افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

چگونه حمدی فیل دستگیر می شود؟

از مدیریت امنیتی شهر استانبول، به تمام مدیریت های امنیتی ولایت های دورافتاده تلگراف ذیل ارسال گردیده است :

ــ علایم مشخصه : " سی وپنج ساله ، قدبلند ، دوصد کیلوگرام وزن ،  گندمی ، سه دندان کمبود ، یک دندان آسیاب الاشه بالایی پر شده ، دندان نیش چپ پایین با طلا پوش شده ، به تن لباس چارخانۀ قهوه یی، موی بکلی ریخته، چهره پهن و گوشتی، چشم میشی ، لقب : " حمدی فیل".

از اینکه، دو مامور پولیس ما، سه شبانه روز از سلول زندان" حمدی فیل" با دقت کامل و هوشیاری مواظبت و پهره نموده، بیخواب و خیلی خسته شدند ، و هنگام انتقالش به جای دیگری ، وقت را غنیمت شمرده ، در عین راه رفتن خواب  خودرا پوره می کردند . از ین فرصت گمراه سا بقه دار، کلاه بردار خطرناک " حمدی فیل " استفاده کرده ، از چنگ شان  فرار میکند.

در نتیجهۀ تحقیقات ، تعقیبات، و بررسی و بازجویی های انجام شده ، بطور قطعی ثابت گردیده است که او فرارکرده است. درصوریتکه او، به قرارگاه پاسگاه نیروهای امنیتی ولایتی ما و یا در شهرستان های مربوطه آن سربزند، و یا از مامور پولیسی راه و نشانی را بپرسد، لطفا"  از نگرانی ما، و از خواهش ما  برایش بگوید، که دیگر ازین اضافه تر ما را در انتظار نگذاشته ، به وقت مناسب و بیکاری اش به مدیریت امنیت استانبول آمده خویش را تسلیم کند. عکس " حمدی فیل " نیز ضمیمه شد.

* * *

در یکی از ایستگاه های مرکزی ریل ولایتی، دو مامور پولیس صحبت دارند:

ــ رمضان بيادر، همی حریف که در حال نوشیدن  آب ثعلب اس ، مطلقا" حمدی فیل...

ــ هان... شباهت داره... عکس شه، از جیبت بکش ، که سیل کنیم.

ــ اي،  خو نیس رمضان. ای خو عکس توست!

ــ هان. در جشن گرفته بودم، چطور اس؟

ــ خیلی مقبول اس، اما کمی خو میخنديدی !... همو عکس" حمدی فیله"  پیدا کو.

رمضان از جیبش بسته يی عکس ها را کشیده، سروزير میکند، و میگوید:

ــ ای عکس بچیم اس... ای هم عکس یادگاری دوره عسکریش اس.

رمضان که در دستش عکس هاست ، از محمود پرسان می کند. ای کیست ؟

ــ  او؟ چی باید باشه... قاچاق بر هیرويین  ، علی دومان... هی هم،سمسور هوتل صوفی... عکس ها  هی خو، همی" فیل حمدی" ره پیدا کو!

محمود و رمضان عکسها را خوب گد ود کرده ، عکس حمدی فیل را جستجو می کنند.

رمضان میگوید:

ــ محمود چابک باش... حریف ثعلب را نوشید، فرار خواهد کرد...

ــ سیل کو، چطو به اطرافش می بينه ؟

ــ پیدا کردم، همی عکس باشه. تمام ، خودش اس !

نزد آدم مظنون رفته پرسیدند  :

ــ وطندار، ايطور استاد شو...

یکبار به عکس و یکبار به آدم نظر انداخته میگویند :

ــ  یکبار هم پهلو استاده شو.

ــ وای ، شباهت داره، هي رمضان.

محمود میگوید:

ــ یک بار هم پیش آقای کمیسار( سرمامور پولیس) ببریم، که او هم ببینه.

ــ وطندار،پیش شو...تا به سر ماموریت بريم.

                                            * * *

در یکی از بازارهای ولایت دور افتاده، دو مامور پولیس با همدیگر صبحت دارند :

ــ شرم اس، هي شکری برادر. تا شام با عجله  گشتیم ، همی" حمدی فیله » دستگیر کده نتانستیم.

ــ همی آدم نباشه ؟

ــ شاید هم باشه. پرسان کنیم.

نزد او میروند، و می پرسند:

ــ آقا ، نامت چیس ؟

ــ مصطفی...

به گوش همدیگر پس پس می کنند :

ــ مصطفی...

ــ بلی حمدی، خو ، نخات گفت... نامشه  پت میکنه.

فکر میکنه که ما ره بازی خات داد.

ــ آقا، چند قدم با ما می آيی  ؟

* * *

در یکی از قهوه خانه های ولایت دورافتا ده، دو مامور پولیس صحبت دارند، یکی میگوید:

ــ مه دیروز سه" حمدی فیل "  دستگیرکدم. هیچ کدامشه،سرمامور نپسندید.

دیگرش گفت :

ــ همی، سرمامور ما، هم چه یک مشکل پسند اس، ها،ها....

ــ به تو میگم... آهسته گپ بزن. همی  ره که چای می خوره  خپکی سیل کو!

ــ هان، او خودش اس... خودش...

ــ اما، ده، دوسیه چاق نوشته شده اس. هی خو، لاغر و مثل اسکلیت ،  حریف...

ــ بیادر، خو لاغر شده ، آیا قاچاقی گشتن ساده اس؟

ــ هان، همو تو... ای  خو سیاه اس... " حمدی فیل" گندمی اس.

ــ ده کوه و تپه گشته رنگ پوستش عوض شده اس.

ــ حق بجانب استی. ای خو، فقط موهای غلو سیاه داره. ده دوسیه موهای " حمدی فیل" کل نوشته شده.

ــ اي ، ای قدر خو میشه. حریف به خاطر شناخته نشدن  ، شاید موی ساختگی پوشیده باشه.

ــ چه استاد هستیم؟ بگیریمش.

به آدم نزدیک شده می پرسند :

ــ نامت چيس؟

ــ حمدی...

به همدیگر نگاه های  های معنی دار، و معنی دار کرده  می خندند.

ــ پیش شو، بیبنم  ، به سرماموریت... زود باش !

                                           * * *

 در ولایتی دور افتاده يی، قسمیکه ، در  تمام ولایات دور افتاده صورت گرفته ، در راه قیرریزی شده یک دوکیلومتری ، دو پولیس ، رهگذری را دستگيرکرده می پرسند:

ــ دهننته واز کو!

ــ مه خو، ده دهنم چیزی ندارم.

ــ ده صوریتکه چیزی هم نباشه ، باز هم واز می کنی.

پولیس به همکار ش میگوید :

ــ همی دوسیه ره ، سیل کو،که چند دندان نداشت؟

دیگرش دوسیه را  چنین می خواند :

ــ " سه دندانش کمبود، یک دندان آسیاب  الاشه بالایی پرشده، دندان نیش چپ پایین با طلا پوشیده..."

پولیس دندان  آن آدم را حساب می کند:

ــ یک، دو، سه... چار... هي بازی نکو! وقت حساب ، مرا به اشتباه انداختی.

باز از نو دو باره شروع میکند. یک، دو، سه، چار، پنچ... بیست وچار... بیست و چار دندان داره.

ــ آیا بیست وچار؟ چند دانه کم اس؟ میدانی، چند دانه دندانت کمبود اس ؟

ــ هشت...

کشیده بودم. از خاطر سوراخ شدنش کشیده بودم. دندان هایم ساختگی اس. به دهنم هیچ دندانم از خودم نیس... حتا" چار دانه اش را  بوقت جواری خوری شکستانده بودم.

ــ آیا به دوسیه از دندان ساختگی هم نوشته شده اس؟

ــ نوشته نشده. فراموش شان شده. قربان ، همی خودش اس...

ده دندان نیش اش سیل کو، پوش طلایی داره. با ما بفرما" یکجا يی.

ــ ده کجا؟

ــ ده سرماموریت !... پیش شو...

* * *

از مدیریت امنیت ولایات دور افتاده صد ها تلگراف ارسال میشود:

" بتاریخ فلان و فلان، به جواب تلگراف شماره چند وچند  :

ــ از مربوطات ولایت ما و مرکز ولایت ما ، مجموعا" چهارده نفر با لباس چارخانۀ قهوه يی  ، هشت ، دندان نیش پوش شده با طلا، چهارده " حمدی فیل" دستگیر گردیده  است.

این تعداد به درخواست تان کافی است و یا خیر ویا اینکه ما به تعقيب و بازجویی ادامه بدهیم. و با احترام منتظر امر شما هستیم ".

* * *

 " بتاریخ فلان و فلان،به جواب تلگراف شماره چند  آنمقام  :

ــ از مربوطات ولایت ما و مرکز ولایت ما، بین یکصدو هشتاد کیلو، و دو صد کیلو، دو درجن " حمدی فیل" دستگیر شده اند . فرق در بین آمده ازسبب عيب ترازو است ، از اینکه چشمان همگی شان میشی اند، کوچکترین شک و تردید وجود ندارد، اگر " حمدی های فیل" ازنظرفرار نکرده ، و سوق داده نشده باشند ، آنها را با دقت فراوان جستجو کرده، و پی در پی سوق شانرا به حضورتان بااحتراماتم عرض میدارم.

* * *

ازمدیریت امنیت استانبول به همه مدیریت های امنیت ولایات دور افتاده چنین تلگراف صادر میگردد:

" همه جای های نگهداری پر شده ، بدین لحاظ " حمدی های فیل" به دست آمده  کافی پنداشته میشوند...

تا امر ثانی دستگیری وجستجوی " حمدی های فیل" را به تعلیق درآورید. با ابراز سپاس و تشکر ."

 

نوت: " حمدی فیل " فراری دستگیر شده  است.

 

نوشته: عزیز" نسین"                      ترجمه:  م. ذاکر "عمری"

همبورگ 04.04.2007