محمدظاهر پادشاه افغانستان به نوگرایی و پذیرش ارزشهای تازه باور داشت و میخواست نشان دهد که کشورش چقدر پیشرفته است. او که نقشۀ پیریزی خط هوایی ملی را در سر داشت، به سراغ کارشناسی به نام Juan Trippe رفت. خوان تریپی - گردانندۀ Airlines Pan-American - خط هوایی ملی افغانستان به نام "آریانا" را به راه انداخت.
بخت یاری نکرد. نخستن جِت - Boeing 727 سپرده شده به آریانا - در جنوب لندن به لبۀ بام یک خانه خورد و سرنگون شد. نیمه شب زمستان 1969 بود. از میان شصتوشش سرنشین، پنجاه تن کشته شدند. (هژده ماه پس از آن روداد خونین، محمدظاهر برای دیدار با ملکۀ انگلستان با هواپیمای آریانا به بریتانیا پرواز کرد.)
خوان تریپی دیدگاه دیگری هم داشت: ساختن هوتلهای همسان و همنام در هر شهری که جتهای پان-امریکن به آن پرواز میکند. گفت: "نامش را Intercontinental میگذاریم. سفرهای گروهی برای جهان اهمیت دارد. مردم میتوانند به هر جا بروند و با ملتها و نژادهای دیگر در فضای دوستانه و درک متقابله دیدار کند."
به این گونه، کابل در 1969 دارای "انترکانتیننتل" شد و با نمای چشمگیر در باغ بالا میزبان بازرگانان غربی، دپلماتها و گردشگران پولدار و نیز محلی برای نوشیدن چای، برگزار کردن مهمانیها و مراسم عروسی سرشناسان گردید.
به دنبالش، موسیقی راک به کابل آمد. این هم به لطف انترکانتیننتل بود. یکتن از مسئوولین هوتل از موسیقیدانی به نام Claude Selvaradna میخواست گروه هنری تشکیل دهد. این افسر پیشین ارتش سریلانکا که میدانست راک به سوی آینده راه میگشاید، چند آوازخوان و نوازندۀ سریلانکایی را به کابل آورد و نام گروه را The Esquire Set گذاشت. آوازۀ گروه "ایسکوایر" به ویژه شبهایی که "رقص کونگفو" را در تالار انترکانتیننتل نمایش میداد، در 1971 فراگیر شد.
چندی گذشت و هیپیها آمدند. آنان در هوتلهای ارزانتر نزدیک "کوچۀ مرغها" اتاق میگرفتند، زیرا خود را "توریست" نمیخواندند و وانمود میکردند که در برابر سرمایهداری و امپریالیزم غربی ایستاده اند. تجارت هیرویین میان افغانستان و اروپا را اینها آغاز کردند.
کابل به یکی از نقاط مرکزی شبکۀ غربی تبدیل میشد: همه غربزده، شنوندۀ موسیقی راک، توریست یا مسافر. با وجود دگرگونیهای [روبنایی]، اوضاع در کابل تغییـر زیاد نیافت. شنیده میشد که "افراد متعصب مذهبی" بر زنان آزاداندیش میتازند و بر روی دختران تیزاب میپاشند. دوصد زن قربانی در بیمارستانها بستری شده بودند.
از سوی دیگر، افغانها به نایت-کلبها/ کلوپهای شبانه میرفتند. در نهایت، نخستین گروه راک افغانستان شکل گرفت. اعظم پرونتا و جمال معصومی آرزوی دیرین شان را برآورده کردند: آنان گروه خود را "ستارهها" نامیدند. پرونتا نخستین برنامۀ هیجانانگیز راک در انترکانتیننتل رونمایی کرد.
در نومبر 1975، نخستین جشنوارۀ راک در جمنازیم دانشگاه کابل برگزار شد. همه خوش بودند. سرآمد این برنامه هم "ستارهها"- بود. در سیمای "ستارهها" نیز برق شادمانی میدرخشید، زیرا بهترین ستارۀ پاپ - احمدظاهر - از آنان خواسته بود تا در تهیۀ آلبوم تازهاش کمک کنند.
افغانستان در 1960 موسیقی پاپ نداشت. گروهی از جوانان غربی پارچههای زیبا و آرام مینواختند. سردستۀ شان Manfried Wertz بود. سپس گروه راک ساخته شد: Chris و Ursula از فلیپین آمده بودند. بانو اورسولا موسیقیدانی به نام Rooney Poliquit را به کابل دعوت کرد تا فرزندانش را آموزش دهد. دختر و پسران اورسولا گروه هنری خود را Blue Sharks نامیدند و خیلی زود در کابل بر سر زبانها افتادند.
گرچه آهنگی از آنان به یادگار نمانده، میتوان گفت که "کوسههای آبی" موسیقی پاپ غربی را به افغانستان آوردند. ساز و سرود آنان بسیاری از نوجوانان طبقۀ متوسط کابل را به سوی خود کشاند. یکی از آنها احمدظاهر شاگرد لیسۀ حبیبیه بود.
ریکاردی از "آماتورها" به آواز احمدظاهر و نوای اکاردیون نشان میدهد که این آمیزۀ شگفتانگیز دربرگیرندۀ موسیقی هندی و فارسی با پیشپردههایی از هوای پاپ است. پارچۀ یادشده با زمینۀ طبل نظامی، به گفتۀ موسیقیشناسان ریشه در ساز گروههای ارتش بریتانیای سدۀ نزدهم دارد.
فرهنگ پاپ به سوی بالندگی میرفت و شکوه احمدظاهر در نقش ستارۀ تابان فزونی میگرفت. او بخشی از جنبش بزرگ جاری در جهان اسلام بود و کارهای بیمانندی داشت، زیرا سنتهای برجستۀ موسیقی کلاسیک هندی و شعر فارسی را با پاپ میآمیخت و آزمونهای خود را به شنوندگان میرساند. مردم احمدظاهر را - برای یگانه بودنش - دوست داشتند. (آهنگ "گفتی که میبوسم ترا" با ژیلا - به گمان من - همان احساس را منتقل میکند.)
موج نوگرایی منجر به پدید آمدن نخبگان تازه و نیرومند شد. فرزندان اینان آمیزۀ نوینی از پاپ غربی و ساز و سرود کشور خود را آفریدند: در پاکستان، هنرپیشه و آوازخوانی به نام وحید مراد با بازی در فلم "آرمان/ 1966" تقریباً به تنهایی پاپ پاکستانی را ایجاد کرد. چون به دلیل جنگ با هندوستان، نمایش فلمهای هندی در پاکستان ممنوع شده بود، "آرمان" تمام ریکاردها را شکست. برای من، آهنگ "کوکو کُرینا" شگفتانگیز است.
در ایران نیز نخبگان جوان در حال ظهور بودند. گزارشی از برنامۀ Panorama در بارۀ زندگی در تهران مدرن (1961) هر چیز را از دیدگاه جنگ سرد میدید، در حالیکه جوانان میخواستند از جدیدترین آزادیها بگویند.
در اوایل دهۀ هفتاد، ستارههای راک غربی به افغانستان آمدند و James Taylor بر ستیژهای کابل نمایان شد. این موضوع تأثیر زیادی بر هنرمندان جوان در کابل گذاشت. جیمز تیلر، مانند احمد ظاهر، فرزند یکی از نخبگان حاکم امریکا بود.
در میانۀ دهه 1970، موسیقی راک در کابل از آوازخوانی و تصنیفسرایی گذشته و به راک پیشرَو و دیسکو رسیده بود. در 1975 جشنوارۀ راک با هنرنمایی "ستارهها و "چهار برادر" برگزار شد. (ستارهها برادران را همسویۀ خود نمیگرفتند.)
این دورۀ موسیقی در کابل نشاندهندۀ شکوفایی فرهنگی و اجتماعی در افغانستان بود. احمد ظاهر نیز گرایشی به سوی راک یافت. ویدیوکلیپ یا "پرومو" راهم پذیرفته بود. آهنگ "خدا بود یارت" یکی از دو ویدیوکلیپ او با موجههای زیبای سبک پسا-هیپی است.
در همین سالها که راستگرایان تندرو و چپگراها در برابر رژیم جمهوری داوود شوریدند؛ احمد ظاهر راه سیاست را در پیش گرفت. او تیرگی تازۀ روزگار را در لای آهنگهایش بازتاب میداد.
در 1978 مارکسیستها با کودتا به پیروزی رسیدند و اوضاع خیلی زود به وحشت مرگبار گرایید. احمدظاهر به جرم انتقادات بیباکانه از رژیم در رادیو افغانستان ممنوع الصوت شد. او در آغاز آهنگ [بگذرد بگذرد، عمر من بگذرد] با واژۀ "تاریکی" به بازی زبانی پرداخت: تکرار این کنایه اشارت صـریح به تخلص نورمحمد ترهکی (رهبر رژیم) بود*.
احمدظاهر به انتقاد از رژیم ادامه داد و خود را در نقش John Lennon - یکی از قهرمانانش در غرب - درآورد. (جان لینون هم حقیقت را از راه راک بیان میکرد.)
روزی در تابستان 1979، احمدظاهر و بهترین دوستش با دو تن دیگر از کابل به سوی شمال راه افتادند و به جادۀ نزدیک تونل سالنگ رسیدند. کسی نمیداند که چه/ چگونه رخ داد. به گفتۀ پولیس "در حادثۀ ترافیکی کشته شد"، ولی کسانی که پیکرش را دیدهاند، میگویند "نیمۀ پشت سر احمدظاهر با گلوله از بین رفته بود". مرگ او افغانستان را تکان داد.
بهترین دوست احمد ظاهر و آن دو تن دیگر سوگند خاموشی هرگزی خورده اند.
[][]
*احمدظاهر برای اینکه آشکارا "رهبر رژیم" را نشانه گرفته باشد، پس از تکرار مصراع "بگذرد بگذرد، تاریکی بگذرد"، به خنده و آواز بلند میگوید: "بچا! بندی نشم!"/ بچهها! مبادا زندانی شوم. (سس/ کانادا، اکتوبر 2009)
نویسنده: Adam Curtis
برگردان فشرده: صبورالله سیاسنگ