افغان موج   

بمناسبت هشتم مارچ 2007 روز بین الملی زن

تهیه و ترتیب ملیحه ترکانی

افغان موج روز هشتم مارچ روز بین المللی زنان را به تمام زنان رنجیده میهمن ما افغانستان تبریک وتهنیت عرض نموده و آرزوی ما رهایی مادران و خواهران افغان ما از هر نوع ستم و بیداد است.

بایدهشتم مارچ را به روزاعتراض زنان ستمدیده ما علیه هر گونه نابرابری و ستم  تبدیل کنیم  . هشتم مارچ  روز احتجاج علیه وضع  زنان در دنیای امروز است  که هنوز در دنیای نابرابر از ابتدایی ترین حقوق محروم اند هنوز نصف انسان به حساب می شوند و ملکیت مرد به حساب می آیند . ستم پدر شاهی، برادرشاهی، شوهرشاهی و مناسبات  دنیای کهنه و قرون وسطایی  بر گوشه گوشه ی زندگی شان  ظالمانه چنگ انداخته است و مثل یک کالا با قیمتی به سنگینی حقارت انسان در طول تاریخ همه ی استعداد و توانایی شان به یغما برده شده است .

هنوز زنان قربانیان  جنگ ، فقر ، تبعیض و خشونت هستند ودر منتهی نامرادی در بدل پول فروخته میشوند و توسط زورمندان و تفنگسالاران از خانه های شان به زور بیرون برده شده و در بدل یک سگ جنگی معاوضه میشوند.  این درد مشترک پیر و جوان نمی شناسد ، کودکان دختر با سنین هشت سالگی فروخته و با اختتاف میشوند، باسواد و بی سواد نمی شناسد ، حتی نخبه ترین شاعره ها بدست شوهران کشته میشوند و اموزگاران، دکتوران و روشنفکران از ظلم زیاد به خودسوزی مبادرت میورزند این سرنوشت گریز ناپذیر یکایک  زنان است .

بزرگداشت هشتم  مارچ  جز اعتراض به نابرابری زن و مرد معنای دیگری ندارد. هشتم مارچ روزی است كه به بهانه آن میتوان كارهایی كرد كه هر روز نمیشود و نمیتوان انجام داد. درین روز ملیون ها زن در سراسر جهان علیه نابرابری مرد وزن، تبعیض جنسی، خشونت و اپاتاید جنسی را مورد انتقاد قرار داده و صدای خود را بگوش جهانیان میرسانند.
هشتم مارچ در تداوم این مبارزه انسانی  روزی است كه میتواند تحركات پراكنده و تلاشهای فردی و گروهی زنان و دختران جوانی كه با شجاعت بینظیر  علیه  ارتجاع قد علم كرده اند را در متن یك تحریك انسانی عظیم . يك نداي اجتماعي،   و فريادهاي  در گلو خفته در خيابان ها، منازل، محلات ، مدارس و دانشگاهها  ما را فراخواند.

هشتم مارچ روز فراخوان یک همبستکی زنان میهن ما افغانستان است به خاطر دفع وترد جنایتکاران جنگی، هیروینسالاران وتفنگ به دستان و به محاکمه کشیدن آنان  و همچنان روز دفع ترد هرگونه اشغال و تجاوز به میهن ماست.

هشتم مارچ را گرامی بداریم زیرا درین روز صدای زن بگوش مدعیان حقوق بشر رسانده میشود. زیرا این روز حد اقل زنان جهان را با هم نزدیک ساخته و در جهت فشرده شدن صفوف آنان علیه مردسالاری و اپاتاید جنسی آنانرا بهم نزدیک میسازد.

ملیحه ترکانی

 8 مارچ 2007

  

زنان و خود سوری چرا؟

علي‌رغم اظهار وجود نهاد هاي حقوق بشر و حاميان حقوق زن، همچنان شاهد اعمال فجيع ‌ترین نوع خشونت‌ ها در حق زنان رنجديده كشور هستيم؛ زنان دردمندي كه هر آن ‌چه جامعه مردسالار به آن‌ ها تحميل كرده، پذيرفته، زناني كه همواره كوله ‌باري از توهين و تحقير را به دوش كشيده و هيچ‌ گاهي از حقوق انساني خويش مستفيد نگرديده ‌اند.


محو خشونت عليه زنان در حالتي دغدغة نهادهاي حمايت از حقوق زنان را مشكل مي ‌سازد كه آمار خود سوزي ‌ها رو به افزايش است و هر چه فرياد زنان در اعتراض به نا برابري‌ هاي جامعه مردسالار بلندتر مي‌شود، محكوميت زنان در جامعه جلوة بي ‌رحمانه ‌تري به خود مي‌گيرد. زنان براي اين كه از جامعه طرد نشوند، ناچار به مصالحه با روندي هستند كه از گذشته تا به حال غالب بوده و تغييری در آن كار سهل و آساني به نظر نمي‌آيد.


جنبش ‌هايي كه در سراسر جهان زنان را براي احقاق حقوق ‌شان گرد هم مي‌آورد، با توجه به ساختار سنتي جامعه ما، جنبه تطبيقي نخواهد يافت و تلاش‌ هايي كه براي آگاه  ساختن زنان از حقوق طبيعي‌ شان صورت مي‌ گيرد، غالباً نتيجة مطلوبي حاصل نمي‌كند. 


جو حاكم بر شرايط  كنوني با هر گونه سنت ‌شكني سر ستيز دارد. مردان به هيچ ترتيبي برای بهتر شدن حقوق زن  ، امتيازاتي را كه از زنان، در طول تاريخ ستانده ‌اند، حاضر نخواهد بود ، به راحتي باز پس دهند و به جاي حس تملك بر زنان، حقيقت وجودي  آنان را باور داشته و فرصت بروز استعدادها و توانمندی‌ های آنان را بدهند. در شرایطی که مردان با محبوس ساختن زنان در چهار ديواري خانه و محروم کردن آنان از حضور در اجتماع و كسب دانش، زنان را ناقص‌العقل خطاب مي‌كنند، هيچ ‌گاهي زمينه را براي آگاهي زنان از حقوق طبيعي ‌شان فراهم نخواهند كرد و مطيع بودن خود را در نيازي كه ناشي از ناتواني و ناآگاهي آنان مي‌دانند، مي‌جويند؛ مسلماً زنان در چنين شرايطي يا خود را محكوم به سكوت دانسته و به ناچار به هر گونه تبعيض و خشونتي خود را وفق مي ‌دهند و يا چنان از فضاي خفقان‌آوري كه آزادي و حقوق انساني وي را پوچ قلمداد مي‌كند، منزجر مي‌گردد كه خودسوزي را با تمام منفوريتي كه در فرهنگ‌ مان دارد، آخرين راه بيرون رفت به شمار مي‌آورند.
تا زماني كه خشونت عليه زنان از جامعه محو نگردد، احساس نااميدي از زندگي خود سوزي را در زنان به همراه خواهد داشت.


متأسفانه حساسيت‌ هايي كه جهان را در موضع ‌گيري نسبت به دانش و آگاهي زنان قرار مي‌دهد، برخواسته از بينش‌ هايي است كه خواسته ‌ها و دغدغه ‌هاي زنان افغان را با بلند پروازي‌ هاي زنان غربي يكسان قلمداد مي‌كند. زنان غربي كه گر چه از جمله پيشگامان در عرصه حقوق زنان به شمار مي‌روند، ولي احساسات و عواطف زنانه خويش را به قيمت به دست آوردن حقوقي برابر با مردان، در چهره‌اي مردانه، زير پا كرده‌اند.


مسلماً چنين الگويي غربي و تفاوت‌ هاي آشكار در فرهنگ‌ هاي متضاد، نتيجه ‌اي كاملاً معكوس در پي خواهد داشت، مگر اين كه تلاش ‌هایی در جهت رشد آگاهي‌هاي زنان همراه با همگام ساختن جهان در كنار زنان، صورت گيرد و نياز مسلم زنان به اظهار محبت و فداكاري نسبت به اعضاي خانواده ناديده انگاشته نشود.


براي رسيدن به اين منظور كافي است كه از قيد و بند سنت‌هاي غلط و نابه‌جا خود را رهانيده و ارزش ‌هاي  والاي اسلامي را كه در درون جامعه رو به كم‌رنگي مي‌گرايد، در جايگاه راستين و حقيقي آن احراز داشت؛ ارزش‌ هايي كه نه تنها انگيزه خودسوزي را به عنوان پديده ‌اي منفور از متن جامعه خواهد زدود، بلكه بي‌احترامي به شأن و مقام انساني زن را به هيچ وجه جایز نخواهد شمرد و مرداني را كه به ضياع حق زنان، خودخواهي خويش را ارج مي ‌نهند، در پيشگاه عدل الهي خود را سرافكنده خواهند يافت.


زنان براي گذر از بي‌عدالتي‌هاي جامعه نيازمند به برخوردي واقع‌ بينانه همراه با درکی از ويژگي ‌هاي جامعه مردسالار هستند. بي ترديد درافتادن با سنت‌ هاي نا به‌ جاي يك جامعه نيازمند به بسيجي عمومي بوده و تا زماني كه در اين مسير تمام اعضاي يك جامعه همگام نباشند نتيجه‌ی مطلوبي حاصل نخواهد شد و سنت‌هاي باطل و مهجور نه تنها زنان را قرباني خواهد ساخت، بلكه بر تمام ارزش‌هاي تاريخي و فرهنگي جامعه خط بطلان خواهد كشيد.

برگرفته از سایت آریانانت فارسی

پرسش های بی پاسخ:

این پرسش ها را جهت دادن پاسخ مناسب به وزیر امور زنان افغانستان درکابینۀ آقای کرزی میسپاریم که اگر توانستند جواب درستی بدهند. در غیر آن  این نهاد خودش زیر سوال است؟.

1ــ درسال هجری شمسی 1385 به چه تعداد زنانی در اثر زایمان تلف شده اند؟.

2ــ چه تعداد زنان در جنوب افغانستان توسط گروه های درگیر جنگ( عساکر امریکایی و طالبان) کشته شده اند؟

3ــ به چه تعداد زنان بیوه و بی سرپرست زمینۀ اشتغال  کارمهیا گردیده است.؟

4ــ چه تعداد زنان کشور ما خود را سوزانده اند؟

6ــ به چه تعداد زنان زمینۀ تحصیلات عالی میسر گردیده است؟

7ــ چه تعداد زنان و دختران مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و یا در بدل حیوانات مبادله شده است؟

8 ــ چه تعداد زنان دارای افسرده گی روانی اند؟

9ــ به چه تعداد زنان بخاطر تربیۀ سالم اولاد مکافات   داده شده است؟

10ــ چه تعداد مردان بخاطر تنبه و یا قتل زنان مجازات شده اند؟

11ــ چه تعداد زنان کشور ما آواره گان دیار غربت اند؟

سگ بازان

 زورهای آفتابی قریه ما مثل همیشه میان پرتو طلایی آفتاب منظرۀ دل انگیزی دارد، خانه های بهم ریخته گلی، درختان بید، چنار وپنجه چنار، جویچه های کج و وج وزمین های سرسبز آن همه زیبا و دوست داشتنی است . عصر ها دهاقین، رمه داران آهسته آهسته و در حالیکه از کار روزانه خسته مینمایند  به طرف قریه میآیند. سال های قبل  شاید ده سال پیشتر بیادم میآید:

در پیشروی مسجد کنار چشمه بدرالدین مشغول گرفتن طهارت بود. او یگانه کسی در قریه ما بود که مردم از او میترسیدند. چند سال میشد که او بجای پدرش که در جنگ با روس ها کشته شد،  بحیث قوماندان کمیته نشسته بود.  بعد از آن او بود که عشر میگرفت. روز های اول تعدادی از جوانان قریه رالت وکوب میکرد و بهانه اش این بود که شما دزدی میکنید، نماز نمیخوانید، به ناموس مردم نظر بد دارید وخلاصه هزار عیب شرعی را به نام آن واین حواله میکرد. دیری نگذشت که در جنگ با گروه های دیگر زخمی شد وبرای مدت هشت ماه کسی او را ندید و کمیته را کس دیگر که  ازقریه های بالا بود اداره میکرد. میگفتند بدرالدین به تاجکستان برای تداوی رفته است.

وقتی دوباره آمد با خود زن تاجیکی آورده بود که میگفتند  زیبایی این زن تاجیکی بیجوره و بی مانند است. و به این ترتیب سه زن داشت. این بار کمی آرامتر از سابق بود زیرا در مقابل حریفان کمی خرد و ضعیف شده بودو یک دستش در اثر برخورد مرمی دیگر قوت نداشت، جمیعتی که پشت سرش میرفتند هم به آدم های قریه ما شباهت نداشتند. یکی از آن ها مشهور به عبدالرقیب سگ باز بود  و طوریکه مردم میگفتند در اوایل جنگ با روس ها، چیزی به بساط نداشت اما طی ده سال زمین های زیادی از قریۀ ما را خرید و میگفتند ده سیر طلا دارد. عبدالرقیب مثل پدر بدرالدین معلوم میشد  اما میگفتند بدرالدین به او عقل می آموزد اینکه چه می آموخت خدا خودش میداند اما همه میدانستند که زیر دست بدرالدین بود.

طالب ها که آمدند یکبار قریۀ از لوث این همه کمیته باز ها و تفنگ بدست ها خالی شد. دیگری عصر ها در کنار چشمه و درب مسجد مزاحمت خلق نمیکردند و دیگر میدان سگ جنگی پهلوی تپه خالی شده بود. هرکس به دنبال کار خود میرفت.

هنوز مردم خاطرات آن روز ها را فراموش نکرده بودند که سروکلۀ بدرالدین و عبدالرقیب پیدا شد و این دفعه خیلی با هیبت تر و خشمناکتر از گذشته. آنان با گروه خود به تعداد زیادی از مردم ایراد داشتند که گویا شما با طالبان همکاری کرده اید. اما کارهای سابق اش  را کرده نمی توانست زیرا دیگر قدرت سابق  را اوگرفته بودند. یکروز تعداد زیادی عساکردولتی امدند واو را خلع سلاح کردند. مردم میگفتند از گاو دم اش را به دولت داده بود و هنوز او مقدار سلاح زیادی را در مخفی گاهایش داشت. حالا کار او با عبدالرقیب سگ باز بود روز ها با موتر های جیپ روسی میرفتند و میامدند. خانۀ بدرالدین روز ها و شب ها پر وخالی میشد ،  روز های جمعه پهلوی تپه میدان سگ جنگی را نفرات و طرفداران آنان پر میکردند.

 یکروز در قریه خبر داغ سک عبدالرقیب پیچید و مردم میگفتند این هفته سگ جنگی اش با سگ های کل ولایت جنگ میکند. آنروز رسید من هم آنجا رفتم. راستی سگ عبدالرقیب آنقدر بزرگ بود که تعجب ام آمد. از تمام ولایت سگ بازان امده بودند. سگ عبدالرقیب با همه جنگید هرکس با سگ اش تعلیم میداد که از کجای سگ عبدالرقیب بگیرد و چطور حمله کند.

جنگ سگ ها خلاص شد ولی جنگ سگ باز ها تازه شروع شد. بدرالین که یک دستش در جنگ با حریفان اش زخمی شده بود جنگ تن به تن نمی توانست و بالاخره بایک دست از کمرش تفنگچۀ اش را کشیده و چند تیر خالی کرد که به کسی اصابت نکرد و به این ترتیب جنگ بر سر شرطبندی را خاتمه داد.

سگ رقیب که با پنج سگ جنگیده بود صورت اش خونمال بود و عبدالرقیب با چند نفراش اورا پاک کردند و پی کار خود رفتند.

یکهفته ازین روز گذشته بود که نیمه های شب  فریاد های کمک یک زن بلند شد. این یک زن بیوۀ بیکس بود. ما به کمک اش رفتیم . زن فریاد میزد به لحاظ خدا دخترم را با خود برده اند و مرا هم لت و کوب کردند. زن به خود میپیچید و هذیان میگفت. یکبار شنیدم که گفت این پدر خر ها نفر های بدرالدین بودند. خیال میکنند من آنان را نمیشنام پوست شما را به سلاخی میشناسم.

فردا در تمام قریه شایع شد که بدرالدین در بدل دختر سگ عبدالرقیب را گرفته. ولی تا حالا کسی نه از دختر ونه از سگ نشانی دیده است.

نعمت الله ترکانی

2 مارچ2006

رابعه غواص صدیقی شاعرۀ انسان دوست

خانم رابعه غواص صدیقی صبیه مرحوم مغفور محمد علم غواص شاعر ونویسندۀ توانای هرات باستان و همسر  پروفیسر جلال الدین صدیقی استاد تاریخ در دانشکده ادبیات کابل است. او درس های ابتدايی را نزد پدر وادبيات فارسی ومقدمات علوم عربی را نزد معلمان خصوصی فرا گرفت. ازچهارده سالگی به شعر وادب روی آورد. ازسال1342 هجری شمسی به کارهای دولتی پرداخت وتا سال 1362 هجری شمسی در وزارت های معارف (آموزش وپرورش)، حمايه طفل ومادروامور بانکداری خدمت کرد.  در اواسط سال1362 با پدرش به ادای فريضۀ حج مشرف شد در اواخرسال 1370 هجری شمسی با همسرش شادروان دکترجلال الدين صديقی  مجبور به ترک وطن شد و به آلمان رفت. وی اکنون درآلمان وبه شهرهيپن هايم زنده گی می کند . رابعه غواص درمدت سی سال بيش ازپانزده هزار بيت شعرسروده که شامل غزل، مثنوی، مخمّس، رباعی، دوبيتی ومرثيه می باشد. اشعارش بيشتر انقلابی، حماسه يی وجنبهء ميهنی دارد که ازدرد ورنج مردم ستمديدهء وطنش افغانستان حکايت می کند. آثار رابعه صديقی همواره درجرايد ومجلات کشور مانند: مجله ادبی هرات، روزنامهء اتفاق اسلام هرات، اتحاد بغلان مجلهء ميرمن، پيام حق، مجلهء آواز، پشتون ژغ ، جريدهء پامير و درايران درنشريات مهاجرين« المومنات وصراط المستقيم» ونيز در امريکا شهر( ورجينيا) منتشرشده است. رابعه غواص صديقی سروده های دههء هفتاد خودرا جمع آوری نموده وآمادهء چاپ می باشد اشعار این مجموعه را می توان  از جمله اشعار تربیتی وغنایی بحساب آورد. درشعر این بانوی ارجمند اندیشۀ والا موج میزند که بر محور انسان دوستی ونوع پروری و بخاطر آزادی، وارسته گی از بند استعمار،  فقر وبدبختی هم میهنان اش مایه گرفته است.  

بيا تا هم نشين با بلبل شيرين سخن گـــرديم       بهرجائيکه هستيم گرد دوست وهموطن گرديم

بگوئيم رازدل باهم شويم ازحال هـــــم آگـه       نبينيم روی غم را فارغ از رنج وحزن گرديم

ايا مرغ اميد وآرزو سوی وطــــن بـشتاب       بود فصل بهاران همنشين در يک چمن گرديم

بخوانيـــم شعرآزادی سرائـيم نغمهء شادی       تـلاش گربه آبـادی کنيـــــم دوراز محن گرديم

بجنگهای طويل ظالمان شد شهرها ويران       گذاريم نفرت وخشم وکدورت،روح وتن گرديم

اگرباهم دهيم دست ازمحبت ميشويم پيروز      بيابيم راه وحـدت را نه با زاغ و زغــن گرديم

چشيديم زهر بربادی زجـور دشمنان دين        شناسيم ازخود وبيگانه، دانـا مرد وزن گــرديم

سعادت آفـريـند هـــمـنوائی درمـــيان مـا        روا نـبود که بـازآوارهء دور ازوطـــن گـرديم

همه همرازوهـمـد ينـيم به يک فرهنگ وآئينـيم

چرا ای رابعه چـون مدعي دور ازسنـن گرديم

تغزل در شعر رابعه غواص صدیقی زیادتر جلوۀ  احساسی دارد. او به احساس انسان درمیامیزد و  آنچه برای جلایش دادن روحش ضروری پپنداشته میشود را به بیان مینشیند. او متواضع و بردبار است و این حالت را سخاوتمندانه به دیگران عرضه میکند. طول عمر و پیروزی های هر چه بیشتر به ایشان آرزو میکنیم

زمن بيهوده ميرنجی نمی بينی که ميســــوزم      دل واميد وچشم خود به الطاف تو مــــيدوزم

چرا احساس همدردی زقلبت رخت بربســـته       من مسکين گرفـــــتارغم ديـروز و امـروزم

ببينم چهره هادرغصهء سرشارمدفون اســت       پريشانحال وسرگردان درين دنيای مرموزم

اگرهرکس بخود بيند نگردد محوخودـخواهی      نگويد بهـترم از ديگران هـــــمواره پيـروزم

برون آی ازدورن غصه هايم ايدل غـــــافـل        تو می سوزی ومن هم دربدن آتش بيفروزم

هـلاکم مــــيکند آخرتمنا های بـد فـــــرجـام        حوادث همچو نشترمی خلد درقلب پرسوزم

گذشت عمرعزيزمن به سوداهای بی مفهوم        درين چند روزديگرجزندامت ها چه اندوزم

گل اميد من خشکيد و پـرپـرشـد ندانستم

هنوزهم در پی پنـدار بيجـا شعله افروزم

ملالی جویا درسالی که گذشت

ملالی جویا شیر زن افغانستان بیشتر از همیشه در موضع اش پای بر جای نشسته است. تفنگسالاران، جنایتکاران جنگی، قاچاقبران مواد مخدره که هشتاد فیصد چوکی های پارلمان را اشغال کرده اند و میخواهند به اینوسیله روی کرده های شوم خود رنگ قانون بمالند در مقابل این شیر زن ایستاده گی میکنند. او مجبور است برای بر ملا نمودن حقایق و رد بهتان های این جنایتکاران مصاحبه بدهد. او جز یک تعداد انگشت شمار از نماینده گان واقعی مردم در پارلمان کسی را طرفدار ندارد. زنی از قماش همان جنایتکاران در گردهم آیی فرمایشی جنایتکاران که با پول هنگفت ترتیب گردیده به ملالی جویا و حقوق بشر شعار مرگ میفرستد. آن یکی دیگر برای نصب دوبارۀ یک جنایتکار در چوکی امضاء او را تقلب میکند. نماینده گان جمیعت اسلامی جبهه متحد شمال و دیگران با او میز گرد میسازند وبا تمام قوا میکوشند اورا مات کنند.  اما او با شجاعت تمام نه آنکه با دلایل منطقی نه تنها حرف های آنان را رد میکند بلکه نکات ضعیف و خالیگاه های سیاسی آنان را به مردم چنان مثال میآورد که آنان شرمنده میشوند. در پارلمان او را حق سخنرانی نمیدهند. با بوتل های آب به صورت اش میکوبند  اما ملالی جویا میگوید شکر که عصر راکت پرانی ختم شد و عصر بوتل پرانی آغاز شده. جنگسالاران خود را تکیه داران اسلام دانسته و خود را ارکان دین معرفی میکنند و هر کی را که با اندیشه های جنایتکارانۀ ایشان مخالفت میکند کافر و ضد مردم افغانستان میدانند... ملالی جویا میداند که راه او راه همه مردم است خواست او خواست همه و شخصیت او مورد تایید همگان است.

م. ترکانی

اشعاری از زنان افغانستان

راحله یار

دراین سودا نمیدانم کجایش غـــیر نیرنگ است؟    

.

.

دراین سودا نمیدانم کجایش غیر نیرنگ اســـت؟

که دست زاهـــد وساقی پی آمیزش رنگ است

نه مضمونی که دل جوشد نه درگاهی به نالیـدن

دراین ماتمسرا دایم صدای شیشه وسنگ اســت

سخـــن بی محتوا، فـــــریادها خالی تراز خالی

خروشِ زندگی بی حاصل وآینده بی رنگ است

.

عجـــب دنیا ی ننگین و عـــــجایب ادعای تلخ

رسالت رفته از یاد وسرجغـــرافیا جنگ است

دریغ ازخون انسانی که میریزد دراین ســــودا

جفا صبرم به سرآورده وخیلی دلم تنگ است

و اینست درد دل رویا سادات جوانترین زن سینما گر افغانستان که با کارگردانی فلم سه نقطه مشکل زن افغان را به تصویر کشید:

...هميشه به زن به ديد برستار ديده ميشود .و اگر فقط همين باشد نميتواند هنرمند خوبي باشد . و من كاملا معتقدم كه اگر به زنان فرصت داده شود آنها استعداد اينرا دارند كه همه ي بخش هاي زندگي خويش را در دست داشته    باشند

با تو جه  به اين تو ضيحات زنان ما با چالش هاي بزرگي مواجع اند. با توجه به سابقه كمرنگي كه سينماي ما دارد زنان ما از يك طرف مسول تثبيت جايگاه خويش اند واز طرف ديگر بايد ببذيرند كه با يك مبارزه جدي رو دررويند...

آسمایی

حمیرا نگهت دستگیر زاده

در باد چون سنگ

ایستاده ای

با وقار سنگ

در آستان باد !

با گرمترین لبخند در برابر نگاه من !

آیینه هایت را

در برابر سنگ ها بگذار

تا دلت را

از دستانت

گلایه نباشد

و عاشقانه هایت را بیاویز

بر آستانی

که باد

نگهبان لاله است!

نه جویباری تو

خدای را نه جویباری

که رودی

بریز

با صدایت مست

در گلوی هستی

رگ زمین را

پویایی معنی کن

در پایایی

هنوز

ته چشمانت

بهاری به نیاز

بیدار است

نیاز نازک همیاری

دو دستش رها

روی ساقه دستان من !

حس بهارینه

میخواهدم

راز ته چشمانت را بزییم

میخواهدم به نغمه نگاهت

بپیوندم

دختر نشاط

در ژرفای چشمت

نامم را

سرودی کرده است

روی سر انگشتانش

چراغ باور روشن

انحنای اندامش کوچه باغ وسوسه

میمانی!

با دختران روشن پندارت

در شب

فانوش دستهایت

پاسبانان مومن روشنایی

با وقار سنگ

در آستان باد!

با گرمترین نگاه

در آیینه ء چشمان من!

18.اکتوبر 2006-10-24

نادیه فضل

گلايه

ترا گــفتـم محـال بـوســه را روی لـبـم چيــــدی

گـــلی از جنس خوشبختی نگـــاهم را ببخشيدی

حــضــور آفتاب عــطر گـــل ناز و اکاسی هــا

تمـــام بهــترين هــا را به اين گلخانه پاشـــيدی

به رنگ آفتــــابی ای فـــــراز سبز دهــستـــان

غروب ديـــدگـــانم را طلــوع صبح باريـــــدی

بروی برگ نيــلوفـــر نوشتـــم از شکست يأس

توهمچون روشنی درکـــوچه ای ميلاد روييدی

زهــر برگ تنـــم عطر نفســـهای تـو می باريد

نيازم را به خاک تشــنه ای پاييزی سنــــجيدی

من از گلباغ و درياها شهــــــاب  نقره يی چيدم

تو آن گگلدسته را بر ابر و بر باران ببخشيدی

مـــن از گلبوته ای مريم تمنا خوشه چين بودم

که ديــــدم بيگمان از شهــر رويا هام کوچيدی

سرم برشاخه های انتظارت لحظه ها شبرنگ

صــــدای انتظاری را ازين ژرفـــا تو نشنيدی

وسيـع گــلـشـن پروانه ها رنگينی ای گلــــــها

عبورت شد به دور بال هـر پروانه پيــــچيدی