افغان موج   

محمد عالم افتخار

(قسمت دوم)

فصل اول: "پیری" امر مکرم طبیعی و "پیرسالاری" امر منفور سیاسی

در حالیکه حسب قوانین طبیعت؛ پیری و پُر سالی؛ واقعیت محترم و مکرم به ویژه در گستره وجدان و عقل انسانی در اغلب فرهنگ های گشن بیخ مشرقزمین میباشد؛ "پیر سالاری" چون امری سیاسی یعنی  انواع دیکتاتوری؛ با سوء استفاده از حرمت و کرامت پیری و سالخوردگی؛ مضر و محکوم و مردود است. کما اینکه "دینسالاری" به علت دیکتاتوری مبتنی بر سوء استفاده از قدسیت دین و دینداری در باور مردمان بودن؛ مضر و محکوم و مردود میباشد.

اینچنین؛ حتی "علم سالاری" میتواند دیکتاتوری با سوء استفاده از اعتبار و اتوریته و جذابیت علم و ساینس باشد؛ و به همین علت؛ مضر و محکوم و مردود.

بنابر این؛ همانگونه که انتقاد و مبارزه و حرکت علیه "دینسالاری" و "علم سالاری"؛ بی حرمتی و ستیزه علیه نفس دین و علم نیست و بلکه دقیقاً در راستای حفظ و تأمین قداست و احترام جایگاه و پایگاه دین و علم نیز میباشد؛ انتقاد و مبارزه و رستاخیز علیه "پیر سالاری" هم بی حرمتی و ستیزه علیه نفس پیری و بزرگسالی نبوده بلکه در راستای صیانت از حرمت و جایگاه مکرم پیران و بزرگسالان جامعه و خاصتاً پدران و مادران و پدرکلانها و مادرکلانها هم میباشد.

چرا که مفاسد و مظالم و اجحافات "پیر سالاری" که ناگزیر برضد مصالح رشد و تکامل و ترقی و سعادت و موفقیت جوانان؛ (و توأمان با "مرد سالاری"؛ برضد مصالح تکامل و ترقی و آزادی و موفقیت زنان و دوشیزه گان؛) میباشد؛ موجبات خشم و تنفر و بیزاری اکثریت مطلق جوامع مربوط را نسبت به خود واقعیت پیری و بزرگسالی هم بر می انگیزد.

بازهم حسب همان قوانین طبیعی؛ سلسله ای از تفاوت ها و ناسازگاریهای عادی و اجتناب ناپذیر میان نوجوانان و جوانان، میانسالان و کهنسالان وجود میداشته باشد و به سخن دیگر حد فاصل های جسمانی و روانی میان این هر سه رده نسلی در یک جامعه واحد و حتی خانواده های واحد بالطبع وجود دارد. (که در فصل های بعدی بررسی خواهد شد.)

اینجاست که "پیر سالاری" و مفاسد و مظالم آن؛ معنا و ماهیت حد فاصل طبیعی میان نسل های قبلی و نسل سالمند را هم دگرگون جلوه داده و تضاد های عادی و قابل اغماض فی مابین را؛ به تضاد های پر از کین و تنفر؛ مبدل میدارد.

حتی به همین ملاحظه هم؛ الزامی است که بساط "پیر سالاری" جاهلانه و ظالمانه در جوامع امروزی برداشته شود تا منجمله حرمت و تکریم پیران و کهنسالان حسب ارزش های والای فرهنگی و سنن پسندیده انسانی موجود در عرف و اداب شرقی؛ محفوظ و محترم بماند.

به لحاظ تاریخی؛ چیز هایی به مصداق آنچه امروزه "پیر سالاری" میخوانیم؛ در جوامع تمدنی و ماقبل تمدنی گذشته هم وجود داشته است ولی هیچگاه به اندازه عصر کنونی؛ در تضاد و تعارض شدید و وخیم با مصالح نسل های جوانتر و منافع عمومی و ترقی و رفاه همگانی نبوده است.

اینجا مجال مکث مفصل بر تحولات و انقلابات متنوع در تاریخ و ماقبل التاریخ جوامع مختلفه بشری را نداریم ولی حتماً باید به یاد داشته باشیم که در این سیر عمومی؛ تغييرات فوق العاده عميق؛ کم از کم دو بار اتفاق افتاده است:

يكى با انتقال از زندگى صيادى به زندگى كشاورزى؛

و ديگرى با انتقال از زندگى كشاورزى به حیات صنعتى.

قریب تمامی حوادث و وقايع اساسى زندگانى بشری ناشى از اين دو تغيير جهشی ی مهم است. در هر يك از اين دوره ها، خیلی از اصل ها و سنت ها و روش ها كه در دوره سابق براى سلامت و سعادت نوع، مفيد محسوب مى شد؛ قسماً یا کلاً مضر شناخته شد و با آشفتگى رو به تغيير نهاد.

در تبديل حیات صيادى به زندگی كشاورزى:

هنوز به دقت نمى دانيم كه انسان كى و چگونه از صيادى به كشاورزى منتقل شد، ولى مى دانيم كه در نتيجه اين انتقال بزرگ به روش ها و قرار داد های اجتماعی جدیدى نياز افتاد و در زندگى آرام و پايدار كشاورزى، بسيارى از ارزش ها و فضايل كهن عصر شکار و غار نشینی و جنگ های متداوم قبیلوی... به نقايص و معایب بدل شدند. به كار و كوشش، بيش از شجاعت نياز افتاد و ميانه روى؛ مطلوب تر از شدت عمل گشت و صلح مفيدتر از جنگ شناخته شد.

در تبدیل حیات کشاورزی به صنعتی:

چون زندگى كشاورزى به حيات صنعتى تبديل گرديد؛ تحولات همه جانبه ترى در جوامع بشرى پديد آمد و تدريجا تمام شرايط و اوضاع اجتماعى تغيير كرد. فعاليت هاى اقتصادى شكل تازه اى به خود گرفت، صنايع دستى از اعتبار افتاد، ماشين هاى كشاورزى به مزارع راه يافت و جاى نيروى انسانى و حيوانى را گرفت.... روستاييانِ بیکار شده یا علاقمند مشاغل تازه؛ براى به دست آوردن شغل، به شهرها هجوم آوردند و در محيط كارخانه ها مشغول به كار شدند.... روابط و مناسبات اقتصادی کاملاً جدید و بی پیشینه، باور ها و اخلاق و عادات عمومى را دگرگون كرد.

قبح بعضى از آنچه قبلاً رذايل و گناهان شمرده میشد؛ از ميان رفت و جامعه نسبت به آن ها بى تفاوت گرديد؛ و پاره اى از فضايل، ارزش و اهميت خود را از دست داده و مردم نسبت به آن ها بى اعتنا شدند. خلاصه، بر اثر انقلاب صنعتى؛ باور ها و اعمال و اخلاق مردم به كلى تحول يافت و در نظر مردمان این دوران؛ بسيارى از خوبى ها، بد و بسيارى از بدى ها، خوب به حساب آمدند.
در زندگى صنعتى، نه تنها سازمان های اقتصادى قديم دگرگون شده و مى شوند و سازمان هاى اقتصادى جديدى، مانند كارخانه و شركت و بانك به وجود مى آيند، بلكه ساير سازمان هاى اجتماعى هم تحول مى پذيرند و سازمان هاى اجتماعى بى سابقه اى نيز ايجاد مى گردند.

تمركز مردم در شهرها:

از يك سو، به جاى دو طبقه عمده زمين دار و دهقان؛ كه در اعصار كشاورزى عامل اصلى توليد جامعه بودند، دو طبقه اصلی سرمايه دار و كارگر صنعتى قد علم مى كنند و باهم  به ستيزه دامنه دارى كه در دوره هاى پيشين؛ ميسر نبود؛ مى پردازند. از سوى ديگر، بسط صنعت موجب توسعه كارخانه ها و تمركز مردم در شهرها مى شود و شهر و شهرنشينى گسترش مى يابد و بدين شيوه، كانون اقتصاد كشور هاى صنعتى از روستاها به شهرها انتقال مى يابند و شهرهاى عظيم صنعتى و تجارى سر بر مى آورند.

واحد اجتماع در حالات كشاورزى و صنعتی:

در دوره كشتكارى؛ فرد؛ واحد اجتماع نبود؛ بلكه جزيى از خانواده بود؛ و خانواده واحد سازنده اجتماع شمرده مى شد، اما در دوره مدرن؛ فرد (به نام شهروند)؛ واحد اجتماع است و بستگى هاى خونى و خانوادگى، همانند دوره پيش، در رفتار و روحیات فرد؛ در نقش تعیین کننده اش؛ بر جا نمی ماند.

در دوره توليد دستى يا خانگى؛ هر واحد توليد مركب از چند خويشاوند يا دوست نزدیک می بود؛ ولی در دوره صنعتی؛ محیط تولید؛ محیط غالباً پهناور كارخانه است و كارخانه احاطه ای می باشد که آكنده از هياهوى ماشين هاى پرپيچ و تاب؛ و جوش و خروش انسان هاى ناآشنا با همدیگر است؛ یعنی كه در آن؛ روابط كارگران با يكديگر و مناسبات آنان با كارفرمايان، مانند گذشته ها؛ صورت خصوصى و خودمانى ندارد.

به تعبیری؛ انقلاب صنعتی یعنی اینکه؛ ناگهان، كارخانه ها ظاهر شدند و مردان و زنان و فرزندان شان، خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هاىی كه نه براى پناه دادن انسان ها، بلكه براى حمايت ماشين ها ساخته شده بود، به نحو فردى ـ نه خانوادگى؛ كار كنند و مزد خود را به نحو فردى دريابند. شهرها بزرگ تر شدند و مردان و زنان به جاى بذرافشانى و جمع آوری خرمن در مزارع، در امكنه بسته و محدود با تسمه ها و قرقره ها و تيغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند. ظهور ماشين هاى نو، عمل زندگى را پیچیده و پیچیده تر و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخت.

انقلاب اطلاعات و دانستنی ها:

در دوران كشاورزى، معمولا روستازادگان قبل از فرا رسيدن بلوغ، به منظور همكارى با پدران و مادران خود به مزارع مى رفتند و در حدود توانايى خويش به كارهاى كشاورزى مى پرداختند و از كودكى با راه و رسم فلاحت آشنا مى شدند. اينان در سنين جوانى ورزيده و كارآزموده بودند و از شخم زنى، بذرافشانى، آبيارى، جمع آورى خرمن، و ديگر فنون كشاورزى آگاهى قریباً كامل داشتند و در بيست سالگى مانند دهقان هاى سى و پنج ساله و چهل ساله مى توانستند مسؤوليت مزرعه را به عهده بگيرند و كار كشاورزى را به خوبى انجام دهند.

در آن دوران، ساير كارها از قبيل كسب و تجارت و صنايع دستى نیز ساده بوده و نيازى به تحصيلات عالى و تخصصی نداشت.

فرزندان كسبه و تجار و ديگر طبقات نيز از كودكى به مراكز كسب پدران مى رفتند و طرز كار آنان را تدريجاً فرا مى گرفتند و در سنين جوانى براى قبول مسؤوليت آن كار آمادگى داشتند؛ در نتيجه:

کشاورززادگان و فرزندان كسبه و تجار؛ در سنين جوانى؛ به موازات بلوغ جنسى و جسمی؛ از بلوغ فنی ـ اقتصادى نيز برخوردار میشدند.
خلاصه با انقلاب صنعتى وضع زندگى بشر از ریشه دگرگون گرديده و فعاليت هاى اقتصادى و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی .... شكل کاملاً متفاوت و پیچیده اى به خود گرفت. لهذا كار كردن در محيط صنعتى و متعلقات آن مانند مارکیت ها و بانک ها و تأسیسات مختلفه و دست يافتن به موفقیت مالى و ارتقای مقام و منزلت؛ مستلزم تخصص گشت.

پر واضح است که فراگرفتن معلومات تخصصى، عمدتاً در دوران نوجوانی و جوانی؛ صرف چندین سال وقت و تلاش و کوشش فشرده لازم دارد.

دیگر جوانانى كه مى خواهند در يكى از رشته های تولیدی و خدماتی و مدیریتی...؛ كارشناس و متخصص شوند، بايد به مجرد فراغت از تعلیمات عمومی؛ از پى تحصيلات عالى حتی در دور ها و دور ترین جای ها بگردند یعنی که دیگر مانند کشاور زادگان و فرزندان کسبه و تجار قدیم؛ طی نشست و برخاست و کار با پدران و بزرگسالان خویش؛ همه کاره و چه بسا هیچکاره نمیشوند.

از طرف دیگر؛ پدران و اولیای سالخورده این جوانان و سایران که مدارج تحصیلات عالی را با موفقیت عالی یا لازم پشت سر گذارده اند؛ دیگر با اتکا به تجارب و سرگذشت متعارف عمر خویش؛ استاد و کار آموز و در نتیجه رهبری کننده ی آنها (همچون دوران سپری شده کشاورزی) نیستند و چه بسا به لحاظ مهارت های تخصصی؛ بسیار عقبمانده و بیچاره بوده و ناگزیر از پیروی از جوانان دانشمند و متخصص میباشند.

قابل دقت خیلی جدی این است که تفاوت و حتی تضاد مهارت و توانایی میان جوانان و پیران جامعه؛ صرفاً به ساحات تولید صنعتی و فابریکاتی؛ منحصر نمانده عرصه های سیاست و اداره و دیپلوماسی وغیره را نیز اشغال و احتوا می نماید. چرا که عصر مدرن؛ تمامی ساحات زندگانی را بغرنج و پیچیده و نیازمند آموزش ها و دانش های اختصاصی میگرداند.

گستره پهناور تر انقلاب:

در روزگار گذشته؛ عرف ها، قوانین و آداب عمومى اغلب داراى وضع پايدار و ثابتى بوده و دگرگونى آن به كندى و در طول حيات چند نسل صورت مى گرفت، ولى در دنياى مدرن، با پيشرفت روزافزون صنعت و ماشين، زندگى مردم به سرعت تحول مى يابد و به موازات تغيير شرايط زندگى؛ عرف ها و مقررات و اخلاق عمومى و آداب اجتماعى نيز تغيير مى کند، تا جاىی كه گاهى بعضى از عرف ها و مقررات و آداب و رسوم، در طول زندگى يك نسل، چند بار عوض مى شود.

به سخن دیگر در آن گذشته؛ باور ها و معارف، اطلاعات و معلومات، قوانين و مقررات، اخلاق و سنن و آداب و رسوم... مانند ساختمان هاى محكمى بودند كه مى توانستند ساليان دراز در جامعه استوار و مستقر بمانند تا بر اثر گذشت زمان تدريجاً فرسوده شوند و خود به خود؟ ويران گردند، ولى پيشرفت صنعت و ماشين، جوامع بشرى را به صورت مناطق زلزله خيز درآورده؛ نه فقط بنیاد های دوران کهن بلکه بناهاى نوِین باور ها و اطلاعات و معلومات و عرف ها و مقررات قانونى و اخلاقى... در مقابل چشم هاى حيرت زده مردم، يكى پس از ديگرى، فرو مى ريزند و جاى خود را به چیز های کاملاً تازه یا آپدیت شده مى دهند و ديرى نمى پايد كه تحولات صنعتى و تکنولوژیکی، آن چیز های جديدتر را نيز متزلزل مى كند و سپس تعویض مینماید.

هکذا بر اثر انقلاب صنعتى و تکنولوژیکی، نه تنها قاره ها که سراسر كره زمين به صورت يك خانه بزرگ یا دهکده درآمده و جوامع بشرى از تمامی کم و کیف اوضاع و احوال يكديگر آگاه شده اند و آگاه میشوند.

راديو و تلويزيون، جرايد و مجلات . کتاب ها، فيلم هاى سينمايى، شبکه های ماهواره ای و انترنیت و ديگر وسايل ارتباطات جمعى، تولید و معیشت و اخلاق و آداب... هر يك از ملل و اقوام بشرى را در معرض ‍ ديد و شنيد ساير مردمان جهان قرار مى دهد و از اين راه؛ اقلاً پاره هایى از باور ها و خلقيات و راه و رسم و آگاهی ها و فنون خوب و بد و عادات پسنديده و ناپسند بعضى از ملت ها مورد تقليد و اقتباس مردمان ديگر قرار مى گيرد.

بزرگسالان و ثبات و محافظه کارى:

مى دانيم كه بزرگسالان تا اندازه اى محتاط و محافظه كار اند و با گذشت عمر و تجربه هايى که در مدرسه زندگى خویش اندوخته اند؛ داراى ثبات نسبى میباشند و ديرتر به تقليدها و اقتباس ها تن مى دهند، ولى نسل جوان كه طبعى نو طلب و تجارب کمتر دارد و در مقابل پديده هاى تازه زندگى حساس تر است، خيلى زود تحت تاءثير روش هاى جديد قرار مى گيرد و به سرعت اطلاعات و مهارت ها و اخلاق و اعمال خويش را به آن ها منطبق مى كند.

البته این موارد دارای جنبه های اشتباه و سوء و منفی هم استند و کماکان میتوانند باشند ولی رویهمرفته؛ توانایی های جوانان برای انطباق با اوضاع و احوال جدید عصر و دریافت مهارت ها و آپدیت تخصص های مربوطه طبیعتاً به مراتب بیشتر از بزرگسالان و پیران میباشد و این یعنی اینکه در عصر مدرن؛ علی القاعده جوانان در ساحات گوناگون کار و مانور؛ از پیران؛ جلو افتاده اند و جلوتر گام بر می دارند.

از اینجاست که دیگر؛ حفظ تسلط های استبدادی بر محیط های کار و تولید و اداره و منجمنت و رهبری اجتماعی و سیاسی و سازمانی و دولتی و حزبی محضاً با بهانه استناد بر سن بالا و تجربه؟ زیاد ـ در حالیکه جوانان دانشمند و متخصص و مستعد و مستحق کار و مقام؛ در هر ساحه فراوان حضور و وجود دارد؛ چیزی جز دیکتاتوری منحوس "پیر سالارانه" نیست.

خاصه که چنین دیکتاتوری ها همانند کشور ما فوق العاده منحط و فاسد و ارتجاعی و سیاه و مافیایی و جنایتکارانه باشد و به علت ادامه استیلای آن؛ روزانه صدها جوان و نوجوان و زن و کودک معصوم و مظلوم همچون محصل شهید دانشکده روانشناسی کابل قدسیه و گروه صد ها نفری نونهالان ورزشکار قتل عام شده در پکتیکا جوانمرگ گردد.

(قبض و بسط این معانی را در ادامه فصل میخوانید)