بار دیگر بیست چهارم حوت هرات
این روز را تاریخ فراموش نمیکند بگذار عدۀ آنرا جعل کنند و در بارۀ آن دور از حقایق و دور از اتفاقات آنروز با دروغگویی قلم فرسایی کنند. زیرا گفته اند هر کس برای مطلب خود دلبری کند. اینروز ها جعل تاریخ را با وقاحت هرچه تمام در صفحۀ انترنت و بعضا در تیلویزیون میگذارند.
چنانکه قبلن نوشته ام روز پنجشنبه بیست و چهار حوت 1357 برای کار دوطلبانه در لیسۀ زراعت هرات خواسته شده بودیم. با وصف فشار پدر و مادرم که خداوند بهشت برین را جای شان سازد مبنی براینکه اوضاع خیلی خراب است؛ صبح ساعت هفت و نیم از باغچۀ مهتر ( شمال شهر نو هرات) به سوی لیسۀ زراعت ( لیسۀ سلطان غیاث الدین غوری سابق هرات) با بایسکل حرکت کردم. در همان ساعت هفت و نیم، نخستین نشانه های از خرابی اوضاع را میدیدم. جیپ های روسی دولتی از سرک ولایت به سوی شهر در حرکت بود و رادیوی محلی هرات خلاف معمول این ترانه را پخش میکرد.
سر بلند باد دوستان خلق
سرنگون باد دشمنان خلق
از طریق پارک گلها و سرک ولایت به لیسۀ زراعت رسیدم. بغیر از چند استاد همه حاضر بودند. ولی کار دوطلبانۀ مطرح نبود بلکه اولیای امورلیسه با فراخواندن ما میخواستند اوضاع را عادی جلوه دهند. مدیر مکتب لعل آقای کانکر و معاون آن عبدالرحیم وثوق اهل فراه با تفنگ کلشنکف مسلح بودند و در ادارۀ مکتب پیوسته به تیلفون ها جواب میدادند. در میان استادان همهمه ای بر پا بود و همه میگفتند که از سمت محلۀ نو درب قندهار و از سوی درب ملک و درب عراق مردم برخاسته و با چوب و چماق علیۀ دولت خلقی شعار میدهند. آهسته آهسته ترس بر همه مستولی شده بود.
ساعت چیزی کم ده صبح بود که معاون مکتب نزد استادان آمده و گفت:
استادان محترم! تشکر از آمدن شما به کار دوطلبانه... طوریکه شما میببنید دشمنان وطن اوضاع شهر را خراب کرده اند؛ از شما میخواهم که دوباره به خانه های خود بر گردید... درین وقت صدای شلیک مسلسل ها از دور بگوش میرسید و همهمۀ عجیبی شهر را فرا گرفته بود. به سرعت بایسکل ام را گرفته و از مکتب بسوی خانه روانه شدم. از چهار راه اولی که بسوی شهر میرفتم دیدم که سیلی از مردم الله اکبر گویان از سمت پارک گلهای شهر نو به سمت ولایت هرات روان اند و پیشروی شان هر چه که میاید خراب میکنند. به عقب بر گشته و از طریق سرک محبس به سوی باغچۀ مهتر حرکت کردم. آن سرک خالی بود و تنها در چهار راه دولت خانه عدۀ ایستاده بوده و شاید منتظر فرصت بودند . یکنفر را من آنروز از فامیل انور خان مجددی دیدم که همسایۀ ما بود و او با اشارۀ دست مرا به سوی کوچۀ دولتخانه و رسیدن به خانه رهنمایی کرد. قیام از صبح وقت آغاز شده بود. شهر در خون و اتش میسوخت. عدۀ با بریدن درخت های هفتاد سالۀ ناژو راه بندان ایجاد میکردند و صحرای محشری بر پا شده بود. تا عصر همان روز در خانه ماندم و به غرش طیارات هلیکوپتر، صدای مسلسل و دود و خاک هایکه از انداختن بم ها بوجود میآمد فکر میکردم.
برادر کوچکتر من در فابریکه سمت هرات و به فاصلۀ چهل کیلومتری شهر قرار داشت دوران آموزش عملی اش را طی میکرد و همه فامیل درفکر او غوطه ور بودیم. وقتی شام شد او آمد و از فاصلۀ راه و کمکی که مردم برای زنده رسیدن او کرده بودند تعریف کرد. او میگفت ما سه نفر از فابریکه سمنت پل هاشمی از میان قریجات عبور نمودیم. درین قریه ها مردم برای آنها کمک کرده و حتی در قریۀ دیوانچه عوض دریشی برای آنان لباس محلی و دستار تهیه نموده بودند که تا خانۀ خود زنده برسند.
البته درین قیام روحیه طوری بود که هر کس دریشی ( پتلون و کرتی) پوشیده بود از جانب شورشیان به قتل میرسید. اگر سرش لوچ میبود واجب القتل بود.
معلم دینیات این لیسه بعدا تعریف کرد که در طول راه از لیسۀ زراعت تا درب قندهار و از میان محلات سه بار دریشی اش را کشیده و با لباس محلی به سوی خانه اش رفته بود. او دستار داشت و روی لباس محلی را همیشه با یک پطلون مندرس آبی پت میکرد. روز اول قیام قوماندانی امنیۀ هرات بدست قیام گران افتاد و اعضای حزب خلق از آنجا عقب نشینی کرده و در بام های مسجد جامع بزرگ شهر سنگر گرفتند. ماموریت پولیس ، درب عراق و درب قندهار توسط نفرات گل احمد تیزانی فتح گردیده بود و درب ملک توسط پهلوان فضل احمد مشهور به گادیوان از اعضای حزب خلق پاک شده بود و صدای تفنگ های برنو و کره بین و بعضا مسلسل در شب جمعه دلهوره تولید میکرد.
روز جمعه بیشتر از همه روز ها جنگ ادامه یافت. من درین روز از چهار راه حاجی ایوب عبور کرده و دوصد متر پاینتر به سوی شهر و از فامیل خواهرم خبر گرفتم. از بالای گلدسته های مسجد شهر فیر میشد و تانک های که معلوم نبود طرفدار کدام سمت اند در گوشه و کنار جاده ها بحالت آماده باش قرار داشت.
روز سوم و چهارم طیارات هلیکوپتر و جت های شوروی شهر و فرقۀ هفدۀ هرات را با راکت بمبارد میکردند. تا یک هفته وضع به همین منوال بود. تا قوای تازه از قندهار برای فرو نشاندن شورش رسید و شهر آرامش خود را یافت. البته من که در روز دوم و روز ششم شورش قسمتی از شهر را از طریق کوچه پسکوچه گشتم تنها در دروازۀ قندهار پیکر یک مرده را دیدم که به تیرۀ برق بسته شده بود و بعدا دانستم که این شخص یک معلم بود که از خانه اش توسط شورشیان دستگیر وبعد از کشتن او را به تیرۀ برق آویزان کرده بودند.
حالا شما مراجعه کنید و جعل تاریخ را در
http://www.jadidonline.com/story/12032009/frnk/herat_mutiny
مشاهده کنید. دروغی ازین بزرگتر را نمیشود که به سویۀ جهانی به خورد مردم داد. گوینده اظهار میکند که روز پنجشنبه روز بارانی بود که دروغ است آنروز آفتاب میدرخشید تنها در ساعات شام بارش بارید و باز میگوید مردم بعد از نماز پیشین دست به قیام زدند در حالیکه قیام صبح وقت آغاز یافته بود و باز میگوید که فردای آنروز یعنی روز جمعه در مسجد بزرگ شهر هرات نماز جمعه اداء شده در حالیکه بعد از سه صد سال آنروز جمعه یگانه روزی بود که نماز جمعه در مسجد بزرگ شهر هرات ادأ نشد. من قبلن گفته ام که سرک ولایت را دیده ام و در آن مردۀ ندیده بودم. این شخص که یک تکسی دار است با دروغ میگوید که روز سوم قیام من با تکسی به شهر رفتم زیرا سرک ها و حتی کوچه ها در خلای امنیت و قدرت کامل قرار داشت و در همه جا راه بندان های ساخته بودند و حتی در سرک های عمومی جنبندۀ را زیر اتش مسلسل قرار میدادند واین دروغ محض است که شخصی در روز سوم قیام با تاکسی یا پیاده در سرک های شهر گشت گذار کرده باشد. این تکسی چلان در همه وقایع مثل یک خبر نگار حضور دارد. هم در شهر هم در فرقۀ نظامی هرات و هم در کشتن و بستن ها.
سایت جدید آنلاین با یک چنین دروغ پردازی ها تنها نیست امروز بیست چهارم حوت رئیس پارلمان آقای یونس قانونی تعداد کشته های قیام هرات را بیست شش هزار و در برنامه های جداگانۀ تیلویزیون ملی افغانستان تعداد کشتگانرا بیست چهار هزار نفر اعلان کردند . در حالیکه من از سال 1993 الی 2002 در تمام ولسوالی های هرات با مردم آن در ارتباط بوده و درین باره پرسش های داشتم و قرار گفتۀ این مردم در رابطه به قیام مردم هرات در هر ولسوالی اضافه از صد نفر کشته نشده است و اگر شهر هرات را هم با آن علاوه کنیم به زحمت این رقم خود را به سه هزار نفر یا کمتر از آن میرساند و عدد بیست شش و بیست چهار مبالغه و غلو است. درقریه ترکان سفلی و علیا که من درآن زاده شده ام و نفوس هردو قریه پنجصد نفر میشود صرف بیست پنج نفر در طول دوران جهاد کشته شده اند و در تاریخ بیست چهار حوت یکنفر هم ضایع نشده است. باید گفت قیام هرات در یکروز مشخص شروع نشد. زیرا زمینۀ شورش بیست چهار حوت قبل از بیست چهارم حوت هرات در روز بیست دوم در ولسوالی غوریان هرات و در روز بیست سوم حوت در ولسوالی پشتون زرغون هرات آغاز یافته بود. من با قسمتی از گفتار آقای رفیق شهیر موافقم و آنچه دگروال محمدانور وزیری میگویند را قابل تعمق بیشتر میدانم ولی فرار اسماعیل خان از فرقه هفدۀ هرات به تاریخ بیست هشتم حوت بود و او تا این تاریخ در کشمکش های فرقه با دوستانش جنگیده بود.
این بود خاطرات من که بدون دخل و تصرف وبدون جبهه گیری بیان شد و آنانیکه بعد از کذشت سه دهه فراموش میکنند که خاطرات آنروز ها در ذهن خیلی از مردم زنده است باید دروغ و بهتان را بس کنند.
البته که این قیام به رهبری عدۀ ملاک و صاحبان قدرت قرار ذیل به انجام رسید.
1ــ شهر هرات: فضل احمد مشهور به گادیوان، خانوادۀ مجددی ها، قدوس مهمند وکیل سابق پارلمان، اولاد حاجی عبدل کاریز صوفی ، بعضی از اعضای محاکم دولتی، و اعضای سازمان های مربوط شان شیراحمد یهلوان بادمرغانی.
2ــ در ولسوالی غوریان: حاجی شاهپور ایماق و پسران آن بنام های جمال ناصر و کمال ناصر و حاجی عبدالرشید و گروه آنان.
3ــ در ولسوالی پشتون زرغون: حاجی نبی و گروه آن.
4ــ درولسوالی کرخ: کریم صغیر و گروه آن
5ــ در ولسوالی گذره: غلام یحیی اکبری و گل محمد تیزانی که بعد از شورش خود را وزیر دفاع دولت مجاهدین اعلان کرد و پهلوان جمعه گل .
در ولسوالی انجیل: گروه متشکل ازشیر آقا چونگر، حاجی عبدالرحیم کبابیانی، سردار محمد و صوفی عبدالله کارته.
بعد ها در ولسوالی های دیگر چون اوبه، چشت شریف، کشک، گلران، زنده جان وادرسکن تعدادی دیگری به شورشیان پیوستند.
این مردم از بطن اجتماعی برخاسته بودند که شدیدا با فیودال ها و متنفذین محلی متحد و به عقاید اسلامی شان پایبند و انقلاب اسلامی ایران را الگوی برای رسیدن به اهداف خود میدانستند.
نعمت الله ترکانی