسان بگیر راه عراق .
اما با درد ودریغ! به اثر کشمکشها ، جنگها ، خود فروشی ها وخونریزیها ی متداوم برادران محمد زایی و سدوزایی رفته رفته ، بیک سرزمین کوچکی مبدل گردید ، آریانا بمثابۀ مادری بود که از خود چندین کشوری را متولد کرد ، هریک ازین نوزاد گان بمُرور زمان دارای نام ونشانی در جامعهء بین المللی شدند ، باتأسف فراوان ، کشور ما که مرکز ثقل آریانا ومهد پرورش بُزرگمردان تاریخ بشریت بود ، همیشه دستخوش یک سلسله تغیرات جغرافیوی وسیاست های استعماری ، دست بدست می گردید ، حتا نام باستانی کشور ما نیز شامل این تغیرات می شد ، تا اینکه انگلیسها در سال 1838 م برای نخستین بار کلمۀ افغانستان را در مکاتیب خویش عنوانی شاه شجاع محمد زایی بکار بُردند ، از آن روز ببعد ، بخصوص در زمان عبدالرحمن خان آهسته آهسته صورت رسمی را بخود گرفت ، ما اکنون آنرا بنام افغانستان می شناسیم .
افغانستان عزیز امروزی خوشبختانه از جملۀ شهر ها ، شهری را از آریانای کبیر بمیراث گرفته که مایۀ افتخار تمام آریایی های جهان و خراسانیان میباشد ، این شهر«بلخ بامی» نام دارد .
از اسطوره ها وداستانهائیکه در باره (جشن نوروزی) به یادگار مانده ، پیدایش این روز را هزاران سال قبل نخستین بار «جمشید» فرمانروای آریانا در بلخ کهن «آنگاهیکه شعاع آفتاب بر تخت زرینش تابید» نام نهاد ، مُحققین بدین باور بودند که گویا قبل از جمشید شهریار هم نوروز بوده است ، چنانچه ابوریحان البیرونی با آنکه شخصاً معتقد است که جمشید اساس گذار این روز پُر میمنت است ، اما اضافه می کند :آنروز که روز تازه ای بود ، جمشید عید گرفت ، اگر چه پیش از آن هم نوروز بزرگ ومعظم بود .
ازآنجائیکه تمام ملت های دنیا آغاز هر سال را با شادی وپایکوبی ، خواه بدلیل اعتقادات مذهبی ویا بنابر دلائل وسنن نیاکان شان جشن میگیرند ، در کشور ما نیز ازین روز خجسته و دلپذیر بنام «میله نوروز» با اجرای مراسم بسیار شکوهمند تجلیل بعمل می آورند وآغاز بهار روحنواز را به سبب ایجاد؛ محبت ها ، دوستی ها شگون نیک میگیرند ، و با سرود :
ای گردانندهءدل ها ودیده گان
ای پدید آورندهء روز ها وشبان
ای تغیر دهندهء حال وحالات بنده گان
حال ما را به بهترین حالات بگردان .
سال نو را تحویل میگیرند .
تا جائیکه تاریخ بیاد دارد ، در سرزمین باستانی ما «عید نوروز» در قطار سائر جشن ها جایگاه ویژه ای دارد ، چیزیکه نوروز را برای آریایی ها قُدسیت بخشیده ، درینجا مختصراًیاد آور میشوم .
روایات و افسانه های زیادی که درین مقال نمی گنجد ، از نوروز به یادگار مانده است ، البته ناگفته نباید گذشت که برخی ازین روایات قرین به حقیقت نبوده ، اما در ادبیات فلکلوریک ملت ها جاگزین شده است .
میگویند :
1 درین روز ارواح پاک مُرده گان بخانه و کاشانۀ شان بر می گردند ، چون سال خورشیدی 365 روز ، پنج ساعت و چهل هشت دقیقه و پنجاه ثانیه می باشد ، از جمله 360 روز را برای زنده گان و پنج روز اخیر را برای مرده گان تخصیص داده بودند .
2 در همین روز جمشید فرمانروای آریانا نیشکر را یافت و از آن شکر وقند درست کرد برای مردم هدیه داد .
3 سلیمان پیغمبر انگشترش را که گم کرده بود بعد از چهل روز آنرا پیدا کرد ومردم فریاد نوروز برآوردند .
4 حضرت آدم صفی الله در همین روز آفریده شده .
5 خلقت کائنات در همین روز بپایان رسیده .
6 حضرت موسی«ع» وحی گرفته ، طوفان زمان نوح آرام وکشتی آنحضرت بزمین نشسته .
7 حضرت عیسی«ع» به پیغمبری مبعوث گردیده .
8 بروایت علماء اهل تشیع ، حضرت علی کرم الله وجهه را پیغمبر اسلام در غدیر خُم به خلافت گماشته و ظهور مهدی آخرالزمان را نیز درین روز نوید می دهند .
روایات بالا روز نوروز را برای مردمان ایران ، افغانستان ، تاجکستان ، آذربایجان ،کُردستان ، ازبکستان ، ترکمنستان ، ترکیه ، پاکستان ، عراق ، ارمنستان ، مصر ومسلمانان هند ارزش تاریخی داده و گرامی داشته است .
نا گفته نباید گذاشت که تاجکستان سیصد سال قبل از بدنهء خراسان جدا شد ، با وجود ممنوعیت روسها از تجلیل نوروز ، مگر تاجیکها این روز را بنام « عید بزرگ » یاد کرده ، بعنوان روز دوستی و زنده شدن کل موجودات عالم و بخشی از میراث های فرهنگی نیاکان خود حفظ کرده اند و در آن کشور سه روز تعطیل عمومی بوده جشن میگیرند .
به پیشواز این روز پُر میمنت مردم ما خانه تکانی می کنند ، لباس جدید می پوشند و آنرا شگون نیک دانسته که تا آخر سال خوشبخت خواهند بود ، دوکان ها را با پارچه های رنگین تزئین می بخشند ، ظروف مسی را سفید می کنند ، از هفت نوع میوه که عبارت است از : سنجد ، بادام ، پسته ، قیسی ، شکر پاره ، منقی وکشمش کمپوت درست کرده ، برای مهمانان خود تقدیم و چهل روز جشن میگیرند ، همچنان در کشور همسایه ما ایران از هفت نوع روئیدنی خوراکی که حرف اول آن به«سین» آغاز شود ، مثل سیب ، سنجد ، سیر ، سرکه ، سُنبل ، سمنو و سماق یا (سکه) را روی سُفرهء سفید میگذارندو آنرا نمادی از فراوانی حاصلات کشاورزی ، در هنگام تحویل سال نو فال نیک گرفته سیزده روز جشن میگیرند و درین روز برای کسانیکه یکتن از فامیل شان فوت شده باشد تسلیت نمی دهند ، بر عکس او را به خوشی و شادمانی دعوت می کنند که تا آخر سال خوش باشد .
در سر انجام باید گفت که تجلیل از ین روز فرخنده در میان همه اقوام دنیا به نام هایی چون نوروز عالم افروز ، نوروز عجم ، نوروز باستان ، عید نوروز ، جشن دهقان ، به شکلهای گوناگون رایج بوده و آئین باستانی خویش را جشن میگیرند ، مردم کابل در روز اول سال به دامنهء خیرخانه ، تپه سخی ، کوه خواجه صفا ، باغ بابر ، باغ چهلستون ، باغ زنانه به شادی وسرور می پرداختند ، جوانان ، اتن ، تخم جنگی ، نیزه بازی ، توپ دنده ، دنده کِلک ، کُشتی ، چشم پُتکان ،کاغذ پرانی وبه غیره بازی ها خود را مصروف می ساختند ، در شهر مزارشریف این میلهء عنعنوی بشکل بسیار شانداری با بلند کردن پرچم حضرت علی«رض» و مسابقات بُز کشی برگزار میگردد .
از «آنجائیکه شادی وسرور لازمهء زنده گی انسانهاست ، تا جهان هست چنین بادا »!.
بناً فرأ رسیدن سال 1387 شمسی را به تمام آریایی های جهان تبریک وتهنیت گفته و برفباری های اخیر را بعنوان نوید پایان یافتن تمام رنج ها و نا بسامانیها ، از خدای توانا التجاء مندیم تا باران های موسمی این سال خجسته هم از دلها کینه ، از چشمها حسادت ، از زبانها غیبت وبُهتان ، از مغز ها واژه کشی وزبان ستیزی ها را برای همیش بشوید و طالبان اجیر آی اس آی جنگ طلب را که با برداشت های نا درست از دین ، فرهنگ متمدن ما را در انظار جامعهء بین المللی وحشی معرفی کرده اند در غضب خود گرفتار کرده و راهی وطن اصلی شان یعنی جهنم بدارد ، تا دست از قتل وقتال هموطنان ما وویرانی وطن عزیز ما بردارند .
در خاتمه آرزو می برم تا روزی فرأ رسد که تمام اقوام آریایی جهان بیش از اینکه با فاصله گرفتن ها به یک نقطۀ کوچکی تبدیل شوند ، خود را منسجم ساخته برای شناساندن هویت اصلی شان این جشن بزرگ را نه تنها در محدوده های جغرافیوی ، بلکه فرأ تر از آن ، مشترکاً ، ملی و بدون مرز تجلیل نمایند و زبان معظم و شیرین شانرا را که یکی از گنجینه ها ی میراثی و افتخارات ارزندۀ این ملت عظیم است پاس دارند و هرگز اجازه ندهند که یکمشت اوباش و متعصب با آوردن
تقلبات گرانترین هویت ما را بی ارزش جلوه دهند
بااحترام