وضعیت در کشور روزبهروز وخیمتر میشود. از هر زاویهای که به کشور و احوال آن بنگریم، هیچ نشانه مثبتی در آن دیده نمیشود. ناامنی و فساد که طالبان مدعی زدودن آنها بودند، در حال افزایش است، بهخصوص فساد که به اوج خود رسیده است.
پاسپورت و تذکره و نکاحخط بدون رشوت به دسترس مردم قرار نمیگیرد. اساسا طالبان این اسناد را به بهای بسیار بلند در بازار سیاه بر مردم فقیر افغانستان میفروشند، به جای آنکه خدمات عرضه کنند. همین حالا یک جلد پاسپورت که حق اساسی هر شهروند افغانستان است، بین ۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰ دالر در بازار سیاه توسط طالبان فروخته میشود. فساد اخلاقی و تجاوز جنسی مدعیان استقرار حاکمیت اسلام ناب (طالبان) شهره شهر شده است. گزارشها و روایتهای تکاندهندهای از ربودن دختران و زنان و سپس تجاوز جنسی بر آنها توسط طالبان نشر شده است. گزارشهایی از تجاوز نیروها و فرماندهان این گروه بالای تعدادی از زنان زندانی و ترانسجندرها نیز همهروزه نشر میشود. سوای آنچه رسما توسط طالبان اعلام شده و زندهگی را به روی زنان و مردان افغانستان تنگ ساخته، زورگویی و تجاوز و تعصب این گروه مردم را بهشدت تحت فشار قرار داده است. مردم نه در خانه خود آرامش دارند و نه در بیرون، بهخصوص زنان و دختران جوان. چنین وضعیتی، نیازمند اقدامهای جدی از سوی گروههای مخالف طالبان است تا روزنههای امید به روی مردم گشوده شود و طالبان نیز مجبور شوند در اعمال خود احتیاط کنند.
جریانهای سیاسی و نظامی مخالف طالبان که باید طی نزدیک به سه سال گذشته میتوانستند خود را انسجام دهند و بدیلی قابل اعتنا برای طالبان باشند، در این راستا گامی برنداشتهاند. در این مدت، گاهی یکی از جریانها از دیگران دعوت به «وحدت و اتحاد» میکند، اما نه خود آن را پیگیری میکند و نه دیگران به آن بها میدهند. دلیلش هم این است که دیگران فکر میکنند دعوتگر به اتحاد، تلاش میکند دیگران را زیر پرچم خود درآورد. این وضعیت محصول بیاعتمادی سیاستمداران و نظامیان مخالف طالبان است. آنها، بهخصوص رهبران احزاب، از آغاز کار سیاسی خود تا کنون ایتلافهای شکننده بسیاری را تشکیل داده و سپس از آن خارج شده و یا آن ایتلاف از هم پاشیده است. هر کدام از آنها، پیمانهایی را شکسته است و همدیگر را با همین پیشینه سیاسی میشناسند و به همین دلیل بهآسانی نمیتوانند به همدیگر اعتماد کنند. چهرههای جوانتری که جریانهای سیاسی یا نظامی مخالف طالبان را رهبری میکنند، نیز بهشدت دچار اختلاف هستند. آنها نه میپذیرند که به رهبران سنتی اقتدا کنند و به جمع آنها بپیوندند و نه خود توان کافی برای راهاندازی یک حرکت منسجم و قدرتمند علیه طالبان را دارند. از سویی، خودخواهیهایی نیز در میان آنها دیده میشود که براساس آن علیه همدیگر سخن میگویند و شکافهای حوزه ضد طالبان را بزرگتر میسازند.
جبهات نظامی ضد طالبان هر چند بهصورت پراکنده حملات خود بالای جنگجویان این گروه را ادامه دادهاند، اما آنها نیز هنوز قادر نشدهاند چالشی کلان در برابر حاکمیت رژیم طالبان ایجاد کنند. جنگ این جبهات تا کنون بهصورت چریکی و غافلگیرانه بوده که تلفاتی بر طالبان وارد کرده است، اما با توجه به اینکه جنگجویان طالبان برای رهبری این گروه ارزشی ندارند و بلکه مانند گوشت دم توپ با آنها برخورد میکنند، کشتن چند تن از آنها ملا هبتالله و اطرافیانش را نگران نمیکند. آنها زمانی نگران جبهات نظامی خواهند شد که این جبهات بتوانند بخشی از خاک افغانستان را از کنترل امارت طالبانی خارج سازند. با توجه به فعالیتهایی که جبهه مقاومت ملی و جبهه آزادی تا کنون داشتهاند، بعید به نظر میرسد که در کوتاهمدت بتوانند چنین نگرانی و چالشی را برای طالبان ایجاد کنند.
اینکه جبهات نظامی ضد طالبان تا کنون نتوانستهاند جغرافیا داشته باشند، معلول علتهای بسیاری است، اما یکی از علتهای مهم آن عدم انسجام این جبهات است. جبهه آزادی و جبهه مقاومت در عمل برای رسیدن به یک هدف میجنگند و آن وادار کردن طالبان به مذاکره و یا ساقط کردن رژیم این گروه است، ولی به دلیل امتیازطلبیهای خود نتوانستهاند در کنار هم قرار گیرند و به همدیگر بازو بدهند. احتمالا یکی از دلایل عدم انسجام یا اتحاد این دو جبهه نظامی، عنوان رهبری است. کسانی مانند یاسین ضیا احتمالا نمیخواهند تحت رهبری احمد مسعود بجنگند و از این طرف نیز احمد مسعود رهبری کسی مانند یاسین ضیا را تحمل نمیکند. به همین دلیل، همدیگر را به وحدت و اتحاد فرا میخوانند، اما عملا برای رسیدن به این اتحاد وارد گفتوگو نمیشوند. این آفت بزرگ و ویرانگر در میان سایر گروهها و جریانهای ضد طالبان نیز هست.
احزاب و ایتلافهای سیاسی ضد طالبان نیز وضعیت جبهات نظامی را دارند. آنها هر چند مسیرهای متفاوتی دارند، اما همه آنها رسیدن به یک دولت منتخب، مردمی و دموکراتیک را برای خود هدف تعیین کردهاند. مسیری را که آنها برای رسیدن به مقصود برگزیدهاند، کار سیاسی و لابیگری است تا با اعمال فشارهای خارجی بر طالبان، این گروه را به میز مذاکره بکشانند. آنها در این مسیر نیز تا کنون کار درخوری انجام داده نتوانستهاند. چه جبهات نظامی و چه جریانهای سیاسی مخالف طالبان هنوز نتوانستهاند خود را بهعنوان بدیل طالبان به جهانیان و مهمتر از آن به مردم افغانستان ثابت کنند. آنها (مشخصا رهبران احزاب سیاسی) به دلیل پیشینه سیاسی نهچندان خوب خود اعتماد مردم را تا حد زیادی از دست داده و اعتماد جامعه جهانی را نیز در این مدت جلب نتوانستهاند. بنابراین، وقتی سازمانهای بینالمللی و جامعه جهانی میخواهند در مورد افغانستان صحبت و بحث کنند، از این جریانهای سیاسی و جبهات نظامی بهعنوان یک طرف قضیه افغانستان دعوت نمیکنند. آنها اگر بخواهند هم با طالبان و هم با نمایندهگان شهروندان افغانستان صحبت کنند، به برخی افراد تماس میگیرند و از آنها به نشستها دعوت میکنند. جریانهای سیاسی و نظامی نتوانستهاند خود را بهعنوان نمایندهگان مردم افغانستان به جهان تثبیت کنند. دلیل همه این موارد، عدم انسجام این نیروهاست. جریانهای سیاسی مخالف طالبان تا کنون فعالیتشان به صدور اعلامیه خلاصه شده است. دیگر نه توانستهاند با جامعه جهانی وارد تعامل شوند و نه وجهه خدشهدار خود را در بین مردم افغانستان بازسازی کردهاند. ادامه این وضعیت، رنج بیشتری برای مردم افغانستان به همراه دارد.
نویسنده: محمدعلی نظری