افغان موج   

محمد اسماعیل اکبر

برگرفته شده از سایت وزین آسمایی

در مساله زبان

 

شاید نوشتن این مقاله از جانب من فضولی تلقی گردد؛ زیرا من زبانشناس نیستم و مطالعاتی ناچیز و پراگنده در مورد دارم. اما وقتی که دیدم بسیار آدم های با نام و نشان عرصه زبان و ادب ما مثلاً ضرورت وجود مصطلحات واحد سیاسی و اداری را در یک کشور نمی دانند جرئت پیدا کردم و از جانبی بسیار متاثر شدم و تاثرم تا سرحد یاس کشید.

 

در باره جنجال بر سر مصطلحات:

در همه کشورها اصطلاحات سیاسی و اداری عمومی واحد است و این اصطلاحات از طرف مقامات مسوول وضع و تعیین می گردند و چنانچه اختلافاتی در وضع یا جعل این اصطلاحات موجود باشد، تصمیم نهایی به مراجع قانون گذاری تعلق می گیرد. اگر در کشوری گوینده گان زبان های گوناگون ساکن باشند همه باید همان اصطلاحات تثبیت شده و رسمی را به کار ببرند و هر کس آن را به زبان خود ترجمه نکند زیرا در امور رسمی اختلال ایجاد می شود. در افغانستان اکثریت مطلق اصطلاحات مروج بنابر میراث تاریخی به زبان عربی است، هم چنان که در کشور های دیگر اسلامی چنین بوده و بعد از پیدایش و رواج مفکوره ناسیونالیزم در برخی از آنها تمام یا عده یی از این اصطلاحات تغییر یافتند. عده یی از موسسات نوبنیاد در افغانستان از طرف مسوولین وقت، یعنی قبل از این سی سال، به زبان پشتو نامیده شدند و چون در آن زمان فهم مردم از زبان افاده تامین ارتباط و تفاهم بود مخالفتی ایجاد نشد و این کلمات در زبان مردم جا افتادند و پذیرفته شدند. شاید با توجه به تجارب سالهای جنگ و اختلاف بود که در قانون اساسی جدید مصوب 1383 افغانستان ماده یی اختصاص یافت که اصطلاحات مروج سیاسی و اداری کشور به همان گونهء گذشته باقی می مانند؛ زیرا تصویب کننده گان قانون هم از اختلافات زبانی و قومی پدید آمده مطلع بودند، هم میدانستند تعداد زیادی از جوانان و هم وطنان ما برای مدت های طولانی در کشور های همسایه اقامت داشته و -حتّا-  عده یی در آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده اند و طبعاً مفاهیم و اصطلاحات مروج در همان کشورها را فراگرفته اند و ممکن است خواست کاربرد این اصطلاحات را مطابق دریافت خود داشته باشند، علی الخصوص که بزبان خود شان هم باشد. اما همه میدانند و میدانبم که تبدیل این مفاهیم و اصطلاحات در شرایط کنونی به یک زبان دیگر، که آنهم زبان اکثریت نیست، در میان سایرین اختلاف پدید می آورد و فعلاً مجال پرداخت به این مسایل نیست؛ چون ما حالا با مسایل حاد تر و مهم تری سر و کار داریم.

حالا اکثریت جوانانی که نمی دانند اصطلاحات سیاسی و اداری در تمام کشور ها واحد می باشند و هر کس آن ها را به زبان خود به کار نمی برد، شاید حق داشته باشند چنین مسایلی را به صورت غیرقانونی مطرح کنند؛ اما این جنجال را عده یی از نخبه گان مدعی زبان و ادب و سر رشته دار از امور سیاسی چرا دامن می زنند در صورتی که آنها طی این سالها چندین بار فرصت داشتند موضوع را هنگام تدویر لویه جرگه ها و تصویب قانون اساسی های متعدد مطرح کنند، و -حتّا-  یادداشتی در این زمینه از آن ها در دست نیست. حالا آیا مناسب است که مثلاً کلمه والی را در زبان دری استاندار یا به زبان ترکی باشلغ بنامند؟! و اگر چنین باشد پس چرا بلوچ ها، نورستانی ها و سایرین حق نداشته باشند که اصطلاحاتی را در این مورد به زبان خود به کار ببرند و وضع کنند، فقط به این دلیل که اقلیت اند؟ اگر مساله به گونه یی که طرح شده درست باشد هر کس چنین حقی را دارد. چرا طراحان این مساله موضوع را به مسایل مربوط و نامربوط دیگر می آمیزند، مگر آنها فرصت را برای حل تمام اختلافات میراث مانده از تاریخ مساعد یافته اند؟

درست  است که در تاریخ کشور ما محدودیت هایی علیه بعضی زبان های رایج کشور وجود داشته؛ ولی در شرایط کنونی که عملاً ده ها شبکه تلویزین عمدتاً به دری نشرات دارند و صدها نشریه چاپی نیز از طرف دری زبانان کشور ما بدون هیچ مانعی نشر میگردند و در برابر چاپ کتب به هر یک از زبان های رایج کشور نیز ممانعتی وجود ندارد، آیا از فارسی ستیزی سخن گفتن درست است؟ دوستان عزیز! فکر نمی کنید این نوع تبلیغات بی انصافی است و موجب بروز و تراکم خشم، و عقده می گردد و خدا ناخواسته اگر ناگواریهای دیگر تاریخی پیش آیند عواقب بسیار بد و غیر قابل پیشبینی به بار می آورد؟

از اظهارات برخی از اینانی که طرفدار کاربرد اصطلاحات به زبان مادری اند، چنین نتیجه حاصل می شود که گویا آنها مصطلحات ملی را قبول دارند اما در کشور زبان ملی موجود نیست. این اظهار کمی زننده است. همه زبان های کشور ما ثروت و ذخیره ملی ما هستند و ما باید آنها را دوست داشته باشیم و در برابر آنها حساسیت نشان ندهیم. و موضوع در قانون اساسی این گونه صراحت یافته است که مصطلاحات رایج در کشور به گونه معمول مروج خواهند بود. عده یی -حتّا-  دعوی می کنند که این ماده در قانون اساسی تصویب شده موجود نبود و بعداً اضافه شده است. عجب پریشان گویی است. در صورتی که اکثریت آنانی که قانون اساسی را تصویب کرده اند همین اکنون عضو شورای ملی هستند و مسوولیت دارند چنین جعلی را برملا ساخته و باطل اعلام کنند و -حتّا-  همین اکنون صلاحیت تعدیل مواد قانون اساسی را دارند و در موردی که لازم بدانند می توانند اقدام کنند و این گونه ترویج شایعه در مورد قانون اساسی کشور بی اعتبار ساختن آن و جرم سنگین ملی و مدنی است. دریغا بسیاری از این هم وطنان ما که از کشور ایران آمده اند و در آن جا سلوک با گوینده گان زبان های مختلف را دیده اند، و حالا به جای این که از فرصت قانونی پدید آمده در کشور خود برای رشد و غنای زبان و ادب کار کنند با چنین بهانه هایی ذهن هم قطاران خود را می آشوبند.

راه حل این مسأله برای آنانی که مصطلحات پشتو را قبول ندارند، ارایه پیشنهاد به شورای ملی است یا انتظار کشیدن به تدویر لویه جرگه دیگر که برای تعدیل قانون اساسی یا تصویب قانون دیگر دایر گردد. حالا ما باید آن قدر تجربه حاصل کرده باشیم که درخواستها و مبارزات خود را مانند همه مردمان مدنی جهان به صورت قانونی به پیش ببریم، از نادانی مردم سؤاستفاده نکنیم و فرصت مساعد به وجود آمده را با راه انداختن جنجال های مخرب مغشوش نسازیم. وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز باید به کمک مراکز علمی و مراجع سیاسی در مدت معین فهرست تمام اصطلاحات عمومی سیاسی و اداری را که باید رسماً به کار برده شوند نشر کند تا به کار برنده هر کلمه عادی متهم به نقص قانون و بیگانه گرایی نگردد.

 

و اما اصل مساله:

زبان عده یی الفاظ و مفاهیم صوتیی است که برای نام گذاری اشیا و پدیده ها و افاده و تفهیم مطالب مورد استفاده قرار می گیرد و این الفاظ هیچ رابطهء عینی و جنسی با اشیا و پدیده هایی که نامیده می شوند ندارند؛ بلکه فقط در طول تاریخ به صورت تدریجی فراهم آمده و مورد پذیرش اهل یک زبان قرار گرفته اند و ارزش قراردادی دارند. اصل زبان در همهء دنیا به خصوص در کشور ما زبان گفتار است نه زبان نوشتار؛ زیرا زبان قبل از نوشته پدید آمده است. اکثریت گوینده گان زبان نمی توانند بنویسند و -حتّا-  خیلی از زبان ها شکل نوشتاری ندارند، یا هزاران سال بدون نوشتار به حیات خود ادامه داده اند. بنابراین مفاهیمی که به دلایل گوناگون مورد پذیرش مردم قرار می گیرند جزء زبان به شمار می آیند و فقط پدیده های جدید است که باید برای آنها نام تازه وضع کرد و اینها هم دو دسته اند- یک دسته اشیا و پدیده هایی که کاربرد عام دارند، مانند موتر، رادیو، تلیویزیون، وغیره که عامهء مردم یا همان را می پذیرند یا کلمه معادل آن را پدید می آورند یا تغیری مطابق اصوات زبان و لهجهء خود در آن وارد می کنند. و دسته دیگر اصطلاحات علمی، فنی و فلسفی است که از طرف افراد خبره و واجد صلاحیت در همان عرصه، وضع، پذیرفته یا رد می شود.

زبان شناسی با ادبیات تفاوت دارد. تغییر و تحول زبان بر اساس معیار های تجربی چه در زمینه تغییر و تبدیل آوا و اصوات چه در مورد تبدیل کلمات مطالعه و تحقیق می گردد اما ادبیات علم نیست بلکه بیان حالات، عواطف و هیجانات شاعر و نویسنده یا تصویر اوضاع جامعه، زیبایی های طبیعت وغیره است، که مطابق موازین خاص خود مورد مطالعه و ارزیابی قرار می گیرد. از همین سبب نیز مردمانی که به یک زبان سخن می گویند اما در محیط های جغرافیایی دیگر با اوضاع و احوال اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی متفاوت به سر می برند به ادبیات متفاوت نیازمندند و ایجادیات ادبی شان نیز متفاوت می باشند. از طرف دیگر لهجه های غنی و نیرومند یک زبان می توانند ادبیات و نوشتار متفاوت به وجود بیاورند. مثلی که زبان قرغزها، قزاق ها، ازبک ها، ترکمن ها، و آذری ها که از لحاظ تاریخی همه از زبان ترکی منشأ گرفته اند حالا دارای زبان های متفاوت اند و چون بنابر اوضاع و احوال خاص تاریخی از هم جدا شده اند در مسیر حرکت پیش رونده بشر به سوی جهانی شدن دوباره به سوی تشکل یک زبان واحد سیر می کنند. هم چنان که تاجیک ها در چوکات اتحاد شوروی سابق ادبیات خاص خود را پدید آوردند و دستور لهجه خود را تا سرحد زبان انکشاف دادند. کسانی که با این گونه رشد زبان ها مخالفت می کنند ذهن شان اسیر برخورد سیاسی ناشی از روند تشکل دولت-ملت ها است که نه تنها لهجه های متفاوت یک زبان را به نفع یک لهجه نادیده گرفتند و باعث ضایع شدن هزاران پدیده ادبی تاریخی گردیدند بلکه در سطح کشور ها فقط به یک زبان اجازه رشد دادند در جهت مضمحل کردن سایر زبان ها کوشیدند و این امر اختصاص به افغانستان ندارد. در کشور ما لهجه های نیرومند و قوی دیگر مانند لهجهء هرات و غرب کشور و لهجه هزاره گی دارای ادب فلکلوریک غنی و -حتّا-  نکات و پدیده های دستوریی اند که هم باید در ادبیات مورد استفاده قرار گیرند و هم در غنای دستوری زبان واحد معیاری در نظر گرفته شوند. البته لهجه بدخشان و تخار نیز لهجهء قابل توجه و غنی است، اما خصوصیات این لهجه بیشتر در زبان ادبی رایج در تاجیکستان به کار گرفته شده اند. چیزهایی که گفتیم در مورد سایر زبان های کشور نیز صدق می کنند.

 

مساله تهاجم "فرهنگی" و رابطه آن با زبان

این اصطلاح بسیار مبهم و راه گم کن است و میتواند وسیله کهنه پرست ترین اقشار و افراد علیه نوآوری قرار گیرد و انسان ها را وادار به دفاع از خرافاتی ترین و مزخرفترین مقولات و پدیده ها بسازد و اما واقعاً با پدید آمدن تمدن صنعتی توام با کشورگشایی و استعمار طبعاً تهاجم به اقتصاد و سیاست محدود نماند و به اعتقادات، اداب، رسوم، و عنعنات جوامع بشری نیز مواجه شد و مردمان کشور های عقب افتاده می بایست در ضمن پذیرفتن جوانب ضروری مدنیت صنعتی پاره جوانب تحمیلی آن را نپذیرند. اما این جوامع نیز مدنیت های تاریخی داشتند. تمام مدنیت های باستانی شرق از مراحل گوناگون گذشته بودند و  ازجمله امتیاز برجسته یی که نسبت به جوامع صنعتی جدید داشتند این بود که این سرزمین ها محل بزرگترین اشراق تاریخی یعنی نزول و هبوط وحی گردیده و اذهان شان درونگرا شده بود و درباره شخصیت انسانی ذهن شان متوجه برتری حالت معنوی و اخلاق معنا  گرا و کمال طلب شده بود. در مقایسه با آنها ملل صنعتی جدید کاملاً به جهان برخورد آفاقی داشتند و ناظر تجلی عالم غیب در مشهودات نشده بودند. بعد از گذشت بیشتر از چهار قرن حالا آنها پی می برند که اینهمه مادی دیدن زمین و انسان و فضا منجر به آلوده گی، و تخریب طبعیت گردیده و -حتّا-  ممکن است باعث از میان رفتن حیات در روی زمین گردد. بنابر این مفاهیم اساسیی که جهانبینی انسان را تشکیل می دهند در دو جانب متفاوت بودند- یکی عالم را مظهر تجلیات غیب می دانست و دیگری منبع ذخیره المواد. یکی انسان را بال گشا به سوی آفاق برین ملکوت تصور می کرد و دیگری موجود بیولوژیکی که باید هر چه بیشتر در پی ارضای غرایز باشد و بیشتر مصرف کند.

این موضوعات در ادبیات و طبعاً زبان هر یک از این جوامع بازتاب یافته بود. متاسفانه نه تنها ملل شرق در برابر تهاجم جوامع صنعتی با اتکا به مدنیت تاریخی خود مقابله نکردند، بلکه به زودی شیوع ذهنیت ناسیونالیستی در میان آنها تفرقه ایجاد کرد. و چون هر یک از آن ها بر مبنای فلسفه ناسیونالیزم به مبانی و مبادی قومی خود رجوع کردند خیلی از مشترکات انسانی، بلکه اساسی ترین منبع خود را به فراموشی سپردند. حالا که تمام آن برخوردها و مقابله ها به جایی رسیده که مجدداً همه را سیلی به نام جهانی شدن، که سیلی طبیعی است، در خود فرو می برد، خطر این موجود است که این جهانی شدن کاملاً بر مبنای قدرت و ماده صورت گیرد و بنأً عاری و تهی از انسانیت واقعی باشد- چیزی که ملل شرق، علی الخصوص مسلمانان می توانند این نقص را جبیره کنند، مشروط به این که بتوانند از اختلافات و افراط و تفریط ها بیرون بر آیند و اعتدال و هماهنگی را فرا گیرند. نگارنده راه رسیدن به این هماهنگی و اعتدال را اتصال به سنت عرفانی اسلام می داند که نه تنها راه حل انسانی اختلافات درونی را نشان میدهد، بلکه پیروان همه ادیان و نحله ها را در نهایت امر جستجوگر یک حقیقت برین می داند و میخواهد با آنها با حرمت رفتار شود، چنانچه آخرین نماینده بزرگ این سنت، اقبال لاهوی، می گوید:

 

کافر و مومن همه خلق خداست

حرف بد را بر لب آوردن خطاست

آدمیت، احترام آدمی با خبرشو از مقام آدمی

 

ما می توانیم با مراجعه و دست یابی به غنای معرفتی خویش روند تکامل جامعه بشری را از درون متحول بسازیم و جهانی شدن را انسانی کنیم و بنابر این با مشخصات، و سهم و نقش خود در این روند شریک شویم.

 

و اما ارتباط این موضوع با زبان:

هر مدنیتی جهان بینی خاصی را ارایه می کند و جهان بینی توسط یک عده مفاهیمی که آنها را مقولات می گویند افاده می گردند. جهان بینی ما با تجلی غیب در شهود مشخص می گردد. و ما مقولات علم، حکمت، و معرفت را با مضامین و محتوی متفاوتی فهمیده ایم. حالا اگر این معانی با دانش های ماده گرا خلط شوند و آن به جای این گذاشته شود و ما در برابر مقوله ساینس، علم را بگذاریم، در برابر کلتور که یک تعمیم مغلق و تعریف ناپذیر است کلمه شفاف فرهنگ را معادل قرار دهیم، به جای حکمت، فلسفه را بگیریم و معرفت را با اصطلاح لوژی، معادل شناخت مختلط، و ملتبس بسازیم، جهان بینی و در امتداد آن ذهن و اندیشه ما مغشوش می شود و راه را گم می کنیم. نه آن را درست می توانیم بفهمیم نه این را- بنابر این من مخالف اصطلاح سازی از طرف آن کسانی هستم که به معرفت دینی و عرفانی ما وقوف ندارند، علی الخصوص در مورد مقولاتی که به بنیاد جهان بینی و اندیشه ارتباط می گیرند و اصلاً مخالف قطعی گذاشتن مفاهیم و مقولات دارای معانی شکل گرفته در دامان معرفت و جهان بینی متفاوتی در برابر مقولات از سنخ متفاوت امروزی استم.

معادل سازی باید با رجوع به قوانین زبان عمدتاً تصریف و اشتقاق صورت گیرد. اصطلاحاتی که ترجمه شان دشوار  است اخذ گردند. این باعث غنای زبان است. ما بعد از پذیرفتن اسلام این تجربه را از سر گذرانده ایم. آمدن این همه کلمات و اصطلاحات از زبان عربی نه تنها باعث مرگ زبان ما نشد بلکه آنرا غنی و توانا ساخت. امروز نیز چنین است از جانب دیگر هم چنان که بزرگان ما تا امروز مبادی دین را به عربی فرا می گیرند به این معنا  است که مدنیت صنعتی امروز را نیز ما فقط می توانیم با زبان خودش فرا گیریم. ناسیونالیزم بازی در این زمینه مضر است و مردم نیم قاره هند بهترین روش را در مورد اتخاذ کرده اند.